• تماس  

تربيت الهي

تربيت الهي ،  تربيت همه جا نبه است ، مقا يسه تربيت الهي با روش هاي تربيتي عا دي چند حقيقت را آشكا ر مي سا زد، اول اين كه تربيت هاي معمولي فا قد جا معيت لازم اند. به سخن ديگر تربيت عا دي يا نظام هاي  تربيتي غير الهي غا لبا يك يا چند بعد از شخصيت انسان را در نظر مي گيرند، در صورتي كه در تربيت الهي تما م جنبه هاي شخصيت  آدمي مورد توجه است . ثا نيا تربيت الهي با طبيعت آدمي و نيا زهاي او ، و رشد و تكا مل او سا زگا ر است . تربيت الهي هم بعد اجتماعي حيا ت  انسا ني را در نظر مي گيرد و هم جنبه فردي در تربيت الهي هم ، شخصيت را مورد توجه قرار مي دهد، بُِعد  ما دي در حد ضرورت و نيا ز مورد توجه است و هم مسائل معنوي بر تما م شئون حيا ت انسا ن پرتو مي افكند. تعا ليم الهي هم نيا زهاي معنوي انسا ن  را تأ مين مي كند و هم به نيا زهاي اجتماعي و عقلاني  انسا ن توجه دارد هم احساسا ت و عواطف را تحريك مي كند و هم ميل به كنجكا وي و حقيقت جويي انسا ن را ارضا مي كند. نظا م هاي تربيتي عا دي ، هر چند از هدف هاي گسترده حما يت كنند، براي كما ل و ترقي انسا ن محدوديتي به وجود مي آورند ، اما تربيت الهي راه را براي رشد و تكا مل دائمي و نا محدود انسا ن هموار مي سا زد و از اين جهت انساني را ، كه فطرتا كما ل جو و ترقي طلب است راضي ميكند.

روز امور و تربيت و تربيت اسلامي گرامي با د.

کسب رتبه ی برتر در جشواره علامه حلی

29 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

خانم «ریحانه سمندریان» فارغ التحصیل مدرسه علمیه فاطمیه درچه،  موفق به کسب رتبه اول تحقیق پایانی سطح2 در گروه علمی فلسفه ،منطق وکلام  ( باموضوع بررسی عقل در حکمت متعالیه و مکتب تفکیک) درجشواره علامه حلی گردید.ضمن تبریک به خانم سمندریان ، موفقیت روز افزون ایشان را ازخداوند متعال خواستاریم.

 نظر دهید »

طلایی ترین فرصت ها

29 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

جوانی، بهار عمر و فصل طربناک زندگی است. هیچ دوره ای از زندگی چون روزگار جوانی، سرسبز و خرّم نیست، و هیچ انسانی همانند زمان جوانی، توان مند و پرانرژی نیست. بسیاری از پیروزی ها و کامیابی ها، تنها در سایه جوانی امکان پذیر است و بسیاری از آرزوها و هدف ها، فقط در فرصت جوانی قابل دست یابی است. جوانی فرصتی است که بر خلاف بسیاری از فرصت های دیگر، تنها یک بار در اختیار همه قرار می گیرد و چون به انجام خویش برسد، هرگز امکان تکرار نخواهد داشت. پس «فرصت جوانی»، طلایی ترین فرصت ها و ناب ترین موهبت هاست و نمی توان در این نکته تردید کرد که هدر دادن روزگاران خوش جوانی و تباه کردن این بهار زندگانی، به اندوهی انبوه و حسرتی متراکم خواهد انجامید، اما این روزگار، اقتضاهایی دارد؛ اقتضاهایی که بخشی از آنها به جوان بر می گردد و بخشی نیز به آنها که با جوان در تعاملند. آنها که به جوان بر می گردد، «نازها» و «نیازها»ی جوانی است. نازها، یعنی «سرزندگی، شیک پوشی، آراستگی، جمال گرایی، آرمان گرایی و…؛ و نیازها، یعنی عبادت و تضرع؛ دانش اندوزی، مهار و تعدیل غرایز، تهذیب نفس، ورزش، مطالعه، مسئولیت پذیری و….

جوان، محتاج اسوه و الگوست. اسوه و الگوی جوان، باید جوان باشد؛ تا فضایل و کمالات این جوان دست یافتنی و ملموس باشد.

قرآن برای زندگی بشر، اُسوه و الگو معرفی می کند؛ «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه». اگر پیامبر و سبک زندگی نبوی اسوه و الگوست، هر شخص و سبک دیگری اگر بخواهد اسوه و الگو باشد، باید رنگ و بوی پیامبر را داشته باشد و «اشبه الناس خلقاً خُلقاً و منطقاً برسول الله» باشد.

امام حسین علیه السلام حضرت علی اکبرعلیه السلام را عصارة بنی هاشم و شبیه ترین مردم به پیامبر صلی الله علیه وآله دانسته، فرمود هر وقت دلمان برای رسول الله تنگ می شد، مشتاق زیارت علی اکبر می شدیم و زیارت و ملاقات علی اکبر علیه السلام بود که دلمان را در فراق پیامبر صلی الله علیه وآله تسلی می بخشید.

پس اگر کسی شیفتة جمال و کمال پیامبر صلی الله علیه وآله است، می تواند از رخسار و فضایل علی اکبر هم به پیامبر صلی الله علیه وآله برسد.

 نظر دهید »

شمه ای از فضائل و مناقب حضرت علی اکبر (علیه السلام)

29 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

تربیت شایسته امام حسین (علیه السلام) سبب شد که علی اکبر به بهترین صفات کمال آراسته شود. عواملی همچون: اصالت خانوادگی، تربیت و وراثت، کسب علم و فضایل که از عناصر تشکیل دهنده شخصیت هر کس است، در وجود و زندگی او فراهم بود. خلق و خوی او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حدّ اعلای برجستگی و درخشندگی بود. آن گونه که گفته و نوشته اند، رفتارش یادآور حرکات و رفتار پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) بود و همین سبب می گشت تا در چهره او شخصیت پیامبر را مشاهده نمایند و با دیدن او یاد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) را در ذهن ها زنده کنند. علی اکبر، نسخه ای برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه ای از آن شجره طیبه و ریشه پاک بود و وارث همه خوبی های خاندان عصمت و طهارت به شمار می رفت.

علی اکبر (علیه السلام)، از جوانی مجموعه ای از خوبی ها و فضیلت ها و نمونه ای روشن از فضایل عترت پاک پیامبر بود. حتی کسی چون معاویه هم که دشمن خاندان عصمت بود، به فضایل او اقرار داشت.

رابطه سرشار از ادب و احترام علی اکبر (علیه السلام) به پدر و علاقه و محبت پدر به فرزند، در همه مراحل زندگی این دو الگوی فضیلت وجود داشت و نهایت و اوج آن، در صحنه عاشورا دیده می شود که به آن اشاره می کنیم.

تربیت ولایی و تأدیب شایسته، سبب شده بود علی اکبر همواره در خدمت و اطاعت پدر بزرگوارش باشد و در نهایت ادب، گوش به فرمان و آماده جان نثاری شود.

 نظر دهید »

جوانی از تبار نور

29 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

جواني به رنگ رسول (ص)

اوج كمال تو را در قامت سروگون و خُلق رسول گونه‌ات بايد جست. آنگاه كه بين «صورت» و «سيرت» و زيبايي «جسم» و «روح» جمع كردي، و جواني شدي در حد كمال:

جمع صورت با چنين معني ژرف
نيست ممكن جز ز سلطاني شگرف
مولوي

تاريخ، تو را مانندترين جوان به اشرف مخلوقات مي‌داند و به خلق و خوي احمدي، نزديك‌ترين. و آنگاه كه صحيفه عاشورا ورق مي‌خورد، و آخرين گفت‌وگوي تو با پدر مرور مي‌شود، تنها تو را مي‌يابيم كه آتش اشتياق پدر به ديدار رسول خدا (ص) را در آن سال‌هاي جان‌گداز فراق پيامبر، فرو مي‌نشاندي. و همين افتخار، تو را بس كه پدر، تنها تو را شبيه‌ترين مردم به پيامبر (ص) دانست، و فقط ديدار جمال تو را مايه فرونشاندن عطش اشتياق خويش به ديدار جدش حضرت رسول (ص) ، معرفي كرد؛ و اين است اعتراف پدر به بزرگيِ پسر جوان: «غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً و خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِكَ (ص) و كُنّا اِذَا اشْتَقْنا الي نَبيّكَ نَظَرْنا اِلَيْه؛ جواني است كه از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، از همه مردم به رسول تو شبيه‌تر است و هر گاه ما مشتاق ديدار پيامبر (ص) مي‌شديم به او مي‌نگريستيم».(1)

گفت: كاي فرزند، مُقبل آمدي
آفت جان، رهزن دل آمدي

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

راست بهر فتنه قامت كرده‌اي
وه كزين قامت قيامت كرده‌اي

نرگست با لاله در طنّازي است
سنبلت با ارغوان در بازي است(2)

دورنمايي از زندگي

حضرت علي‌اكبر (ع) ، فرزند امام حسين (ع) ، شجاع‌ترين جوانان بني‌هاشم بوده است. مادرش ليلا دختر ابي مُرَّة بن مسعود ثقفي است. ايشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدينه متولد شد. آن حضرت از جدش اميرالمؤمنين علي (ع) نقل حديث كرده است. بنابر گزارش تاريخ نويسان، پسران امام حسين (ع) شش نفر بوده‌اند، به نام‌هاي عبدالله، جعفر، محمد، علي‌اكبر، علي‌اوسط و علي‌اصغر.(3)
ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است كه روزي معاويه از اطرافيان پرسيد: سزاوارترينِ مردم به خلافت چه كسي است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترينِ مردم به خلافت، علي بن الحسين(علي‌اكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بني‌هاشم و سخاوت بني‌اميه و امتيازات ثقيف با هم گردآمده است. بر اساس صحيح‌ترين روايت، حضرت علي‌اكبر (ع) از همه فرزندان امام حسين (ع) بزرگ‌تر بوده است.(4)

حق مداري علي‌اكبر (ع)

علي‌اكبر (ع) جواني حق مدار بود كه هيچ‌گاه گِرد باطل نگشت، و در مقام اهتمام به حق‌گرايي، تا آنجا پيش رفت كه تنها «حق‌مداري» و «حق‌گرايي» را عامل رهايي از ترس از مرگ مي‌دانست. به اين داستان زيبا در اين باره توجه كنيم:
امام حسين (ع) در راه كربلا، در سحرگاهي زيبا سوار اسب خود بود كه خوابي اندك بر او چيره شد، و چون بيدار گرديد، چند مرتبه فرمود: «اِنالله وَ اِنّااِلَيه راجعون و الحمدلله ربّ العالمين» حضرت علي‌اكبر (ع) كه سوار بر اسب خويش بود، بي‌درنگ خود را به پدرش رساند و عرض كرد: اي پدر! فدايت شوم، اين استرجاع و حمد براي چه بود؟ امام فرمود: هم اكنون خواب، مرا در ربود و در عالم رؤيا ديدم كه كسي ندا داد: «اين قوم مي‌روند و سرنوشت مرگ هم به سوي آنان مي‌شتابد.» دانستم كه ما به سوي مرگ مي‌رويم. علي‌اكبر (ع) پرسيد: اي پدر! مگر ما به حق نيستيم؟ امام فرمود: آري پسرم، به خدايي كه بازگشت همه خلايق به سوي اوست سوگند، كه ما بر حق هستيم. علي‌اكبر (ع) عرض كرد: پس، از مرگ هراسي نداريم. امام چون اين سخن دل‌نشين و زيبا را از فرزند جوانش شنيد، چنين او را دعا كرد: خداوند، تو را جزاي خير بدهد كه چه فرزند نيكويي براي پدر هستي.(5)
علامه محمدتقي جعفري در اين باره مي‌گويد:
حضرت علي‌اكبر (ع) چنين گفت: آيا ما بر حق نيستيم؟ گفت اگر بر حق هستيم، مي‌رويم. اي جوانان عزيز! اين را مي‌گويند سعادت. و الا با ثروت زياد،‌اگر آگاه باشيد،‌هر لحظه خواهيد گفت: اين ثروت كلان در اختيار من است، درحالي‌كه چه گرسنه‌هايي امشب از گرسنگي نتوانستند به خواب بروند. همچنين اگر علم زياد داشته باشيد و فقط براي آرايش خودتان باشد، خواهيد گفت، چه بسيارند جاهل‌هايي كه ما مي‌توانستيم يك كلمه از اينها را به آنان تعليم دهيم. پس محال است كسي كه آگاه است، در اين دنيا خنده مطلق داشته باشد. چه آن كه ثروت كلان دارد و چه آن كه علم فراوان دارد، همواره دغدغه و دل مشغول‌هايي دارد. پس سعادت را بايد در جاي ديگري جست. علي‌اكبر (ع) سعادت را در حق‌مداري مي‌داند، و چون خود را بر حق مي‌داند، پس هراسي هم از مرگ ندارد. اگر ناگهان به انسان بگويند كه آيا اكنون حاضر هستي به جهان ديگر بروي و در پيشگاه خدا حاضر شوي، اگر گفت: «بله»، اين شخص سعادتمند است. والا كدام امتياز دنيا به طور مطلق و بدون نگراني به انسان دست مي‌دهد؟ اما زيبايي‌ها، مثل كارد دولبه است. اين مثال از يكي از بزرگان است: «شخص زيبا اگر شخصيت نداشته باشد، هم خود و هم ديگران را زخمي مي‌كند». اگر مسئله ثروت را بگوييد، آدم محاسبه كند كه اگر اكنون اين ثروت كلان كه در اختيار اوست، آيا ديگران هم از آن بهره‌مندند؟ اگر قدرت در اختيار من است، آيا واقعاً از اين قدرت، خوب استفاده مي‌كنم؟ اين مسائل مطرح است. و اين اوج سعادت يك جوان است كه سعادت حقيقي را درست تشخيص مي‌دهد، و آن را تنها در دل حق محوري مي‌جويد، و ميوه آن را نيز به طور نقد در همين دنيا مي‌چيند، و آن، هراس نداشتن از مرگ است.(6)

شجاعت علي‌اكبر (ع)

جوان شجاع را همگان مي‌ستايند و هيچ كس جوان ترسو را جواني برازنده نمي‌داند. شجاعت، يكي از مؤلفه‌هاي اصلي شخصيت هر جواني است كه اوج اين فضيلت را در شخصيت والاي علي‌اكبر (ع) مي‌بينيم.
آن حضرت، نمونه آشكار جواني شجاع بوده است. پرورش در خانداني كه همه در شجاعت، شهره بودند، از او جواني بي‌باك و شجاع در برابر دشمن ساخته بود. رجزخواني استوار حضرت علي‌اكبر (ع) در برابر دشمنانش در روز عاشورا، دورنمايي از شجاعت اين جوان بي‌باك را به تصوير مي‌كشد:
من علي بن حسين بن علي هستم. سوگند به خانه خدا كه ما سزاوارتريم به پيامبر اكرم (ص) .
سوگند به خدا كه نبايد در مورد ما آن مرد نابكار (ابن زياد) حكم كند. من آن‌قدر با نيزه بر شما دشمنان مي‌كوبم كه نيزه خم شود.
آن‌قدر با شمشير بر شما خواهم زد كه شمشير، تاب بردارد و درهم پيچد؛ ضربه زدني از جوان هاشمي‌نسبِ علوي تبار
جنگ است كه به راستي، حقايق باطن آدميان را آشكار مي‌سازد و صدق و راستي آنها را در ادعاي خويش ظاهر مي‌گرداند.
و سوگند به خدا كه پروردگار عرش است، ما به شما پشت نخواهيم كرد، و سپاهيان شما را رها نمي‌سازيم، تا آن هنگام كه خودتان شمشيرهاي تيز را در غلاف‌ها برگردانيد.(7)
كالبدشكافي سه سخن امام حسين (ع) درباره حضرت علي‌اكبر بعد از شهادت او:
1. آنگاه كه علي‌اكبر (ع) به شهادت رسيد، امام حسين (ع) خطاب به او فرمود: «لَقَدِ اسْتَرَحْتَ مِنْ همِّ الدُّنْيا وَ غَمِّها؛ علي جان! از غم و اندوه دنيا آسوده شدي».(8)
باري، مرگ براي انسان‌هاي بزرگ و آزاد، رهايي از غم و اندوه و آغاز آسايش و راحتي ابدي است. آنها هرگز از مرگ، هراسي ندارند و آن را تنها، پلي براي رسيدن به آسودگي جاودانه مي‌دانند. اين سخن امام حسين (ع) خطاب به فرزند جوانش، حكايت از آن دارد كه مرگ براي علي‌اكبر، نه پديده‌اي نامأنوس و وحشت‌آور، بلكه به مثابه پلي براي رسيدن به خانه آسايش جاودانه و سراي استراحت هميشگي بوده است. تصوير چنين مرگي را كه البته برآمده از يك زندگي پاكيزه و به دور از وابستگي‌هاست ـ حكيم نظامي گنجه‌اي، اين‌گونه به نظم درآورده است:

گر مرگ رسد چرا هراسم
كان راه به توست مي‌شناسم

تا چند كنم زمرگ فرياد
چون مرگ ازوست مرگِ من باد

اين مرگ كه باغ و بوستان است
كاو راه سراي دوستان است

گر بنگرم آنچنان كه راي است
اين مرگ، نه مرگ؛ نقل جاي است

از خورد گهي به خوابگاهي
وز خوابگهي به بزم شاهي

خوابي كه به بزم توست راهش
گردن نكشم ز خوابگاهش

چون شوق توهست خانه خيزم
خوش خُسْبَم و شادمانه خيزم(9)

2. اين روزها، روابط عاطفي بسياري از پدران و فرزندان، كم رنگ شده و كوتاهي‌هاي برخي پدران در تربيت فرزندان، به بروز ناهنجاري‌هاي اخلاقي و رفتاري در فرزندان، و رعايت نكردن حرمت پدري از سوي آنان انجاميده است. پيامد آشكار اين مسئله نيز آن شد كه بودن پدر و فرزند در كنار يكديگر، با تحمل كردن همديگر و نوعي تكلف همراه گرديده و اين دو را به دو آشنا بيشتر شبيه كرده تا پدر و فرزند. اما وقتي روابط پدري چون امام حسين (ع) را با فرزند جواني چون علي‌اكبر بررسي مي‌كنيم، رابطه‌اي همراه با عواطف، عشق و دل‌دادگي مي‌بينيم. در اين روابط، هم پدر وظيفه پدري‌اش را خوب ادا مي‌كند، و هم پسر، با وظايف خويش، كاملاً آشناست. شاهد چنين ارتباط عاطفي و عاشقانه و گرمي ميان اين پدر و پسر، سخن سوزمندانه پدر، در شهادت پسر است، آنگاه كه فرمود: «عَلَي الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفي؛ پسرم پس از تو، خاك بر سر اين دنيا.»(10) اين سخن نشان مي‌دهد كه پسر جوان، نزد پدر چنان جايگاهي داشت، و دلربايي او از پدر تا بدان پايه بود، كه گويا همه لذت و جاذبه دنيا براي پدر، در اين جوان خلاصه شده بود، و اكنون كه جوان از دست رفت، ديگر، خاك بر سر دنيا! و اين نمونه‌اي از بهترين الگوهاست براي همه پدران و پسراني كه به دنبال شيرين‌ترين و صميمي‌ترين ارتباط پدر و فرزندي هستند.

گفت كه اي تازه گل باغ من
رفتي و خون شد دل پر داغ من

اي علي، اي نوگل بستان يار
خاك پس از تو به سر روزگار

بي‌تو اگر باغ جهان بي‌صفاست
نوگل مهرش همه خار جفاست

اي علي، اي سرو و گل باغ عشق
اي ز ازل بر دل تو داغ عشق

بي‌تو مها! تيره رخِ ماه و مهر
بي‌تو شها! خاك به فرقِ سپهر(11)

3. امام حسين (ع) خيرخواه همه بود؛ حتي دشمنانش؛ و از خدا سعادت آن‌ها را نيز مي‌طلبيد. اين امام رئوف، تنها يك بار لب به نفرين گشود؛ و آن، هنگامي بود كه دشمنان، پسرش را از او گرفتند؛ آنجا بود كه فرمود: «قَتَلَ الله قَوماً قَتَلُوكَ؛ خدا بكشد قومي را كه تو را كشتند».(12)

رحمت از اين قوم دغا بازگير
نيست كن اين فرقه شوم شرير

قهر بر اين فوج تبهكار كن
كيفر اين دوزخيان، نار كن

زود بده كيفر كردارشان
در دو جهان ساز زيان‌كارشان(13)

و اين درسي بزرگ است براي همه پدران، كه براي فرزند جوانشان حرمت قائل شوند و عواطف را در روابط پدر و فرزندي جدي بگيرند؛ همان‌گونه كه حسين (ع) با فرزند جوانش، علي‌اكبر چنين روابط دوستانه و عاشقانه‌اي داشت و دورنمايي از اين انس و الفت ژرف با فرزند، در نفرين پدر در حق قاتلان پسر بازتاب يافته است.

آنگاه كه بايد ميان پسر و خداي پسر، يكي را برگزيد

گرچه در اسلام درباره مهر و محبت پدر به فرزند، سفارش فراواني شده است،‌بايد مراقب بود كه اين محبت، انسان را از ياد خدا باز ندارد، و در مقام انتخاب، ميان عشق به فرزند و عشق به خداوند، دل‌بستگي به فرزند، بر عشق به آفريدگار پيشي نگيرد؛ چنان‌كه حسين (ع) با وجود عشق شديد به جوانش، علي‌اكبر، آنگاه كه مي‌بايست در عروجي ملكوتي به ديدار خدايش بشتابد. نگذاشت كه چهره دلرباي جوانش، او را از اين ديدار باز دارد. عمان ساماني در اشعار عارفانه‌اش تصويري بسيار زيبا از اين انتخاب به دست داده است:

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

از رخت مست غرورم مي‌كني
از مراد خويش دورم مي‌كني

گه دلم پيش تو، گاهي پيش اوست
رو كه در يك دل نمي‌گنجد دو دوست

بيش ازين، بابا دلم را خون مكن
زاده ليلي، مرا مجنون مكن

همچو چشم خود به قلب دل متاز
همچو زلف خود، پريشانم مساز

حايل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو

نيست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهري بهر نثار

هر چه غير از اوست سد راه من
آن بت است و غيرت من، بت شكن(14)

علي‌اكبر، الگويي كامل براي جوانان

علي‌اكبر (ع) «ناز» جواني را با «نياز» به پروردگار همراه كرد و بدين‌گونه صورت زيبا را با سيرت دل‌ربا در آميخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جواني، هرگز وي را از دايره ادب، به ويژه در برابر پدر، خارج نكرد.
اين آموزگار جوان، رمز مانايي و جاودانگي را به جوانان آموخت: حق محوري، ادب و فروتني. ادبش در برابر پدر، تنها به دليل روابط عاطفي نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتداي خويش مي‌دانست. پدر نيز فقط بدان سبب كه علي فرزند او بود، بدو عشق نمي‌ورزيد؛ بلكه او را جواني نجيب، پاك‌دامن و پرهيزكار مي‌ديد و ازاين‌رو، او را گرامي مي‌داشت. گرچه هيچ پدري نمي‌تواند حسين (ع) باشد، و هيچ جواني علي‌اكبر (ع) ؛ راه حسيني بودن و علي‌اكبر گونه بودن، به روي همه پدران و پسران باز است.

پی نوشت ها :

1 ـ سيد بن طاوس ، لهوف ، ص 130.
2ـ عمان ساماني ، گنجينه اسرار و قصائد ، ص 62 .
3 ـ جمعي از نويسندگان ، دائره المعارف تشيع ، ج 11 ، ص 418 .
4 ـ سيد مصطفي حسيني دشتي ، معارف و معاريف ، ج 4 ، ص 233 ، 319 .
5 ـ دائره المعارف تشيع ، ج 11 ، ص 419 .
6 ـ محمد تقي جعفري ، امام حسين (ع) شهيد فرهنگ پيشرو و انسانيت ، صص 398 و 399.
7ـ علي نظري منفرد، قصه کربلا، صص 332 و 333.
8 ـ همان، ص 334.
9 ـ حکيم نظامي گنجه‌اي، کليات خمسه، ص 430.
10 ـ لهوف، ص 132.
11 ـ نغمه حسيني، ص 161.
12 ـ لهوف، ص 132.
13 ـ نغمه حسيني، ص 160.
14-گنجينه اسرار و قصايد ،صص62 و63.

 نظر دهید »

فضایل حضرت عباس(علیه السلام )

22 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

1- ادب: حضرت علی(ع) از همان اوایل خردسالی حضرت عباس(ع) ، توجه خاصی به تربیت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی ، تعلیم و عادت داده بود. (1)

روایت شده است که حضرت عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسین(ع) نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. او تربیت شده حضرت علی(ع) است که از همین مکتب درخشان درس ادب آموخته بود.

حضرت عباس (ع) هیچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع ) را برادر خطاب نماید مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب.

2- یقین:( درجه بالای ایمان) ویژگی است که کمتر درغیر معصوم ایجاد می شود ، اما حضرت عباس(ع) از همان کودکی، یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی های دیگر خود را متبلور می ساخت.(2)

3- وفا: وفای او نسبت به اهل بیت علیهم السلام به غایت زیاد و در خور نخستین است. در وفا همین بس که باقر شریف قریشی، نویسنده عرب زبان معاصر، در کتاب” حیاة الامام حسین بن علی علیهما السلام ” می نویسد:” در تاریخ انسانیت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگیرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل (ع ) نسبت به برادر بزرگوارش امام حسین(ع) نمی توان یافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت.”

4- دلاوری: دلاوری حضرت عباس(ع) نه تنها در حماسه کربلا نمایانگر بود، بلکه در صفین نیز نمایان شده بود به ویژه در جنگ صفین افراد زیادی را کشت و حیرت همگان را از آن دلاوری برانگیخت.

القاب حضرت عباس(علیه السلام)

حضرت عباس(ع) القاب گوناگونی دارد که ما در این قسمت به مهمترین آنان اشاره می کنیم:

1- باب الحوائج: بر اثر بروز کرامات و برآورده شدن حاجات متوسلین به او در السنه و افواه عامه و خاصه به این لقب مشهور شد. (3)

2- سقا: در روزهایی که اهل کوفه آب را بر روی اهل بیت امام حسین(ع) بستند، قمر بنی هاشم(ع) برای آنها آب آورد. (4)

3- سپهسالار: لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهی و ستاد نظامی داده می شود و آن حضرت را نیز به سبب اینکه فرمانده نیروهای مسلح امام حسین(ع) در روز عاشورا بود و رهبری نظامی سپاه ایشان را بر عهده داشت سپهسالار نامیده اند. (5)

4- قمر بنی هاشم: از آنجا که آن حضرت در میان بنی هاشم از نظر زیبایی ممتاز بود وی را ماه بنی هاشم می نامیدند. (6)

5- اطلس: ظاهرا یکی از معانی اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از کثرت شجاعت صفوف دشمن را می شکافته است، به وی اطلس می گفتند.(7)

6- پرچمدار: از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار و ” حامل اللواء” است، زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امام حسین(ع) را در دست داشتند حضرت به دلیل توانایی های نظامی فوق العاده در برابر خود، از میان یاران خود، پرچم را تنها به ایشان سپردند. (8)

7- طیار: دیگر از القاب حضرت ابوالفضل(ع) طیار است، یعنی پرواز کننده در فضای قدس و درجات و مقامات عالی بهشت. (9)

8- المستجار: از دیگر القاب حضرت، مستجار یعنی منجی و نجات دهنده است. (10)

9- العبد الصالح: دیگر از القاب آن جناب عبد صالح است، چنانکه در زیارت او می خوانیم” السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله"؛

10- حامی الضعیفه: از القاب مشهور حضرت ابوالفضل(ع) حامی الضعیفه به معنی حامی بانوان است به خصوص در نقشی که در دفاع از بانوان حرم و اهل بیت نبوت بر عهده داشت. (11)

پی نوشتها:

1- پرچمدار نینوا، شیخ محمد اشتهاردی، ص 20.

2- محمد ناصرعلایی، آینه حیدرنما، روزنامه کیهان، 10/8/1376.

3- چهره درخشان قمر بنی هاشم، علی ربانی خلخالی، ص 146.

4- همان، ص 147.

5- همان، ص 148.

6- همان، ص 143.

7- همان، ص 147.

8- زندگانی حضرت ابوالفضل (ع) ، ص 25.

9- خصائص العباسیه، ص 131.

10- همان، ص 131.

11- همان، ص 148.

 1 نظر

بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت روز جانباز

22 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

یک‌ وقت در مورد جانبازها فکر مى‌کردم، که به نظرم رسید گاهى فضیلت آنها از شهدا هم بیشتر است. جانباز کسى است که بعد از آن‌که قسمتى از بدنش را در راه خدا داد و عضو یا اعضاى شهیدى را با خودش همراه کرد و در بقیه‌ى مدت زندگى و عمرش هم متقى و شکرگزار بود و عمل صالح انجام داد، خداى متعال در مورد این‌گونه از مجروحین جنگ در قرآن مى‌فرماید: «الّذین استجابوا للَّه و الرّسول من بعد ما اصابهم القرح للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم»(144). کلمه‌ى «عظیم» در پایان این آیه‌ى شریفه، قابل تأمل است.

جانبازان عزیز باید قدر این موقعیت را - اگرچه با سختى مواجهند - بدانند. من مى‌دانم که شما سختى مى‌کشید. محرومیت از پا و دست و نخاع و چشم و سلامتى، براى شما که در دوران جوانى بسر مى‌برید و مى‌توانستید سالم باشید، سخت است. هیچ پاداش بزرگ و خوبى را بدون سختى به انسان نمى‌دهند. شما خیال نکنید که انسان بدون تحمل سختیها ممکن است به اجرهاى عظیم برسد؛ خیر، چنین چیزى نیست؛ «افضل الاعمال احمزها»(145): با فضیلت‌ترین کارها، سخت‌ترین و دشوارترین آنهاست. در مقابل این سختى‌یى که تحمل مى‌کنید، آن اجر عظیم را به شما مى‌دهند.

 نظر دهید »

اوصاف خاص امام حسین (علیه السلام )

22 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

«در میان انسان های کامل، چهارده معصوم(ع) در اوج هستند؛ زیرا با صادر نخست و مظهر اولی الهی اتحاد یکتایی و یگانگی دارند. در میان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) برخی به دلایلی از برجستگی خاصی برخوردارند که امام حسین(ع) یکی از آنهاست.

البته همه پیامبران و اولیای الهی(ع) کف فضایل را برخوردار هستند و در میان اهل بیت(ع) نیز این صفات مورد تاکید است؛ از این رو فضایلی چون امامت، عصمت، حبیب الله، حجه الله، ولی الله، امین الله، وارث تورات، انجیل و زبور، شریک القرآن، عمودالدین، موضع سرالله و مانند آن مشترک است؛ اما هر یک دارای ویژگی و صفات اختصاصی هستند که آنان را در جایگاه دیگری قرار می دهد و توجه هستی را به خود جلب می کند. برخی از تجلیات آنان موجب می شود که وجه الله اتم و اکملی شوند که توجه هستی را متوجه خود می سازد و خلق را مدهوش انوار تجلیات می کند و واله و حیران می سازد. از جمله این مظاهر الهی که هستی را مدهوش خود ساخته امام حسین(ع) است. او در میان اهل بیت(ع) و سخنان ایشان، امام حسین(ع) جایگاه ویژه ای دارد. و همگان از فرشتگان ساحت قدس الهی گرفته تا دیگران در اندوه شهادت او فرو می روند و آسمان و زمین بر ایشان می گرید و پیامبران و اهل بیت(ع) بی استثنا بر مصیبت حسینی(ع) گریان و نالان می شوند و مجالس تعزیه و عزاداری برای ایشان برپا می دارند و این عمل را پیش از تولد و پس از آن و پس از شهادت انجام و ادامه دادند.

حال سؤال این است که حسین(ع) کیست که چنین هستی را واله و گریان و نالان خود ساخته است. بسیاری از محققان و عالمان و حقیقت جویان تلاش کرده اند تا این حقیقت را بشناسند و علت این شیدایی را دریابند.

پس همگان در جست و جوی این پروانگی، دیوانگی و مستانگی خلق و ماسوی الله هستند و می خواهند بدانند که امام حسین(ع) در میان اهل بیت(ع) از چه ویژگی برخوردار بوده که این گونه حتی پیامبر(ص) برای آن حضرت(ع) عزاداری کرد و بر مصیبت حسین(ع) گریست.

اختصاصات امام حسین(علیه السلام )

چنان که گفته شد باید برای شناخت ویژگی امام حسین(ع) به منابع اصلی و روایی مراجعه شود که در آن افزون بر صفات عمومی که با دیگران به ویژه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مشترک است، صفاتی را جست وجو کنیم که ایشان را متمایز ساخته است.

از آنجایی که زیارت نامه های ماثور از امامان(ع) این ویژگی ها را بصراحت مشخص می کنند، باید به اینها به عنوان یک منبع غنی شناخت امام حسین(ع) توجه کنیم. از این رو به سراغ این دسته از منابع روایی رفته و تفسیر آنان را از شخصیت امام حسین(ع) و ویژگی های ایشان مورد بررسی قرار می دهیم.

1.ثارالله:

از اختصاصات امام حسین(ع) ثارالله است. البته در برخی از زیارت نامه ها، امیرمومنان علی(ع) نیز به این عنوان و لقب یاد شده است که در ارتباط با امام حسین(ع) است، زیرا خطاب اصلی به امام حسین(ع) بوده و سپس ایشان فرزند «ثار» و عنوان «وابن ثاره» معرفی می شود. پس علی(ع) به اعتبار امام حسین(ع) با عنوان ثار مورد خطاب قرار گرفته است. اما درباره معنای ثار اختلاف زیادی در میان اهل لغت است. در برخی کتب اهل لغت، واژه ثار به معنای «خون ریخته شده قابل قصاص کردن، خونبها، خون خواهی، قیام برای خونخواهی، خون خواه و قصاص کننده» آمده است. طریحی در مجمع البحرین، ثار را به معنای انتقام گرفتن معنا کرده و ثارالله را تصحیف ثارالله دانسته است.[1] زبیدی در تاج العروس، ثاًر و ثار را به یک معنا دانسته و نوشته است: ثار به معنی خون است و گفته شده به معنی انتقام خون کسی را گرفتن نیز به کار می رود.

برخی گفته اند «ثار» نمی تواند به معنای خونخواهی (طلب خون) باشد، زیرا در این صورت معنای ترکیب «ان یرزقنی طلب ثارک) -که در زیارت عاشورا آمده است- چنین خواهد شد: «ان یرزقنی طلب طلب دمک»، که بی معناست. در جاهلیت عرب درهر قبیله معمول بوده اگر کسی از این قبیله کشته می شد، تمام افراد آن قبیله خود را صاحب خون می دانستند و هر فردی از قبیله قاتل را می دیدند، می کشتند و کلمه ثار به همین معنا است. به هرحال، «ثارالله» از القاب امام حسین بن علی(ع) و علی بن ابی طالب(ع)است که در زیارتنامه ها خطاب به ایشان گفته می شود. در زیارت عاشورا خطاب به حسین بن علی(ع) آمده است: «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره»؛ سلام بر تو ای ثارخدا و فرزند ثارخدا. این تعبیر، در زیارت های دیگر از جمله زیارت مخصوص حسین(ع) در اول رجب و نیمه رجب و شعبان و زیارت حسین در روز عرفه نیز آمده است. در یکی از زیارتنامه های امام حسین(ع) آمده است: «انک ثارالله فی الارض من الدم الذی لا یدرک ثاره احد من [اهل] الارض [الا باولیائک]، و لایدرکه الا الله وحده.»؛ ای سیدالشهداء! تو خون خدا در زمینی، همان خونی که هیچ یک از اهل زمین- مگر به وسیله اولیایش- انتقام آن را نمی تواند بگیرد و جز خداوند نمی تواند خونخواهی او را بنماید.[2]

همچنین در زیارت دیگری از امام حسین(ع) آمده است: «السلام علیک یا قتیل الله و ابن قتیله السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره؛ سلام بر تو ای کشته [در راه] خدا و فرزند چنین کسی، سلام بر تو ای خون [ریخته شده] در راه خدا و ای فرزند چنین کسی.

معانی ثارالله

پس ثارالله در چند معنا به کار رفته است: الف: خونخواهی و انتقام؛ ب: کسی که خداوند انتقام خونش را از قاتلانش به وسیله قائم آل محمد خواهد گرفت؛ ج: گفته شده که لفظ «اهل» در تقدیر است؛ پس ثارالله یعنی اهل ثارالله، اهل خونخواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می گیرد؛ و خونخواهی شما از خدا خواسته می شود؛ د: ثار به معنای مفعولی (مثئور) است، یعنی کشته شده ای که خونخواه دارد و ثارالله به کسی گفته می شود که خدا خونخواه اوست؛ ه- کسی که خونبهایش متعلق به خداست و او خونبهایش را می گیرد. یعنی او متعلق به یک خانواده یا قبیله یا ملت نیست که خونبهایش را رئیس خانواده یا قبیله یا کشور بگیرد، بلکه متعلق به جهان انسانیت است و شهید راه خداست و خونبهای او را خدا باید بگیرد؛ و: کسی که خودش در دوران رجعت می آید و انتقام خون خود و یارانش را می گیرد؛ ز: خون ریخته شده در راه خدا؛ ح: خون خدایی و الهی؛ که اضافه شدن خدا به خون، برای شرافت و کرامت بخشیدن است یعنی از باب اضافه تشریفی است، چنانکه گفته می شود بیت الله و روح الله؛ ط: خون خدا هم چنان گفته می شود: (یدالله و عین الله)[3]

2. الوتر الموتور:

یکی دیگر از ویژگی هایی است که برای آن حضرت(ع) در زیارت نامه ها بیان و تکرار شده است. در معنای آن گفته اند که به معنای یگانه دوران است. واژه وتر به معنای تک و تنها است. در نماز شب یک تک رکعتی در کنار نماز شفع یعنی دو رکعت سفارش شده است. ترکیب «وتر موتور» همانند حجر محجور و قدر مقدور و وعد موعود است که برای تأکید به کار می رود. برخی گفته اند: وتر موتور به معنای فردی که کسانش کشته شده باشند و یکه و تنها مانده باشد؛ برخی هم گفته اند که وتر به معنای فرد و تک و تنها است و موتور هم به کسی می گویند که از بستگان وی کسی یا کسانی کشته شوند اما او نتواند حق آنان را از قاتلین باز ستاند و به همین سبب به امام حسین(ع) الوتر الموتور می گویند. برخی نیز در تبیین و توضیح اینکه چرا امام حسین(ع) به این لقب اختصاص یافته گفته اند که ایشان در اهل بیت(ع) فردی نمونه و منحصر به فرد از جهاتی بوده است. فضایل و مناقب، معجزات و کرامات، مکارم اخلاق و محامد اوصاف، محبوبیت و نفوذ اجتماعی و اعتراف دشمنان به شخصیت بی نظیر آن حضرت نشانی از «الوتر الموتور» است. آن شخصیتی که در کنار «آیه مودت» در میان اهل البیت(ع) همراه با «آیه تطهیر» و در جای دیگر «آیه مباهله» قرار دارد و همه اینها نشان مقام و مرتبت سیدالشهدا است. پس امام حسین(ع) نیز در فضایلی که آیات شریفه قرآن در مورد حضرت پیامبر(ص) و پدر و مادر بزرگوارشان ذکر کردند، شریک می باشند. آنچه حائز اهمیت است، اینکه چرا حضرت سیدالشهدا را «الوتر الموتور» یعنی شخصیت منحصربه فرد می دانیم، باتوجه به اینکه سایر ائمه طاهرین(ع) نیز هر کدام در زمان خودشان مأمور نشر معارف و حقایق اسلام بودند و سرانجام، زندگی پربرکت آنها نیز به شهادت خاتمه یافت. همه ائمه طاهرین(ع) مظهر اسما و صفات حق اند و حسین(ع) نیز همین گونه است. آنچه باعث شده که ایشان را «والوتر الموتور» بگویند، نحوه قیام با برکت و شهادت آن حضرت بود که در آن مقطع از تاریخ، آنچنان آثاری از خود بر جای گذاشت که اگر این شهادت واقع نمی شد، امروز اثری از اسلام باقی نمانده بود و این، حضرت سیدالشهدا(ع) بود که با شهادت خود، فرزندان دلبند و اصحاب با وفایش، اسلام را بیمه کرد. لذا پیامبر(ص) بقا و دوام مکتب حیات بخش اسلام و اهداف و برنامه های خود را در وجود مقدس اباعبدالله(ع) خلاصه نموده، فرمود: «حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسین هستم». پس آن حضرت(ع) دارای دو ویژگی شد و او را خون خدا و یگانه دوران دانستند.

3- مصیبت عظیم:

از دیگر ویژگی های آن حضرت(ع) مصیبت عظیمی است که ایشان تحمل کردند و اوج صبر و شکیبایی را نشان دادند و فراتر از اسماعیل ذبیح الله(ع) و ابراهیم ذابح الله(ع) ایستادند؛ زیرا ایشان برای اصلاح امت اسلام و به حرکت درآوردن موتور اسلام، از خون خود و فرزندانش گذشتند و در مسلخ عشق برای احقاق حق و ابقای آن و نابودی باطل جان فدا کردند. مصیبتی که بر اهل بیت(ع) در کربلا رفت در هیچ دوره ای اتفاق نیفتاد؛ زیرا همان گونه که کربلا مظهر و تجلی گاه کامل ترین و زیباترین حقایق هستی و اوج فضایل الهی و مظهر تمام و کمال اسما و صفات الهی بود، اوج رذیلت ها و تمامیت باطل گرایی و فجور و بی تقوایی بود. حق و باطل به تمام و کمال در برابر هم صف بستند و بدترین اشکال ظلم و جور و فجور در کربلا به نمایش درآمد.

4- آمر بالمعروف و ناهی از منکر:

هرچند همه پیامبران و اولیای الهی به این مهم اقدام کردند، ولی امام حسین(ع) در مرتبه ای فراتر اقدام به این مهم الهی کردند، به گونه ای که ایشان را مصداق اتم و اکمل آمر به معروف و نهی از منکر می شناسند و اگر بخواهند در این باره به کسی اشاره کنند به امام حسین(ع) به عنوان ضرب المثل اشاره می شود که به این خصلت و صفت معروف است. در همه زیارت نامه ها عباراتی چون: «امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» یا «اشهد انک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما» آمده است. آن حضرت(ع) در شرایطی که همه ارکان اسلام در معرض تهدید کافران و منافقان قرار داشت و دیگر از اسلام چیزی باقی نمانده و پوستین وارونه اسلام بر تن امت پوشانیده شده بود، با قیام خود بر آن شد تا آب را به مسیر اصلی آن باز گرداند. ایشان با قیام خود بر آن شد تا همه دستاوردهای پیامبران و اولیای الهی را حفظ و صیانت کند و اجازه ندهد تا عدالت از جامعه انسانی به طور کامل از میان برود.

کاری که امام حسین(ع) در پاسداشت از دین و اخلاق کردند، نه تنها اسلام را زنده نگه داشت، بلکه دین و اخلاق را در جهان زنده و پابرجا کرد. این حرکت امام حسین(ع) شبیه حرکت پیامبر(ص) است که با قرآن خود حتی انجیل و تورات را زنده کرد و مسیحیت و یهودیت را از نابودی نجات داد. اگر حرکت امام حسین(ع) نبود، اخلاق و دینداری و عدالت خواهی و ظلم ستیزی و مبارزه با حاکمان و دولتمردان ظالم و ضداخلاق از میان می رفت. حرکت امام حسین(ع) موجب شد که از دیروز تا امروز و تا فردا انسانها با سرمشق قراردادن آن حضرت(ع) علیه ظلم و بی عدالتی و بداخلاقی و زشتکاری در هر شکل و شمایل و از هر منصب و مقامی قیام کنند و ظلم و بی عدالتی در قالب حکومت دینی و یا در سطوح عالی از مصونیت برخوردار نشود و مردم علیه شاه و شاهمردان قیام کنند.

5- قتیل العبرات:

از دیگر عناوین و القاب آن حضرت(ع) این دو عنوان است که بارها در روایات و زیارت نامه ها بر آن تاکید شده است. آن حضرت که از سوی قاسطین و عدالت خوران، مظلوم واقع شده بود با رشادت تمام به جای آن که منظلم شود و ظلم و جور را بپذیرد و عافیت نشینی برگزیند و مسئولیت انسانی و اخلاقی و وحیانی خود را انجام ندهد، قیام کرد و با رشادت تمام علیه ظلم و جور ایستاد و دراین راه سختی های بسیاری تحمل کرد که از عهده هیچ کسی چون او برنمی آمد. بسیاری از کسانی که مدعی رشادت و صبر هستند هرگز بر مصیبت آن حضرت(ع) کمترین توان صبر و استقامتی ندارند. مصیبتی که بر ایشان رفت قابل قیاس با هیچ مصیبت دیگری نیست. از این رو در تعابیر امامان معصوم(ع) از ایشان با عناوینی چون کشته اشک ها و اسیر محنت ها و رنج ها و تاول ها یاد می شود. با نگاهی گذرا به مقاتل همان اندازه ای که امکان ضبط تصویر در قالب کلمات می رفت، می توان عظمت صبر و رشادت حسینی(ع) را به دست آورد که شاید یکی از آنها موجب مرگ ناگهانی هر انسان می شد.

6-مصباح الهدی و سفینه النجاه:

از دیگر خصوصیات آن حضرت(ع) این است که ایشان به عنوان چراغ هدایت بشر در تاریکی ها و کشتی نجات در طوفان بلاها و فتنه ها معرفی شده به گونه ای که هرکس از نور این چراغ بهره برد هرگز در تاریکی نماند و نرود وکسی که براین کشتی نجات نشست در تلاطم فتنه ها و امواج خروشان کفر و ظلمت و نفاق غرق نشود و به سلامت به ساحل جنات الهی و رضوان خدایی می رسد: بضیاء نورک اهتدی الطالبون الیک و اشهد انک نورالله الذی لم یطفا و لایطفا ابدا و انک وجه الله الذی لم یهلک و لا یهلک ابدا؛ و با فروغ نور تو رهجویان تو هدایت می شوند وگواهی می دهم که تو آن نور خدایی هستی که از ازل روشن بوده و تا ابد هیچ کس آن را خاموش نتواند کرد و تو وجه باقی الهی هستی که آن وجه باقی از ازل تا ابد هرگز نابود و فانی نخواهد گشت.»

[1] الطریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص237، معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81

[2] بحارالانوار، ج101، ص168

[3] میرزا ابوالفضل بن ابوالقاسم طهرانی، شفاءالصدور فی شرح زیاره العاشور، تهران 1376 ش، ص 163-164؛ ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، ج9، ص134؛ الوافی، ج14، ص1489؛ بحارالانوار، ج98، ص150، ذیل حدیث1؛ روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج5، ص428؛ حسینی شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن الی الاذهان، ج2، ص200

 نظر دهید »

اهداف و آثار بعثت از دیدگاه امام خمینی (ره)

15 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

در 27 رجب سال چهلم عام الفیل، پیامبر (ص) بر فراز کوه حرا و در میان غار مشغول مناجات با خدا بود که ناگاه پیک وحی، جبرئیل امین، بر آن حضرت نازل شد و به همراه مژده رسالت ، آیات آغازین سوره علق را برای آن حضرت خواند: “بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کس که انسان را از خون بسته ای خلق کرد، بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم داد، و به انسان آن چه را نمی دانست، آموخت” به این ترتیب آغاز وحی و بعثت، با نام خدا و خواندن و قلم، یعنی آموزش آمیخته با توحید، شروع شد.
شنوندگان عزیز، ضمن تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید سعید مبعث حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)، پیامبر رحمت ، از شما دعوت می کنیم در ایام رحلت امام خمینی (ره) ، با دیدگاه ایشان درباره رویداد بزرگ بعثت و انگیزه آن آشنا شوید.
بعثت به معنای رستاخیز و برانگیخته شدن برای انجام کاری است . مبعث روزی است که پیامبر اسلام (ص) از سوی خداوند متعال به رسالت مبعوث گردید. بعثت پیامبر اکرم (ص) سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک ، بی عدالتی، تبعیض، جهل و فساد بیرون آید و به سوی توحید، معنویت، عدالت و کرامت حرکت کند.
مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد . این تحول روحی، مردم مادی بت پرست را به مبدا آفرینش راهنمایی کرد و از کردار زشت برحذر ساخت و به نیکویی دعوت نمود .
در روز مبعث ، رسالت نبوی با پیام خروج انسان از تاریکیها و حرکت به سوی نور آغاز شد . از همین رو امام خمینی (ره) روز بعثت جدش بزرگوارش رسول اکرم (ص) را شریف ترین روز در کل عالم می دانند. از نظر ایشان روز بعثت رسول ختمی مرتبت، با هیچ روزی، حتی روز بعثت انبیاء بزرگ دیگر قابل مقایسه نیست. حضرت امام همچنین تاکید می کند که مبعث روز شریفی است که مانند آن را دیگر از ازل تا ابد نداریم و نخواهیم داشت. روز بعثتِ پیامبری که جمیع مقامات نفسانی و ملکوتی را درک کرده ‌است و برهمه شرایع ظاهری و باطنی عالِم است و پس از او نیازی به رسالت و پیام آور دیگری نیست.

بعثت ، نوید تزکیه انسان های شایسته از زشتی هاست. امام خمینی (ره) در اولین نگاه به موضوع بعثت “تزکیه ” را به عنوان یک رکن در این حرکت الهی مطرح می کنند. تزکیه به معنی پرورش صفت های خوب و تصحیح رفتارهای نادرست و از بین بردن صفات بد است. در واقع تزکیه از پاکسازی درونی انسان شروع می شود و پس از بهسازی به تکامل شخصیت فرد منتهی می شود. امام خمینی(ره) با بیان مساله تزکیه ، اهمیت پرورشهای اخلاقی برای تمام افراد جوامع انسانی را یک « هدف بزرگ » معرفی می کند. در نگرش ایشان تزکیه به صورت انگیزه اصلی بعثت به ملت و نژاد و قشر خاصی از مردم مختص نمی شود و به هیچ مقطع تاریخی و منطقه جغرافیایی محدود نمی گردد.
امام خمینی(ره) برای توضیح بیشتر درمورد تزکیه نفس به آیه دوم سوره شریفه جمعه اشاره می کند که خداوند متعال هدف از بعثت پیامبرش را این گونه اعلام می نماید :” هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ : او (خدا) کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.” طبق این آیه شریفه، خدای تبارک و تعالی از میان خود مردم ، فرستاده ای را مبعوث کرده که مامور به انجام چند کار است: یکی نزول قرآن و تلاوت کردن این کتاب بزرگ الهی بر مردم است. قرآن کریم یک سفره ای است که خدای متعال آن را به وسیله پیغمبر اکرم در بین بشر گسترده است و هر یک از مردم به مقدار استعداد خود از آن استفاده می کنند. امام خمینی در این زمینه می فرماید: “… انگیزه بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر زمان است. رسولی که قرآن را برای تزکیه و برای تعلیم همین کتاب و تعلیم حکمت، که آن هم برگرفته از همین کتاب است، تلاوت می کند. پس انگیزه بعثت نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن این است که بشر تزکیه پیدا بکنند و نفوس از این ظلماتی که در آنها موجود است مصفا بشوند، تا پس از اینکه مصفا شدند، قابلیت فهم این کتاب و حکمت آن را داشته باشند.”
امام خمینی در توضیح بیشتر این حقیقت می فرماید: ” تا تزکیه نباشد تعلیم کتاب و حکمت ممکن نیست … تا انسان از حجاب بسیار ظالمانی خود خارج نشود تا گرفتار هواهای نفسانی است تا گرفتار خودبینی هاست تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است … لیاقت پیدا نمی کند که این نور الهی در قلب او منعکس بشود.”
تزکیه که از اهداف مهم بعثت است ، به معنای خروج از ظلمت نفس و مبارزه با هوا و هوس های درونی برای ورود به فضای پاک معنویت است. در دیدگاه امام خمینی، ریشه تمام اختلافاتی که بین بشر هست، همان طغیانی است که در نفس هست. اینکه انسان به مقام و موقعیت خودش قانع نباشد، سبب تجاوز و اختلاف می شود. این مساله در بین تمام طبقات مردم از کارگر و روستایی تا روسای مملکت دیده می شود. البته عدم تزکیه برای دولتمردان و روسا خطرناک تر است. امام در توضیح این مطلب می فرماید: ” اگر افراد عادی تزکیه نشوند و طغیان کنند، طغیانشان بسیار محدود است . اگر یک نفر در بازار یا در روستا طغیان بکند ، ممکن است یک نقطه محدودی را به فساد بکشد، لکن اگر طغیان در کسی شد که مردم او را پذیرفته اند، در عالمی شد که مردم آن عالم را پذیرفته اند، در سلطانی شد که مردم آن سلطان را پذیرفته اند در رؤسایی شد که مردم آنها را پذیرفته اند، این گاهی یک کشور را به فساد می کشد. چرا که کسی که زمام امور به دستش است تزکیه نشده است.”

 

اولین سوره ای که به پیامبر اکرم (ص ) نازل شد و او را به رسالت مبعوث کرد سوره علق بود. در آیات 7 و 8 سوره علق آمده است : ” کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَىٰ - أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ ، به درستی که آدمی طغیان و سرکشی می کند ، هرگاه که خویشتن را بی نیاز بیند ” از همین رو امام خمینی در قدم دوم به موضوع طغیان انسان و آفات و خطرات آن اشاره می کند و می فرماید:” وضع روحی همه انسان ها این طور است که تا یک استغنایی پیدا می کند طغیان می کند. استغنای مالی پیدا می کند به حسب همان مقدار طغیان پیدا می کند. استغنای علمی پیدا می کند به همان مقدار طغیان پیدا می کند. تا مقام پیدا می کند، به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان می کند… انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیان ها نجات دهد و خودمان را تزکیه کنیم. “
کلمه طغیان‌ به‌ معنای تجاوز از اندازه است . کلمه غَنی نیز به معنای توانگر است. این صفت برای خداوند به این معنی است که او آنقدر توانگر است‌ که‌ به‌ هیچ کس محتاج‌ نیست‌ و کاملاً متکی‌ به‌ خویش‌ و خودکفا است‌. اما در مقابل ، برای انسان‌ که مظهر احتیاج و ناتوانی است، داشتن‌ احساس غنی و بی نیازی چیزی‌ جز استکبار و خود بزرگ‌ بینی‌، درپی ندارد.

 

مصادیق استغنا و احساس بی نیازی و در پی آن طغیان انسان بسیار زیاد است. آنچه باعث طغیان و فساد می شود، فراموش کردن مبدأ هستی و احساس احتیاج نداشتن به کمک اوست. یکی از عوامل مهم به وجود آورنده استغنای مالی، بی نیازی اقتصادی و مالی است. استغنای مالی سرچشمه بسیاری از مفاسد و عواقب تلخ و زیانبار در زندگی اجتماعی می باشد. استغنای علمی نیز از دیگر مصادیق طغیان است. در این حالت انسان خود را بسیار دانا و علامه می داند و همین عامل موجب غرور علمی و خروج از راه حق است. استغنای علمی موجب ضرر و زیان بسیاری به جوامع انسانی می گردد و مانع از بهره وری صحیح از دانش در مسیر نیل به کمال و سعادت و آرامش می شود.
استغنای سیاسی نیز در قدرت طلبی و مقام پرستی و نفسانیت های گروهی و جناحی متجلی می گردد. اصل استعماری “قدرت برای قدرت” و سیاستی که با ترفند “هدف وسیله را توجیه می کند” مذهب و اخلاق و همه ارزش های انسانی را قربانی می کند، و همه اینها از مصادیق فراموش کردن خداوند و احساس بی نیازی کردن از او به هنگام قدرت است.

 

امام خمینی(ره) ، رفع ظلم را یکی دیگر از اهداف بعثت می داند. ایشان در این زمینه چنین می گویند: ” بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند. بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمت ها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نور عمل بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او نور عدالت بگذارد و راه او را به ما فهمانده است. فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفریق ( واختلاف ) نداشته باشند.”


 3 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 141
آیه قرآن
">

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس