• تماس  

حادثه‌ای بس عجیب برای سید بحرالعلوم!

22 تیر 1394 توسط فروتن

از دانشمندان عامل و کامل و عارف، آیه اللّه‏ سید مهدى بحرالعلوم (متوفى ۱۲۱۲) بود. از شیخ محمّد تقى شاگرد سید نقل شده که گفت:

سید از نجف روانه کربلا مى ‏شد و با او جماعتى بودند. مردى بود که تنها راه می ‏رفت و هرجا سید فرود می ‏آمد او هم پیاده می ‏شد. همین که سید حرکت می کرد او هم حرکت مى‏ کرد.
در بین راه سید به او فرمود: نزدیک بیا! چون نزدش آمد دست سید را بوسید. سید احوال چند نفر مرد و بچه و زن را به اسم و فامیلى و همسایه‏ هاى او قریب چهل نفر را پرسید و آن مرد هم یک یک جواب مى ‏داد.
آن مرد از اهل عراق نبود و لهجه او هم لهجه اهل عراق نبود. ما از سید سؤال کردیم که این مرد کیست؟ فرمود: از اهل یمن است.
عرض کردم: شما چه وقت به یمن تشریف برده ‏اید که ایشان را مى ‏شناسید؟ فرمود: سبحان اللّه‏، اگر از وجب به وجب زمین سؤال کنى، هر آینه ترا خبر می دهم.
علت این احاطه را از سید پرسیدند: فرمود: از وقتى که در خواب آشى را حضرت زهرا بمن خورانید، این چنین شدم.

میرازى قمى وقتى از سید با اصرار سؤال از اسرار و عطایایى خاص کرد. سید فرمود:
در عالم واقعه دیدم که به خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام مشرف شدم، پس جده‏ ام کاسه‏ اى از آش به من خورانید که هرگز بدان صنف آش نخورده بودم، بسیار با لذت بود و هرگز مانند آن را ندیده بودم. پس از خورانیدن آش، جدّه‏ ام مرا به خدمت پیامبر صلى الله ‏علیه ‏و‏آله و امیرالمؤمنین علیه ‏السلام برد و مطالب و اسرارى را به من آموخت.
در عالم رؤیا دیدم در مدینه هستم و پیامبر مرا احضار نمود. داخل اطاق پیامبر شدم و دیدم، پیامبر صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله در صدر مجلس و حضرت زهرا علیهاالسلام و امام حسن علیه‏ السلام و امام حسین علیه ‏السلام در حاشیه مجلس قرار دارند و امیرالمؤمنین علیه ‏السلام سر پا ایستاده است. به دست بوسى رسول خدا مشرف شدم، مرا مخاطب به «مرحبا ولدى: خوش آمدى فرزندم» نمود و کمال محبت را درباره‏ ام مبذول داشت.
مسأله ‏اى چند سؤال نمودم، فرمود: از امام زمان (عج) خود سؤال کن. پس امام زمان حاضر شدند و مسائل خود را از او سؤال نمودم.
بعد رو به حضرت زهرا نموده و فرمودند: پسرت را دریاب. آنگاه حضرت دست مرا گرفت و به اطاق خود برد؛ و از من رویش را نمى‏ گرفت، گویا صورت مبارکش الحال در نظرم هست. پس حضرت زهرا برایم آش آورد که همه نوع حبوبات در آن بود، آنرا تناول کردم و در نهایت شوق از خواب بیدار شدم. چنان شرح صدرى برایم پیدا شد که هر چه در کتاب‏ها مى‏ خواندم یکباره حفظ مى ‏شدم و به این مقام رسیدم.

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: داستان لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آیه قرآن
">

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس