• تماس  

تربيت الهي

تربيت الهي ،  تربيت همه جا نبه است ، مقا يسه تربيت الهي با روش هاي تربيتي عا دي چند حقيقت را آشكا ر مي سا زد، اول اين كه تربيت هاي معمولي فا قد جا معيت لازم اند. به سخن ديگر تربيت عا دي يا نظام هاي  تربيتي غير الهي غا لبا يك يا چند بعد از شخصيت انسان را در نظر مي گيرند، در صورتي كه در تربيت الهي تما م جنبه هاي شخصيت  آدمي مورد توجه است . ثا نيا تربيت الهي با طبيعت آدمي و نيا زهاي او ، و رشد و تكا مل او سا زگا ر است . تربيت الهي هم بعد اجتماعي حيا ت  انسا ني را در نظر مي گيرد و هم جنبه فردي در تربيت الهي هم ، شخصيت را مورد توجه قرار مي دهد، بُِعد  ما دي در حد ضرورت و نيا ز مورد توجه است و هم مسائل معنوي بر تما م شئون حيا ت انسا ن پرتو مي افكند. تعا ليم الهي هم نيا زهاي معنوي انسا ن  را تأ مين مي كند و هم به نيا زهاي اجتماعي و عقلاني  انسا ن توجه دارد هم احساسا ت و عواطف را تحريك مي كند و هم ميل به كنجكا وي و حقيقت جويي انسا ن را ارضا مي كند. نظا م هاي تربيتي عا دي ، هر چند از هدف هاي گسترده حما يت كنند، براي كما ل و ترقي انسا ن محدوديتي به وجود مي آورند ، اما تربيت الهي راه را براي رشد و تكا مل دائمي و نا محدود انسا ن هموار مي سا زد و از اين جهت انساني را ، كه فطرتا كما ل جو و ترقي طلب است راضي ميكند.

روز امور و تربيت و تربيت اسلامي گرامي با د.

در شب قدر چگونه دعا کنیم؟

03 تیر 1394 توسط فروتن

 در دعا سه چیز مطرح است؛ یکی «داعی» یعنی درخواست‏ کننده و کسی که صدا می‏کند دیگری را و تقاضا می‏کند، دوم خودِ «دعا» و درخواست است، سوم هم «مدعوّ» یا درخواست‏ شونده است که طرف مقابل است. این جلسه می‏خواهم بروم سراغ «درخواست». جلسه گذشته گفتم که وقتی وضع «درخواست‏کننده» را بررسی می‏کنیم، می‏بینیم وضع خراب است. یعنی رابطه بین درخواست‏ کننده و درخواست‏ شونده سال گذشته رابطه خوبی نبوده است. این جلسه ما می‏خواهیم وارد شویم در اینکه حالا چه می‏خواهی بگویی و از خدا چه می‏خواهی؟ پس این جلسه دنبال خواسته ‏هایمان هستیم.

من یک مسأله عرفی را مطرح می‏کنم و بعد می‏روم سراغ روایاتی که روش دعا کردن را به ما می‏آموزند. سؤال من که عرفی هم هست، این است که اگر من با کسی رابطه ‏ای داشتم و رابطه‏ ام هم یک چنین رابطه‏ ای بود که او به من محبّت می‏کرد و من در ازای محبّت‏ هایش به او بد می‏کردم و هرچه روش او دوستانه بود، روش من ــ ‏نعوذبالله ــ دشمنانه بود، حالا اگر بخواهم از او درخواستی کنم، باید چه کار کنم؟ کارمان هم گیر کرده و سروکارمان هم با همان شخص است. حالا چه کار کنیم.

* اوّل به بدی‏ هایت اعتراف کن!

حالا فرض کنید من می‏روم پیش او؛ شرمنده و سرافکنده هم هستم. وقتی می‏روم آنجا، اوّلین چیزی که به او می‏گویم چیست؟ اوّلین حرفی که به او می‏زنم چیست؟ خودتان پیش خودتان جواب این سؤال را بدهید؛ چه کار می‏کنید؟ غیر از این است که اوّلین حرفی که به او می‏زنم، این است که می‏گویم «فلانی، من به تو بد کردم»؟ با این سوابق سوئی که پیش او دارم، اوّلین حرفم باید همین باشد دیگر؛ باید به او بگویم من بد کردم؛ امّا تو بیا ما را ببخش و ندیده بگیر. باید این اعتراف و عذرخواهی را بکنم تا بعد از آن رو داشته باشم که آن چیزهایی را که می‏خواهم با او مطرح کنم و تقاضاهایم را از او درخواست کنم.

* راه دعا را گم نکنی!

حالا می‏رویم سراغ روایات؛ این‏ها معارف ما است. روایات متعددی داریم که این بحث را مطرح کرده‏اند. کسی می‏آید خدمت امام صادق (علیه‏السلام) و می‏گوید: آقا، من دعا می‏کنم ولی دعاهایم به اجابت نمی‏رسد؛ چه کار کنم؟ مگر خدا نگفته است «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم»؟ خودش این حرف را گفته است. این همه آیات قرآنی در این باب وارد شده است؛ پس چرا با این حال، وقتی ما خواستیم به ما نمی‏دهد؟ حضرت نکته‏ای را به او می‏فرماید و آن این است که به او می‏گوید: تو باید از جهت دعا وارد شوی و دعا کنی؛ می‏گوید: «وَ لَوْ دَعَوْتُمُوهُ مِنْ جِهَهِ الدُّعَاءِ لَأَجَابَکُمْ»؛ یعنی تو راه دعا را گم کرده‏ای؛ دعا راه دارد. «وَ لَوْ دَعَوْتُمُوهُ مِنْ جِهَهِ الدُّعَاءِ لَأَجَابَکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ عَاصِینَ». اگر از خدا تقاضا کنی، امّا از همان راه دعا، اگرچه گناهکار هم باشی، جوابت را به تو می‏دهد.

* توبه کن و پوزش بطلب!

بعد حضرت به او دستورالعمل می‏دهد؛ ابتدا مسأله حمد و ثنای الهی را مطرح می‏فرماید که خودش بحث جداگانه دارد و بعد این جمله را دارد: «ثُمَّ تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِکَ ذَنْبٍ ذَنْبٍ»؛ یعنی پیش خدا که رفتی، به یکایک گناهانت اعتراف کن و بگو بد کردم. «وَ تُقِرُّ بِهَا»؛ یعنی اقرار کن. بعد دارد: «أَوْ بِمَا ذَکَرْتَ مِنْهَا»؛ یعنی مگر تو می‏توانی خطاهایت را بشماری؟ نمی‏توانی! پس همان مقدار که یادت می‏آید چه کردی را اقرار کن. بعد می‌فرماید: «وَ تُجْمِلُ مَا خَفِی عَلَیکَ مِنْهَا»؛ یعنی آن چیزهایی که بر تو پوشیده است را اجمالاً اعتراف کن؛ یعنی همان جمله‏ای که من مکرّر گفته‏ام؛ این شب‏ها، شب‏هایی است که انسان برود درِ خانه خدا و بگوید خدایا، بد کردم؛ خیلی هم بد کردم. بدی‏هایم را هم نمی‏توانم بشمرم. امّا اجمالاً اعتراف می‏کنم. «فَتَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَعَاصِیکَ»؛ بعد آنجا عذرخواهی کن و بگو حالا از ما چشم ‏پوشی کن. این یک نکته بود که امام صادق (علیه‏السلام) اشاره فرمودند.

* در دلت تصمیم بگیر که دیگر گناه نکنی!

امّا نکته دوم این است که حضرت در ادامه می‏فرمایند: «وَ أَنْتَ تَنْوِی أَلَّا تَعُودَ»؛ یعنی عذرخواهی کن و پوزش بطلب؛ بعد هم در دلت، نه زبانت، واقعاً بنا بگذار که دیگر این کارها را نکنی. «وَ تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهَا بِنَدَامَهٍ وَ صِدْقِ نِیهٍ وَ خَوْفٍ وَ رَجَاءٍ»؛ یعنی پوزش هم که می‏طلبی، با حالت پشیمانی و صدق نیت و با خوف و رجا باشد. در بهترین ایام و بهترین موقعیت‏ها که دعا به اجابت می‏رسد، آن هم در حالی که خودش مرا دعوت کرده و گفته بیا و من هم آمده‏ام و سرافکنده هم هستم، اعتراف هم ‏می‏کنم به اینکه من بد کرده‏ام، تصمیم هم می‏گیرم که دیگر بد نکنم؛ این‏ها همه مقدمه این است که بتوانم از خدا درخواست کنم.

* از خدا کمک بخواه که مطیع او شوی!

آن وقت، حضرت این را در یک قالب می‏ریزند و می‏فرمایند: «وَ یکُونُ مِنْ قَوْلِکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیکَ مِنْ ذُنُوبِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیکَ»؛ یعنی حالا که می‏خواهی با خدا حرف بزنی، بگو خدایا من معذرت می‏خواهم از گناهانم؛ من از تو می‏خواهم که از من بگذری و توبه‏ام را بپذیری. امّا تنها خواسته‏ات این نباشد؛ از خدا فقط نخواه که از گناهانت بگذرد؛ بلکه در دعاهایی که این شب‏ها می‏کنید، از خدا بخواهید که خدا کمکتان کند که سال آینده مطیع خدا باشید. «فَأَعِنِّی عَلَى طَاعَتِکَ وَ وَفِّقْنِی لِمَا أَوْجَبْتَ عَلَی مِنْ کُلِّ مَا یرْضِیکَ». از خدا این‏ها را بخواه. مغفرت بخواه، تصمیم هم بگیر که دیگر دستت را به آن خطاها آلوده نکنی، بعد هم بگو ای خدا، حالا کمکم کن که سال آینده من دیگر این‏طور گناه نکنم.

* یک توجه، فقط یک توجه کافی است!

آن‏وقت مطمئن هم باش که او می‏گذرد. من یقین دارم؛ اصلاً اعتقادم این است که آن‏هایی که امشب «یک توجه» به خدا کرده‏اند، همه آن‏ها آمرزیده هستند. «یک توجه»، بیشتر هم نه! همین یک توجه به اینکه «خدایا ما بد کردیم»، همه چیز تمام می‏شود؛ او هم کار را تمام می‏کند. پس اوّل معذرت‏خواهی کن؛ بعد هم طلب کمک کن که سال آینده دیگر من این‏طور عمل نکنم و بگو خدایا، تو خودت دستم را بگیر. این روند دعا را به ما یاد داده‏اند. چون من بحثم امشب همین بود که درخواست کننده، درخواستش در این شب‏ها چه باشد، گفتم که اوّل مغفرت، امّا با اعتراف به گناهان؛ بعد هم طلب کمک از خدا برای اینکه سال آینده من آلوده به گناه نشوم و مطیع او باشم.

* حالا دعا کن!

این تازه مقدمه درخواست‏های بعدی ما است. اینجا است که خطاب می‏رسد حالا چه می‏خواهی؟ درخواستت چیست؟ در عرف خودمان هم همین‏طور هستیم که اگر طرف مقابلمان یک انسان کریم باشد، وقتی برویم پیش او و بگوییم آقا، ما معذرت می‏خواهیم، ما به شما بد کردیم، ولی کارمان گیر کرده، او چه جواب می‏دهد؟ می‏گوید: «سَلْ حَاجَتَک»! حالا حاجت‏هایت را از من بخواه! بگو ببینم از من چه می‏خواهی؟ این عین تعبیری است که در روایات ما هست. خدا خطاب می‏کند بگو؛ سؤال کن؛ بخواه؛ چه دنیوی، چه اخروی. حالا من چه بخواهم؟

در اینجا یک مطلبی را عرض کنم. ما چون مخلوقیم، همه ما تنگ‏ن ظریم. یعنی چون محدودیم، ــ ‏نعوذبالله ــ خدا را هم مثل خودمان فرض می‌کنیم. امّا این تصور اشتباه است. در معارف ما این‏ هست که آنچه را که به ذهنت می‏آید از خدا بخواه، امّا به این بسنده نکن. بگو خدایا، این‌‌هایی که به ذهن من می‏رسد، همین است؛ امّا سال آینده ما نمی‏دانیم چه گرفتاری‏هایی ممکن است برای ما پیش بیاید. یک چیزهایی هست که ما به آن‏ها محتاج می‏شویم و الآن به فکرمان هم نمی‏آید. لذا بسنده کردن و اکتفا کردن به این گرفتاری‏هایی که در ذهنمان هست یا احتیاجات فعلیه‏ای که الآن داریم، اشتباه است.

* فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ

روایت از پیغمبر اکرم (صلّی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلّم) است که حضرت فرمود: «إِنَّ الرِّزْقَ لَینْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى عَدَدِ قَطْرِ الْمَطَرِ»؛ یعنی روزی‏ ها از جهت عِلوی به عدد قطره‏ های باران به سوی بندگان می‏آید؛ این عنایت الهی است. «إِلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُدِّرَ لَهَا»؛ به سوی هر انسانی به همان اندازه‏ای که برای او تقدیر شده نازل می‏شود. فرض بفرمایید امشب از خدا می‏خواهیم که مقدّرات سال آینده ما را از هر جهت خوب رقم بزند. ولی این را هم بدان: «وَ لَکِنْ لِلَّهِ فُضُولٌ»؛ خیال نکنی که فقط همین است و به همین اندازه مقدّر می‏توانی از او بخواهی؛ نخیر، خدا زیادتی دارد که من و تو آن زیادتی را اصلاً نمی‏توانیم درک کنیم. «فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ». از خدا نسبت به اضافه‏ هایش و زیادتی‏ هایش درخواست کن. برو سراغ اضافه‏هایش؛ نه تنها آنچه را که برای هر کس مقدّر کرده است.

* برای دیگران هم دعا کن!

آن وقت اینجا می‏خواهم یک نکته را هم عرض کنم؛ ما در روایات بسیار داریم که برای دیگران خواستن و در حقّ دیگران دعا کردن، موجب می‌شود که برای من هم فزونی پیدا کند و خدا برای من را هم بیافزاید. یکی از عواملی که در زیادتی نسبت به حاجات مؤثر است، همین دعا کردن برای غیر است. پس اوّلاً ما در خواسته‏های مربوط به خودمان نباید نظرتنگی کنیم؛ از آن طرف هم اکتفا و بسنده نکنیم به خودمان؛ بلکه باید برای دیگران هم دعا کنیم.

من برای شما مثال می‏زنم؛ بسیاری از گرفتاری‏ها هست که من ندارم، ولی مسلّماً افرادی هستند که مبتلا به آن گرفتاری‏ها هستند. عکس آن هم همین‏طور است. اگر من برای همه دعا کنم، اثرش این است که اوّلاً آن گرفتاری‏ها از او برطرف می‏شود و ثانیاً دیگر به سراغ من نمی‏آید. این‏ها همه معارف ما است. اینکه ما در روایاتمان داریم که لیالی قدر، اطراف این مجالس را فرشتگان الهی گرفته‏ اند و نازل شده‏  اند و برای ما دعا می‏کنند، چه بسا اشاره به همین باشد. چه بسا این داعی خودش به آنچه که محتاج است، اصلاً توجه ندارد تا درخواست کند؛ اینجا اگر ما برای دیگران دعا کنیم، آن فرشته‏ها که از احتیاجات ما آگاهند، برای ما دعا می‏کنند. این‏ها را می‏گویم تا بفهمید که از خدا چه بخواهید و از این موقعیت بهترین استفاده را بکنید.

* اصلاً روی نماز و روزه‏ هایت حساب نکن!

موقعی که این روایات را می‏دیدم، گفتم نسبت به گناهانمان که شُبهه‏ای نیست؛ سراپای ما را خطا گرفته است. امّا بالأخره ما در عرض این یک سال گذشته، طاعات و عبادات ظاهری هم انجام داده‏ایم. فرض کنید در این ماه رمضان به حسب ظاهر روزه هم گرفته‏ایم و کارهایی را که صورت طاعت داشت، انجام داده‏ایم. ولی این را به شما بگویم که این طاعت‏ها اصلاً قابل ارائه نیست تا مثلاً بخواهی بگویی خدایا، من برای تو یک‏چنین کاری را هم کرده‏ام. آن‏قدر این طاعات ما آفات دارد که کار به اینجا نمی‏رسد که بتوانیم یک چنین حرفی را هم بزنیم. من این‏ها را می‏گویم برای اینکه یک‏وقت کسی پیش خودش فکر نکند ما این همه نماز خواندیم، روزه گرفتیم، کذا و کذا و کذا …! بگو ببینم، کدام‏یک از این اعمالت خالصاً مخلصاً لِوجه‏الله بود!؟ می‏توانی بگویی!؟ من که نمی‏توانم بگویم! نور به قبرش ببارد، استاد ما ــ ‏رضوان الله تعالی علیه‏ ــ را که فرمود: «من دو رکعت نماز برای خدا نخوانده‏ام». وقتی او چنین می‏گوید، ما چه می‏توانیم بگوییم!؟ البته فرمایش ایشان در یک سطح بالای معرفتی بود؛ در سطح ما اصلاً کار به آنجاها نمی‏کشد!

* حُبّ علی (علیه‏السلام) به طاعاتت جان می‏بخشد.

امّا روایتی از پیغمبر اکرم (صلّی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلّم) است که دل‏گرمی ما به همان روایت و امثال این روایت است. حضرت فرمود: «مَنْ أَحَبَّ عَلِیاً قَبِلَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْهُ صَلَاتَهُ وَ صِیامَهُ وَ قِیامَهُ وَ اسْتَجَابَ دُعَائَهُ». یعنی اگر کسی علی (علیه‏السلام) را دوست بدارد، ــ ‏نفرمود شیعه علی باشد؛ بلکه فرمود همین که علی (علیه‏السلام) را دوست داشته باشد ــ این محبّت علی (علیه‏السلام) به اعمال و طاعاتش جان می‏بخشد و اسکلت اعمال ظاهری‏اش را زنده می‏کند؛ خدا نماز‏هایش را قبول می‏کند؛ روزه‏هایی که گرفته است را خدا از او قبول می‏کند؛ عبادت‏هایی را که کرده است، همه را می‏پذیرد. بعد هم دارد: «وَ اسْتَجَابَ دُعَائَهُ»؛ عجب! پس معلوم می‏شود یکی از عوامل اجابت دعا، حُبّ علی (علیه‏السلام) است. این جزء معارف ما است.

من که خودم را نگاه کردم، دیدم من علی را دوست دارم؛ خدا که از دل من آگاه است. من بعید می‏دانم در این جمع ما کسی باشد که علی را دوست نداشته باشد. مگر می‏شود!؟ بدانید که معصیت‏ها با یک توجه و یک معذرت‏ خواهی تمام است و بخشوده می‏شود؛ از آن طرف، اطاعت‏های دست‏وپا شکسته ما را هم حُبّ علی (علیه‏السلام) جان می‏بخشد و روح می‏دهد و آنها را زنده می‏کند. خدا هم این‏ها را قبول می‏کند.

 1 نظر

مروری بر ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام )!

03 تیر 1394 توسط فروتن

اهداف مأمون در تحمیل ولایت عهدی

مأمون پس از آن که برادرش امین را نابود کرد و بر مسند حکومت تکیه زد، در شرایط حساسی قرار گرفت، زیرا موقعیت او به ویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود، سخت متزلزل بود. از سوی دیگر، شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مأمون محسوب می شد، چرا که در سال 199 هجری «محمد بن ابراهیم طباطبا» از تبار علویان به دست یاری «ابو السرایا» قیام کرد و گروهی دیگر از علویان هم در عراق و حجاز دست به قیام هایی زده بودند و به دلیل ضعف بنی عباس که با درگیری مأمون و امین ایجاد شده بود، بر بعضی از شهرها مسلط شده بودند، و تقریباً کشور اسلامی از کوفه تا یمن، در آشوب و اغتشاش بود. البته مأمون با کوشش بسیار توانست بر این آشوب ها چیره شود.

نیز ممکن بود ایرانیان هم به یاری علویان برخیزند، چون ایرانیان به حق شرعی خاندان امیر مؤمنان علی (ع) در مورد حاکمیت، معتقد بودند و در ابتدای کار هم بنی عباس برای سرنگونی بنی امیّه از همین علاقه ایرانیان به خاندان پیامبر و دودمان امیر مؤمنان استفاده کرده بودند. لذا مأمون که مردی زیرک و مکّار بود، به فکر افتاد تا با طرح واگذاری خلافت یا ولایت عهدی به شخصیتی مانند امام رضا (ع) پایه های لرزان حکومت خود را تثبیت کند، زیرا امیدوار بود که با این کار بتواند جلوی شورش علویان را بگیرد و موجبات رضایت خاطر آنان را فراهم سازد و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت خود نماید.

پیداست که تفویض خلافت یا ولایت عهدی به امام (ع) فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود، وگرنه کسی که برای حکومت، برادر خود را به قتل رسانده بود و در زندگی خصوصی خود از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت، ناگهان چنان تغییر نمی یافت که از خلافت بگذرد. بدین سان مأمون با اهداف زیر ولایت عهدی را بر امام رضا (ع) تحمیل کرد:

1 - فرو نشاندن شورش های علویان؛

2 - گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر این که حکومت عباسیان حکومتی مشروع است؛

3 - از بین بردن محبوبیت و احترام علویان در میان مردم؛

4 - کسب اعتماد و دوستی اعراب به خویش؛

5 - مشروع شدن حکومت خود از طرف اهالی خراسان و تمام ایرانیان؛

6 - راضی نگه داشتن عباسیان و هواخواهان آنها؛

7 - تقویت حس اطمینان مردم به شخص مأمون، زیرا مردم به دلیل کشتن برادرش به او اعتماد و اطمینان نداشتند؛

8 - ایجاد مصونیت برای خود در برابر نفوذ و محبوبیت امام رضا (ع) در بین مردم.

با ولی عهدی امام رضا (ع) و شرکت او در حکومت، این هدف ها تأمین می شد، زیرا در این صورت علویان خلع سلاح می شدند و شعارهایشان از دستشان گرفته می شد و محبوبیتی که در اثر قیام در بین مردم داشتند، از بین می رفت. از سوی دیگر، مأمون از طرف خراسانیان و عموم ایرانیان که طرف دار اهل بیت بودند، تأیید می شد و نیز چنین وانمود می کرد که اگر برادر خویش را کشته، هدفش تفویض حکومت به اهل آن بوده است. علاوه بر اینها، با آوردن امام رضا (ع) به مرو و کنترل فعالیت های او، از خطر احتمالی او ایمن می شد. تنها اعراب و عباسیان می ماندند که مأمون می توانست در برابر ایرانیان و علویان مقاومت کند.

د) علل پذیرش ولایت عهدی از سوی امام

با توجه به این اهداف، بدیهی است که امام رضا (ع) ولایت عهدی را نمی پذیرفت، اما شرایط به گونه ای رقم خورد که مجبور به قبول آن شد. رفتار و گفتار امام، این امر را تأیید می کند. تاریخ پژوهان نوشته اند: پس از ورود امام به مرو، مأمون پیام فرستاد که می خواهم از خلافت کناره گیری کنم و آن را به شما واگذارم، نظرتان چیست؟ امام نپذیرفت. مأمون بار دیگر پیغام داد که چون پیشنهاد اول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایت عهدی ام را قبول کنید. امام به شدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خودداری کرد. پس از آن، مأمون، امام را نزد خود طلبید و با او خلوت کرد. فضل بن سهل (ذو الرّیاستین) نیز در آن مجلس بود. مأمون گفت: نظر من این است که خلافت را به شما واگذارم، امام قبول نکرد. مأمون پیشنهاد ولایت عهدی را تکرار کرد، باز امام از پذیرش آن امتناع نمود. مأمون گفت: «عمر بن خطاب» برای خلافت بعد از خود شورایی با عضویت شش نفر تعیین کرد و یکی از آنان جدّ شما علی بن ابی طالب بود. و عمر دستور داد هر یک از آنان به مخالفت برخاست گردنش را بزنند، اینک چاره ای جز قبول آن چه اراده کرده ام نداری، چون راه و چاره دیگری نمی یابم. مأمون با بیان این مطلب تلویحاً امام را تهدید به مرگ کرد و امام به ناچار با اکراه و اجبار، ولی عهدی را پذیرفت و فرمود: «ولایت عهدی را می پذیرم، به شرط آن که در رتق و فتق امور مداخله ننمایم و مفتی و قاضی نباشم و کسی را عزل و نصب نکنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم». مأمون همه این شرایط را پذیرفت و بدین ترتیب، ولایت عهدی خود را بر امام تحمیل کرد.

ریان بن صلت می گوید: «خدمت امام رضا (ع) رفتم و عرض کردم: ای فرزند پیامبر! برخی می گویند: شما ولی عهدی مأمون را قبول نموده اید، با آن که اظهار زهد و بی رغبتی به دنیا می فرمایید! فرمود: «خدا گواه است که این کار خوش آیند من نبود، اما میان پذیرش ولی عهدی و کشته شدن قرار گرفتم و به ناچار پذیرفتم… آیا نمی دانید یوسف که پیامبر خدا بود چون ضرورت پیدا کرد خزانه دار عزیز مصر شود، پذیرفت؛ اینک نیز ضرورت اقتضا کرده که من مقام ولی عهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم. اضافه بر این، من داخل این کار نشدم، مگر مانند کسی که از آن خارج است (یعنی با شرایطی که قرار دادم مانند آن است که مداخله نکرده ام). به خدای متعال شکایت می کنم و از او یاری می جویم.»محمد بن عرفه می گوید: به امام (ع) عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا! چرا ولی عهدی را پذیرفتی؟ فرمود: «به همان دلیل که جدم علی (ع) را وادار کردند در آن شورا شرکت کند.»

یاسر خادم می گوید: پس از آن که امام ولایت عهدی را قبول کرده بود، او را دیدم که دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، می گفت: «خدایا! تو می دانی که من به ناچار و با اکراه پذیرفتم، پس مرا مؤاخذه مکن؛ هم چنان که بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نکردی، هنگامی که ولایت مصر را پذیرفت». و نیز به یکی از خواص خود که از ولایت عهدی امام خوش حال بود، فرمود: «خوش حال نباش، این کار به انجام نخواهد رسید و به این حال نخواهد ماند.»

امام آن قدر ناراحت بود که بارها از خداوند مرگ خود را خواستار شده بود. آن حضرت در یک روز جمعه، هنگامی که از مسجد برگشته و عرق و غبار بر او نشسته بود، دست های خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! اگر فرج من از این گرفتاری که بدان دچار شده ام مرگ من است، همین ساعت آن را برسان. آن حضرت پیوسته دل گیر و اندوهگین بود تا آن گاه که وفات نمود.

شهید مطهری (ره) می نویسد: «گذشته از این مسئله که این موضوع در مدینه با حضرت در میان گذاشته نشد، در مرو که در میان گذاشته شد حضرت شدیداً ابا کرد. مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت رضا و [این دو، موضوع را مطرح کردند]. حضرت امتناع کرد و قبول نمی کرد. آخرش گفتند: چه می گویی؟ این قضیه اختیاری نیست، ما مأموریت داریم که اگر امتناع کنی همین جا گردنت را بزنیم؛ باز هم حضرت قبول نکرد. اینها رفتند نزد مأمون. بار دیگر خود مأمون با حضرت مذاکره کرد و باز تهدید به قتل کرد. یک دفعه هم گفت: چرا قبول نمی کنی، مگر جدت علی بن ابی طالب در شورا شرکت نکرد؟! می خواست بگوید که این با سنّت شما خاندان هم منافات ندارد.

پس، امام به هیچ عنوان راضی به پذیرش ولایت عهدی نبود. ازاین رو باید دید چه عواملی موجب شد که امام تن به این امر بدهد. در این جا به بعضی از آنها اشاره می شود:

1 - حفظ جان امام

در فر هنگ امامان، خدمت به اسلام اهمیت ویژه ای دارد، هر چند که در این راه جان خویش را فدا کنند و به شهادت برسند. نمونه آن را می توان در قیام امام حسین (ع) جست و جو کرد که در راه اسلام به شهادت رسید و خاندان وی اسیر شدند. اگر اسلام به واسطه صلح و قیام حفظ شود، آنان صلح و سکوت و قیام را بر می گزینند و اگر بدانند خدمت برای اسلام و مسلمانان با حیات آنان امکان دارد، در حفظ جان خویش می کوشند.

اگر امام رضا (ع) ولایت عهدی را قبول نمی کرد دشمن او را به شهادت می رساند، و شهادت او - با توجه به شرایط موجود - شاید باعث سرکوبی شیعیان و علویان می شد و جمع کثیری کشته می شدند. از این رو حضرت ولایت عهدی را قبول کرد تا عملاً رهبری جامعه را بر عهده بگیرد و چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشد، زیرا مردم به وجود امام و دست پروردگان وی بسیار نیاز داشتند، چه در آن زمان، موج فکری و فرهنگی بیگانگان بر همه جا چیره شده بود و در قالب بحث های فلسفی و ایجاد شبهه و تردید به مبادی خداشناسی، خود را نشان می داد. از این رو بر امام لازم بود زنده بماند و مسئولیت خویش را در نجات امت به انجام برساند.و دیدیم که امام نیز - با وجود کوتاه بودن دوران زندگی اش پس از ولی عهدی - چگونه عملاً وارد این کارزار شد و با مناظرات و فعالیت های علمی و فر هنگی و سیاسی خود، از اسلام پاسداری نمود.

2 - حفظ شیعیان

گرچه بعضی از خلفای عباسی به شیعه بودن تظاهر می کردند و خود را حامی اهل بیت معرفی می نمودند و در برابر امویان نیز با همین شعار پیروز شدند، ولی در واقع دشمنان سر سخت شیعیان بودند. از این رو عده بسیاری از شیعیان را شکنجه و به شهادت رساندند. شهید مطهری (ره) می نویسد: مأمون، وارث خلافت عباسی است. عباسی ها از همان روز اولی که روی کار آمدند، برنامه شان مبارزه با علویان و کشتن آنان بود. مقدار جنایتی که عباسیان بر سر خلافت انجام دادند از جنایاتی که امویان کردند، کمتر نبود و بلکه از یک نظر بیشتر بود. منتها در مورد اموی ها، به ویژه در قضیه کربلا این جنایات خیلی اوج می گیرد. منصور که دومین خلیفه عباسی است، با علویان و اولاد امام حسن (ع) که در ابتدا با آنان بیعت کرده بود، چه جنایت ها کرد و چقدر از آنها را کشت و بسیاری از آنان را به زندان های سخت انداخت که واقعاً مو به تن انسان راست می شود.

کینه و عداوت میان عباسیان و علویان یک مطلب کوچکی نیست. عباسیان برای رسیدن به خلافت به هیچ کس رحم نمی کردند، احیاناً اگر از خود عباسیان هم کسی رقیبشان می شد فوراً او را از بین می بردند. ابومسلم خراسانی این همه به اینها خدمت کرد، اما همین قدر که ذره ای احساس خطر کردند او را از بین بردند.

استاد شهید مطهری (ره) معتقد است که یکی از دلایل تحمیل ولایت عهدی به امام آن بود که علویان علیه مأمون قیام نکنند. البته بعضی برای این سیاست مأمون علت دیگری گفته اند و آن، فرو نشاندن قیام های علویان است، زیرا هر چند سال یک بار - و گاهی هر سال - یکی از آنان قیام می کردند. مأمون برای این که علویان را راضی کند و آرام نگاه دارد و یا لااقل در مقابل مردم خلع سلاح کرده باشد، دست به این کار زد؛ یعنی ولایت عهدی را به امام تحمیل نمود. وقتی که رأس علویان را در دستگاه خودش بیاورد، قهراً آنها می گویند: پس ما هم سهمی در این خلافت داریم، حالا که سهمی داریم برویم آن جا؛ کما این که مأمون خیلی از اینها را بخشید با این که از نظر او جرم های بزرگی مرتکب شده بودند؛ از جمله «زید النار» برادر حضرت رضا را عفو کرد. از این رو بر امام لازم بود که جان خود و شیعیان و هواخواهان خویش را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامی به وجود آنان نیاز داشت تا در شرایط و زمانی دیگر از اسلام و مرزهای آن پاسداری کنند.

3 - حضور خاندان پیامبر در صحنه سیاست

جای تردید نیست که امامان بزرگوار (علیهم السلام) تشکیل حکومت را وظیفه و حق خود می دانستند؛ چنان که امام علی (ع) حکومت را حق خود می دانست و خلفا را غاصب حقوق خود نامید. از آن جا که امامان در صدد تشکیل حکومت بودند، حکومت ها آنان را شکنجه و به شهادت می رساندند. امام رضا (ع) نیز حکومت را حق خود می دانست، ولی دشمنان این حق را از او گرفته بودند. به همین دلیل با پذیرش ولایت عهدی عملاً اثبات کرد که حکومت، حق خاندان پیامبر است و خلفای اموی و عباسی حق آنان را غصب کرده اند.شاید امام نیز در پاسخی که به سؤال «ابن عرفه» داد، به همین مطلب نظر داشت. وی از حضرت پرسید: ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی (ع) را وادار به ورود در شورا نمود.نکته قابل توجه این است که امام در حدیث معروف خود که در نیشابور بیان کرد، رابطه ولایت را با توحید بیان نمود تا صریحاً اعلام کند آن گاه توحید معنای واقعی خود را پیدا می کند که رهبری جامعه را خاندان پیامبر بر عهده داشته باشند، و یکی از شرایط حاکمیت توحید، حاکمیت امامان معصوم است.

ه) خنثی سازی توطئه های حکومت

گرچه امام رضا (ع) ولایت عهدی را پذیرفت، ولی مواضع و سیاست هایی را انتخاب نمود که توطئه های دشمن را خنثی کرد. در این جا به بعضی از این مواضع اشاره می شود:

نخستین موضع گیری: سرسختی در نپذیرفتن ولایت عهدی

تا وقتی که امام در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مأمون خودداری کرد. حتی برخی از متون تاریخی به این نکته اشاره کرده اند که دعوت امام از مدینه به مرو با اختیار خود او صورت نگرفته و اجبار محض بوده است. اتخاذ چنین موضع سرسختانه ای برای آن بود که دیگران بدانند امام دست خوش نیرنگ مأمون قرار نمی گیرد و به خوبی به توطئه ها و هدف های پنهانی اش آگاهی دارد.

موضع گیری دوم: همراه نیاوردن خانواده

به رغم آن که مأمون از امام خواسته بود هر کس از خانواده اش را که می خواهد همراه خود به مرو بیاورد، ولی امام هیچ کس حتی فرزندش امام جواد (ع) را هم نیاورد، در حالی که آن هجرت و مسافرت، کوتاه نبود. این امر نشان می دهد که امام به قصد پذیرش حکومت حرکت نکرده و می دانسته شهید خواهد شد.

موضع گیری سوم: رو یا رو قرار دادن مأمون با حقیقت

امام (ع) چون به مرو رسید، ماه ها گذشت و او هم چنان از موضع منفی با مأمون سخن می گفت؛ نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولی عهدی - هیچ کدام - را نمی پذیرفت تا آن که مأمون با تهدیدهای مکرّر به قصد جانش برخاست. امام با این گونه موضع گیری زمینه را طوری چید که مأمون را رویاروی حقیقت قرار داد. امام گفت: می خواهم کاری کنم که مردم نگویند: علی بن موسی به دنیا و مقام آن گرایش پیدا کرده، بلکه این دنیاست که از پی او روان شده است. با این رویّه به مأمون فهماند که نیرنگش چندان موفقیت آمیز نیست و در آینده نیز باید دست از توطئه و نقشه ریزی بردارد. در نتیجه از مأمون سلب اطمینان کرد و او را در هر عملی که می خواست انجام دهد به تزلزل انداخت. علاوه بر این، در دل مردم نیز بر ضد مأمون و کارهایش تردید افکند.

موضع گیری چهارم: آگاه کردن مردم از مقاصد مأمون

امام رضا (ع) در هر فرصتی تأکید می کرد که مأمون او را به اجبار و با تهدید به قتل، به ولی عهدی انتخاب کرده است. افزون بر این، مردم را هراز گاهی از این موضوع نیز آگاه می ساخت که مأمون به زودی دست به نیرنگ زده، پیمان خود را خواهد شکست. امام به صراحت می گفت: به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد و کسی جز مأمون او را مسموم نخواهد کرد. این موضوع را حتی نزد مأمون هم گفته بود.

موضع گیری پنجم: یادآوری نامشروع بودن حکومت مأمون

امام (ع) از کوچک ترین فرصتی که به دست می آورد استفاده می نمود و این معنا را به دیگران یادآوری می کرد که مأمون در اعطای سمت ولی عهدی به وی کار مهمی نکرده، جز آن که در راه برگرداندن حق مسلّم خودِ او که قبلاً از دستش به غصب ربوده بود، گام برداشته است. با این کار، امام (ع) به طور پیوسته مشروع نبودن خلافت مأمون را به مردم یادآور می شد.

موضع گیری ششم: نپذیرفتن مسئولیت

امام (ع) به ظاهر و در مقام گفتار، ولی عهدی را پذیرفت، ولی عملاً آن را قبول نکرد، زیرا شرط کرد که هیچ مسئولیتی نداشته باشد و در کارها مداخله نکند. مأمون نیز شرایط را قبول کرده بود ولی گاهی می کوشید برخی کارها را بر امام تحمیل کند و امام را وسیله اجرای مقاصد خود قرار دهد، ولی امام به شدت مقاومت می کرد و هرگز با او همکاری نمی کرد.

معمر بن خلاد می گوید: امام رضا (ع) برایم نقل کرد که مأمون به من گفت: برخی از افراد مورد اعتماد خودت را معرفی کن تا حکومت شهرهایی را که بر من شوریده اند به آنان واگذار کنم. به او گفتم: اگر به شرایطی که پذیرفتی وفا کنی من هم به عهدم وفا خواهم کرد. من در این کار به این شرط داخل شدم که امر و نهی و عزل و نصب نکنم و مشاور هم نباشم تا پیش از تو در گذرم. سوگند به خدا، خلافت چیزی است که به آن فکر نمی کردم. آن گاه که در مدینه بودم بر مرکبم سوار می شدم و رفت و آمد می کردم و اهل شهر و دیگران حوایج خود را به من عرضه می داشتند و من بر آورده می ساختم، و آنان و من همچون عموها بودیم (مثل وابستگان با هم انس و صمیمیت داشتیم) و نامه هایم در شهرها مقبول و مورد احترام بود. تو نعمتی بیش از آن چه خداوند به من عطا کرده است برای من نیفزوده ای، و هر نعمتی هم بخواهی بیفزایی باز از سوی خداست که به من عطا می شود. مأمون گفت: من به عهدم وفا دارم.

استاد شهید مطهری (ره) می نویسد: یکی دیگر از مسلّمات تاریخ این است که حضرت رضا (ع) شرط کرد و این شرط را هم قبولاند که من به این شکل قبول می کنم که در هیچ کاری مداخله نکنم و مسئولیت هیچ کاری را نپذیرم. در واقع می خواست مسئولیت کارهای مأمون را نپذیرد و به قول امروزی ها ژست مخالفت را گرفت و این که ما و اینها به هم نمی چسبیم و نمی توانیم همکاری کنیم. البته مأمون این شرط را قبول کرد. لذا حضرت حتی در نماز عید شرکت نمی کرد تا آن واقعه معروف رخ داد و مأمون از حضرت دعوت کرد نماز عید را بخواند. امام فرمود: این بر خلاف عهد و پیمان من است. او گفت: این که شما هیچ کاری را قبول نمی کنید مردم پشت سر ما حرف هایی می زنند.

 نظر دهید »

بهترین زمان غذا خوردن!

01 تیر 1394 توسط فروتن

خداوند در سوره مبارکه مریم آیه ۶۲ چنین می فرماید :

لا یسمعون فیها لغوا الا سلاما و لهم رزقهم فیها بکره و عشیا.

خداوند تبارک و تعالی در این آیه چنین می فرماید : کسانی که در بهشت برین جای دارند، در آنجا سخنان لغو و بیهوده نمی شنوند مگر سلامتی، و خداوند روزی را برای آنان صبح و شام در اختیار می گذارد.

از این آیه قرآن چنین نتیجه می گیریم که بهترین زمان غذا خوردن صبح و شام می باشد، به چند دلیل:

۱- مدت زمان زیادی حدود چهارده ساعت بین سحر و افطار وجود دارد.

۲- در این مدت غذای مصرف شده براحتی هضم و جذب شده و به مصرف سلولها خواهد رسید.

۳- در این ماه مبارک نیز غذا را در صبح و شب استفاده می کنیم.

۴- از یک نوع غذا بیشتر استفاده نکنیم. غذا را خوب بجویم.

۵- از مصرف غذاهای مصنوعی و تبلیغی مانند : بامیه و ذولبیا و ماست و غیره خود داری کنیم.

۶- با نعمتهای خوب پروردگار مانند: عسل، خرما و سایر نعمتهای دیگر روزه‌ خود را افطار کنیم.

۷- بهتر است که در سحر از غذاهای پخته و سرخ کرده استفاده نکنیم.

۸- پسندیده است که در سحر از غذاهای خام به علت سبکی معده استفاده کنیم و خوب بجویم.

۹- بلافاصله بعد از اذان صبح بخواب نرویم.

۱۰- هنگام افطار میتوانید از غذاهای پخته به مقدار مناسب استفاده کنید.

۱۱- همراه غذا و یا بعد از آن از مایعات استفاده نشود.

۱۲- از مصرف آش رشته در این ماه خود داری شود.

۱۳- به جای آش رشته از آش جو مخصوص با کشک مرغوب و روغن زیتون و پودرگردو استفاده شود.

۱۴- در این ماه عزیزان سعی کنند که از فرهنگ تغذیه قرآنی بهره مند شوید.

۱۵- کم خوری و ساده خوری را سر لوحه زندگی خود قرار دهیم تا از مبتلا شدن به خیلی از بیماریها پیشگیری کنیم.

۱۶- پیامبر گرامی اسلام در این زمینه چنین می فرماید : المعده بیت کل داء والحمیته راس کل دوا.

——————————————————————————–

 نظر دهید »

تشبیه رحمت خداوند به آب !

01 تیر 1394 توسط فروتن

معمولا رحمت الهی را به آب شبیه می کنند. شویندگی و بخشندگی و صافی و زلالی آب مظهر رحمت خدا در این عالم است. بنا به همین ویژگی است که گفته می شود گناهان در ماه شوال شسته می شود. رحمت الهی در ماه شعبان جاری می شود. جریان رحمت الهی مثل جریان آب زلال، شفاف و صاف است و ما را پاک می کند و به ما زندگی می بخشد همان طور که آب منشأ حیات و زندگی است. رحمت الهی هم منشأ زندگی معنوی و باطنی ماست. خداوند متعال هم این کار را انجام داده است. خداوند به فرموده خودش بادها را بشارت دهنده رحمت خود قرار داد. منظور از رحمت الهی دقیقا این است که بادها باعث حرکت ابرها و بارش باران رحمت الهی می شوند. باران همان مظهر رحمت الهی است و در موارد دیگر هم بر این موضوع تأکید شده که باران، آب جاری و زلال و صاف منشأ پاکی و صافی و زندگی و مظهر رحمت خداست. یکی از امتیازات ماه رمضان به عنوان ماه رحمت الهی بر دیگر ماه ها این است که در ماه رمضان، رحمت خاصی اتفاق می افتد و جریان پیدا می کند که مظهر آن، آب نیست. مظهر رحمتی که در ماه رمضان شامل حال بندگان می شود، آب و زلالی و شفافی و شویندگی و بخشندگی آب نیست بلکه رحمت این ماه با رحمت در ماه های دیگر بسیار تفاوت دارد.

رحمت خدا در ماه رمضان آتشین است. اصولا واژه رَمَضَ که اسم رمضان از این واژه درست شده، به معنای آفتاب تُند و سوزان ظهر است؛ پرتو آفتاب که به اوج داغی و حرارت و تابش منجر می شود. یکی از معانی رَمَضَ که ریشه لغوی مفهوم رمضان است، این است که رحمت خدا در این ماه آتشین است. ما در این ماه از خداوند نباید بخواهیم که مثلا خدایا گناه مرا ببخش، گناهان مرا بشوی و بریز. در این ماه می توانیم از خدا بخواهیم که خدایا مرا در آتش عشق خودت ذوب کن تا اثری از من در برابر تو باقی نماند. این نگاه باعث می شود اصولا جنس رحمت خدا در این ماه با دیگر ماه ها تفاوت داشته باشد. این میزان تقرب و نزدیکی به خدا در این ماه و رحمت فراگیر الهی در ماه رمضان باعث می شود این ماه با دیگر ماه ها متفاوت باشد. این گونه است که در شب های قدر آسمان به زمین می آید.

فرشتگان و روح به زمین می آیند به طوری که دیگر روحی در زمین باقی نمی ماند. آن روح اعظم و بزرگ که در سوره قدر به صورت مفرد به کار رفته «تنزل الملائکه و الروح» روحی که نازل می شود یک روح است که وقتی بیاید همه روح های بشری و شخصی را در خودش می بلعد. منشأ و سرچشمه روح است که روح فردی ما انسان ها پرتوی از او بوده است. حالا آن روح با تمام عظمت و شکوه خودش در ماه رمضان فرود می آید. اگر او بیاید چیزی از کسی باقی نمی ماند و این اثر ماه رمضان است. خدا در ماه رمضان ما را دعوت می کند تا حتی از نعمت های او استفاده نکنیم و بعضی حلال های ماه های قبل بر ما حرام می شود. آنچه در ماه های دیگر نعمت و رحمت خداست، در این ماه حرام می شود، پس معلوم است اتفاق متفاوتی در این ماه رخ می دهد. ما باید برای این تفاوت آماده شویم لذا آنچه ما از خداوند در این ماه باید بخواهیم و باید به دنبالش باشیم دیگر نباید جزئی، کوچک و فرع بر وجود ما باشد. به خدا نباید بگوییم من هستم، حال گناهان مرا ببخش. خدایا من هستم، حال این آرزوهای مرا برآورده کن. باید به سمت این برویم که دیگر منیتی وجود نداشته باشد، «من نیستم» اتفاق بیفتد و آن فنا شدن در عشق الهی و ذوب شدن در نور خدا.

اگر این شعر زیبا بخواهد مصداقی پیدا کند، اصلی ترین زمان آن، ماه رمضان است که «از پای تا سرت همه نور خدا شود، در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی». اینجا هرچه داریم را باید بگذاریم و با دست خالی و پای پیاده و هیچ چیز، در برابر خداوند در ماه رمضان هیچ شویم تا ببینیم همه هستی پر از نور و حضور اوست. اینها قابلیت های طلایی است که در ماه رمضان وجود دارد و براساس آن می توان ره یک عمر و صد ساله را یکشبه در این ماه طی کرد به شرط این که بدانیم ظرفیت های این ماه چیست و دوم این که خودمان را در این ماه آماده نگه داریم برای این که از ظرفیت این ماه استفاده کنیم.

 نظر دهید »

چهار ذکر با خواص خاص!

01 تیر 1394 توسط فروتن


علامه مجلسی : به مقدار فراوان به اذکار چهارگانه زیر که در قرآن و احادیث آمده مواظبت کن:

1. ” ماشاءَ الله لا قوّة إلّا بِالله.” ( سوره کهف / آیه 39 ) : برای جلب روزی و فراهم شدن امور.

2. ” حسبُنا الله و نِعمَ الوکیل. ” ( سوره آل عمران / آیه 173 ) : برای دفع دشمن و رفع شدائد.

3. ” لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمینَ.” ( سوره انبیاء / آیه 87 ) : برای دفع غم های دنیا و آخرت

4. ” اُفَوِّضُ أمری إلی اللهِ إنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالعِبادِ. ” ( سوره غافر / آیه 44 ) : برای دفع حیله دشمنان

 نظر دهید »

ذکری برای برای زیادی روزی!

01 تیر 1394 توسط فروتن

 مداومت بر اسمهای« الحی القیوم »در زیادتی معاش اثری عظیم دارد و برای حصول مراد و مطلوب و غلبه بر دشمنان فایده بسیار دارد و اگر کسی در نصف شب هزار مرتبه بگوید « سبحان الملک الحی القیوم الذی لا یموت » روزی او وسیع گردد و گشایش در کارش پیدا شود. همچنین در روایات آمده است که وقتی پیامبر (ص) را حالت اضطراب فرا می گرفت ذکر یا حی یا قیوم را می گفتند و فرج حاصل می شد.

یکی از بزرگان گفته است که ۵۱ دفعه ذکر یا حی یا قیوم را گفتم رسول خدا (ص) را در خواب دیدم عرض کردم مرا چیزی تعلیم فرما که به سبب آن دلم زنده گردد و از کدورت پاک شود ، فرمود بر تو باد که روزی ۴۱ مرتبه بگویی: یا حی یا قیوم یا لا اله الا انت اسئلک ان تحیی قلبی بنور معرفتک ابدا یا الله.

 نظر دهید »

آثار و برکات دائم الوضو بودن !

01 تیر 1394 توسط فروتن

دائم الوضو بودن توفیقی است كه اگر به لطف خدا شامل حال انسان شود؛ دارای آثار و بركاتی فراوان می باشد. وضو بر وضو توجه انسان را نسبت به خداوند بیشتر می نماید و راه ذكر قلب را بر انسان می گشاید….

به همین دلیل است که از رسول خدا صلی الله وعلیه وآله روایت شده: لَا یُحَافِظُ عَلَى الْوُضُوءِ إِلَّا كُلُّ مُۆْمِنٍ: بر وضو مواظبت نمی كند مگر مومن. در روایات به چند اثر از دائم الوضو بودن اشاره شده است که به قرار زیر است:

1. تمام بدنت پاک می شود پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: هرکس به هنگام وضو ساختن ذکر خدا را بگوید، تمام بدنش پاک گردیده است.

زیرا وقتی در جریان وضو داخل دهان، صورت، ساعدها، کف دست ها و جلوی سر و روی پاهای انسان تحریک شود قسمت اعظم قشر حسی تحریک می شود ،یعنی در حالی فقط چیزی که حدود 20 درصد سطح بدن در وضو مرطوب شده است بیش از 80 درصد ادمک حسی تحریک می شود؛ به عبارت دیگر اگر انسان به جای وضو کل بدن خود را می شست (غسل می کرد) چیز زیادی بر تحریک ناشی از وضو افزوده نمی شد. چنانچه امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هر کس ذکر خدا را به هنگام وضو بگوید، مانند این است که غسل کرده باشد.

2. گناهانت بخشیده می شود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هنگامی که نمازگزار وضو می گیرد آثار و برکاتی به دنبال دارد از جمله وقتی که صورتش را می شوید آثار گناهان از چهره اش زدوده می شود، و زمانی که دو دستش را تا آرنج (مرفق) می شوید گناهانی که بوسیله دست هایش انجام داده از بین می رود، و آن وقت که سرش را مسح می کشد معصیّت هایی که به وسیله سرش انجام داده زدوده می شود، و آن وقت که پاهایش را مسح می کشد گناهانی که به کمک پاهایش انجام داده است از بین خواهد رفت، اگر کسی در اوّل وضو گرفتن«بسم الله الرّحمن الرّحیم» را (با دقّت و فهمیدن معنایش) بگوید تمام اعضایش از گناهان پاک می شود.

3. دعاهایت مستجاب می گردد امام صادق علیه السلام فرمود: من تعجب می کنم از کسی که دنبال حاجت و کاری است در حالی که با وضو است، حاجتش برآورده نشود!

4. رزق و روزیت فراوان می گردد از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد. و همچنین آن حضرت فرمود: وضو و (شستن دست و صورت) پیش از غذا و بعد از آن باعث زیادی روزی می گردد.

5. تمرکزت زیاد می شود وضو گرفتن قبل از مطالعه باعث افزایش توجّه و تمرکز و افزایش هوشیاری در انسان می شود؛ زیرا نواحی مرتبط با وضو، بیشترین وسعت را در قشر حرکتی مغز دارند و هر چه تحریک این قشر هم بیشتر باشد، خواب آلودگی و کسالت از انسان دور می شود.

امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود. زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود؛ تحریک حسی بیشتری صورت می گیرد؛ زیرا آب سرد نسبت به آب گرم قدرت تحریک حسی بیشتری دارد و خشک نکردن اعضاء بعد از وضو، به علت تماس طولانی آب با سطح بدن، باعث طولانی تر شدن مدت تحریک حسی می شود

بدن در برابر سرمائی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس می کند، خود به خود درجه حرارتش بالا می رود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیرپوست می شود و اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست می رسد و باعث نیرو و نشاط می گردد.

6. عمرت زیاد می شود.رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید. از نظر علمی بارهای الکتریکی هنگام شارش بار در اطراف عصب به صورت الکتریسته ذخیره می شوند. میدانی که در اطراف این بارها به وجود می آید در میدان بدن ایجاد خلل می کنند. این بارها به خصوص در نقاطی که تراکم اعصاب بیشتر است ذخیره می شوند و به دلیل این که هم تراکم زیادی دارند و هم در نزدیکی عصبهای بیشتر و مهمتری قرار دارند، برای بدن به شدت مضر هستند. از جمله این نقاط ناحیه سر، دستها و قسمت مچ پا به پایین است.

هنگامی که نمازگزار وضو می گیرد آثار و برکاتی به دنبال دارد از جمله وقتی که صورتش را می شوید آثار گناهان از چهره اش زدوده می شود، و زمانی که دو دستش را تا آرنج (مرفق) می شوید گناهانی که بوسیله دست هایش انجام داده از بین می رود، و آن وقت که سرش را مسح می کشد معصیّت هایی که به وسیله سرش انجام داده زدوده می شود، و آن وقت که پاهایش را مسح می کشد گناهانی که به کمک پاهایش انجام داده است از بین خواهد رفت.

7. خواب با وضو، عبادت است رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند. و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.

از نظر صاحب نظران رشته روان پزشکی، جهت بهداشت صحیح خواب و داشتن خوابی راحت، باید اصولی را رعایت نمود که از جمله آن ها، دوش گرفتن ملایم هر شب قبل از رفتن به رختخواب است و جالب این که در ادامه تأکید می شود، این روش هر شب تکرار گردد. بنابراین، برای دست یابی به یک خواب راحت و آرامش بعد از آن، دوش گرفتن و استحمام شبانه (قبل از خواب) مفید است که وضو می تواند جای آن را بگیرد.

8. مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود.

9. در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت منِ را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌یی دارند. وضو گرفتن مکرر جهت دائم الوضو بودن، اسراف نیست

اگر در مصرف آب زیاده روی نکند اسراف نیست و مستحب است وضو با تمام آدابش به مقدار کمی آب، یعنی حداکثر یک مُد که مساوی سه چهارم لیتر است انجام شود.

وضو نور است و تداوم آن، باعث ارتقا به عالم قدس‌ خواهد شد. در حدیث آمده است: تجدید وضو، همانند نورى است بر روى نور دیگر. این دستور با برکت، نزد بزرگان علم و عمل تجربه شده است، پس ای سالک کوی یار، همیشه با وضو باش و در تداوم آن همت عالی داشته باش.

 1 نظر

بهترین ذکر هنگام غذا خوردن

01 تیر 1394 توسط فروتن

رهنمودهای اسلام در مورد خوردن تنها سلامت جسم را تضمین نمی كند بلكه تضمین كننده سلامت هم جسم و هم جان است.

از آنجا كه عقل و علم، بر همه رازهای آفرینش احاطه ندارند، چه بسا حكمت برخی از رهنمودهای اسلام برای دانش امروز، مجهول باشد ولی بی تردید این به معنای بی دلیل بودن آن رهنمودها نیست، چنان كه فلسفه شماری از احكام اسلام، در گذشته مجهول بود و امروزه علم به راز آنها پی برده است.

در منابع روایی برای خوردن و آشامیدن، آدابی از سوی پیشوایان دین ذکر شده است که ناظر به شروع غذا با نام خدا و پایان غذا با حمد اوست.

روایات در این زمینه چنین می‌گویند:

1. امام موسی کاظم(علیه السلام) می‌‌گوید: پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به امام علی(علیه السلام) سفارش نمود: یا علی هنگامی که شروع به خوردن غذا نمودی، بسم اللّه بگو، و هنگام پایان غذا بگو الحمد لله؛ چرا که دو فرشته نگهبانت از تو جدا نمی‌شوند تا حسنات را برایت بنویسند، مگر این‌که خودت آنها را از خویشتن جدا کنی.

2. امام صادق(علیه السلام) می‌‌فرماید: هنگامی که سفره پهن شد، بگو بسم اللّه و هنگام آغاز و پایان غذا نیز بسم الله بگو و هنگامی که سفره جمع شد بگو الحمد لله.

اهمیت یاد خدا هنگام غذا خوردن

امام علی (علیه السلام): به هنگام غذا خوردن خدای را یاد كنید و از بیهوده گویی اجتناب كنید، زیرا كه طعام نعمت و رزقی از خداوند است و بر شماست كه در آن خدای را یاد كرده و شكر گویید. (فروع كافی، جلد 6، صفحه 296)

امام علی (علیه السلام) در سفارش های خود به كمیل: به گاه غذا خوردن از آن كسی نام ببر كه با وجود نام او، دیگر هیچ دردی زیان نمی رساند و نامش، شفای همه بیماری ها و ناتن درستی هاست.(بحارالانوار، جلد 66، صفحه 425، حدیث 41)

امام علی(علیه السلام): هر كس خواست غذا بخورد، نام خدا را بر زبان آورد، خوب غذا را بجود و در حالی از غذا خوردن دست بكشد كه هنوز میل به خوردن دارد و به آن احساس نیاز می كند.

امام علی (علیه السلام): هر کس که می خواهد غذایی او را آزار ندهد، تا گرسنه نشده، چیزی نخورد و آن گاه هم که خواست بخورد، بگوید:

“بسم الله و بالله” (طب الائمه لابنی بسطام، صفحه 60 )

3. راوی می‌گوید هنگامی که غذا برای ما آورده شد، شنیدم که امام کاظم(علیه السلام) می‌فرمود: ستایش خدایی را که برای هر چیزی مقرراتی قرار داد.

به امام گفتم: این غذا هنگامی که آماده و خورده می‌شود چه مقرراتی دارد؟

امام فرمود: مقرراتش این است که هنگام پهن‌شدن سفره با نام خدا شروع کنید و زمان جمع‌شدن سفره او را حمد و سپاس گویید.

4. امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که غذا خوردی یا شربتی نوشیدی، بگو الحمد لله.

5. در روایتی دیگر از امام صادق آمده است: خوردن و نوشیدن را با یاد و نام خدا آغاز کن و بعد از پایانش بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ» ستایش پروردگاری را سزاست که غذا را در اختیار بندگانش قرار داد، اما هیچ کس به او طعامی تقدیم نخواهد کرد.

6. و نیز حضرتشان می‌فرماید: هنگامی که سفره را در برابر امام سجاد(علیه السلام) می‌نهادند می‌گفت: «اللَّهُمَّ هَذَا مِنْ مَنِّکَ وَ فَضْلِکَ وَ عَطَایَاکَ فَبَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ سَوِّغْنَاهُ وَ ارْزُقْنَا خَلَفاً إِذَا أَکَلْنَاهُ وَ رُبَّ مُحْتَاجٍ إِلَیْهِ رَزَقْتَ وَ أَحْسَنْت‏ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا لَکَ مِنَ الشَّاکِرِینَ» بار خدایا این از منت و فضل و بخشش توست! آن ‌را برای ما پربرکت و گوارا کن و عوضش را به ما ده و چه بسا نیازمندانی که به آنان روزی دادی و احسان کردی. بار خدایا! ما را از شکرگزاران قرار ده! و هنگامی که سفره را برمی‌داشتند می‌فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی حَمَلَنَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنَا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ (أَوْ مِمَّنْ خَلَقَ) تَفْضِیلًا» سپاس خدایی را سزاست که ما را در بیابان و دریا گردش داد و از پاکیزه‏‌ها به ما روزى داد و بر بسیارى از آفریدگانش(یا آنچه آفریده) برترى داد.

7. امام صادق(علیه السلام) از امام علی(علیه السلام) نقل می‌کند؛ هنگام خوردن غذا تا می‌توانید خدا را یاد کنید و صدای ناهنجار در نیاورید؛ چرا که طعام، نعمت خدا و بخشی از روزی او است که شکر و سپاسش بر شما واجب است.

7. امام صادق از پدر بزرگوارش از حضرت علی(علیه السلام) نقل می‌‌کند؛ کسی که هنگام خوردن غذا خدا را یاد کند، هیچ‌گاه از آن غذا مورد سۆال قرار نمی‌‌گیرد.

7. یا در روایتی دیگر آمده است: هر فردی که غذایی بخورد و بعد از آن بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنِی هَذَا مِنْ رِزْقِهِ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ مِنِّی وَ قُوَّةٍ» سپاس خدایی را که از روزی خویش این غذا را خوراکم کرد بدون آن‌که من (مستقلّاً) توانایی این کار را داشته باشم، گناهان گذشته‌‌اش بخشوده خواهد شد.

آنچه از مجموع روایات به دست می‌آید آن است که دست کم هنگام آغاز خوردن و نوشیدن باید «بسم اللّه» و هنگام پایان آن «الحمد لله» گفت.

گفتنی است یاد خدا و سپاس از نعمت‌هایش به هر زبانی که باشد کفایت می‌‌کند و گفتن عبارت عربی موضوعیت ندارد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 41
  • 42
  • 43
  • ...
  • 44
  • ...
  • 45
  • 46
  • 47
  • ...
  • 48
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 141
آیه قرآن
">

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس