عبرت آموزی از رویش دوباره طبیعت و مقایسه آن با رستا خیر !
بهار طبیعت و فصل بیداری گل و سبزه و گیاه، جاری شدن رودخانه ها و جویبارها و فصل چهچه و شادی پرنده ها بر شما عزیزان مبارک باد.
در آغازین روز از سال نو خورشیدی، شادی، خوشی و سلامتی برای تمام شما آرزو می کنیم.
بهار از راه رسید و یک بار دیگر گردش فصلها، کار خود را از سر گرفت. با آمدن بهار، انسان بیش از پیش به یاد قدرت خالق بی همتا می افتد. به همین دلیل در این قسمت می خواهیم پیرامون شگفتیهای رویش طبیعت و عبرت آموزی آن با شما خوبان سخن گوییم.
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
نرم نرمک می رسد اينک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
بهار فصل آوازخواني دوباره پرندگان سبكبالي است كه حيات مجدد و شعفانگيز هستي به آنها انرژي بيپاياني هديه ميدهد تا از فراسوي حيات تمامي موجودات زمين به نظاره زندگي و لحظات نيامده آن بنشينند. دست تواناي خالقي يگانه و بيهمتا به آفرينشي شكوهمند و اعجابانگيز همت ميگمارد و همگان را به تماشاي عظمت آن دعوت ميكند تا ببينند چگونه اراده و مشيت الهي بر آن شده تا از دل طبيعت به ظاهر خفته و خواب آلوده به يك باره در همه اجزاي عالم، بيداري سبز و تازه موج بزند.
بهار به همراه عطر خوش و روح بخشش آن چنان است كه حتي در دل شهرهاي به رنگ آهن و سنگ درآمده امروز نفوذ ميكند و همگان را به تفكر هزار باره براي فهم عاليتر هستي راهنمايي ميكند.
رويش آرام و محجوبانه شكوفههاي نورس در فصل بهار آن چنان حيرتانگيز و شادي بخش است كه دوست داري زمان متوقف شود و تو بتواني يك دل سير آن شكوفههاي كوچك را نگاه كني و با آنها هم زبان و هم دل شوي.
شكوفههايي كه با نمايان كردن خود، گويي به همه هستي احترام ميگذارد و همه حيات زنده شده هم آنها را ميستايند و به آفريدگارشان آفرين ميگويند و در مقابل او سر تعظيم فرود ميآورند.
در فصل بهار انسانها شاهد رویش تازه گیاهان از دل خاک مرده هستند. هزاران هزار از اين شكوفهها هر روز به قصد اين كه در ميان تمامي تكرارها و لحظات عادي شده زندگي، منادي حرفي و كلامي تازه باشند از مقابل ديدگان ما ميگذرند تا شايد جان خسته ما به شكوه رويش آنها پيوند بخورد و آرام بگيرد و كشتي شكسته جانمان از تلاطم همه لحظات گذشته زندگي به ساحل آرام و مطمئن بهار برسد.
وقتي در ساحل آرام بهار زندگي از كشتي پرشتاب لحظات با اطمينان به اين كه به آرامش ابدي رسيدهايم پياده ميشويم تازه درمييابيم چقدر در لحظات گذشته از خود عقب افتادهايم و حيات واقعي چه ناباورانه از ما فاصله گرفته است.
خلاصه بهار خلاف تصور خيلي از آدمها تنها زمان آرامش و آسايش از زندگي و گذشتن از لحظات نيست، فصل آن است كه به وسعت تمامي سالهاي گذشته زندگيمان بيدار شويم و با برآمدن همه اجزاي طبيعت همراه شويم تا حداقل يك بار بياموزيم بيشتر از آن كه خود و دست ساختههايمان را بر طبيعت تحميل كنيم از هستي مجاورمان ياد بگيريم و زندگي ساده و بيرياي آن را بياموزيم.
فصل بهار بعد از فصل زمستان که دوران خواب و استراحت طبیعت و برخی از حیوانات است فرا می رسد، یعنی در حقیقت این حیوانات و طبیعت پس از یک خواب طولانی زمستانی بیدار می شوند و به حیات خود ادامه می دهند، شباهت بهار و رویش دوباره طبیعت با روز رستاخیز که انسانها پس از مرگ دوباره زنده می شوند بسیار زیاد است به طوری که این مساله در اشعار شاعران و نوشته های نویسندگان در موارد متعددی ذکر شده و بزرگان دین هم به آن اشاره داشته اند.
سوال : عبرت آموزی از رویش دوباره طبیعت و مقایسه آن با رستاخیز
« نوروز زمان تازه شدن و زمان رستاخیز طبیعت و تجدید حیات دوباره رستنی ها و روییدنی هاست.
همان گونه که می دانید هر فصل برای خود خصوصیات و ویژگیهایی دارد. اما فصل بهار فصلی است که در آن شب و روز تعادل پیدا می کند. یکی از درسهایی که می توان از فصل رویش طبیعت و فصل بهار گرفت، این است که انسان باید در زندگی خویش بیاموزد که همواره زندگی متعادل داشته باشد. اگر در زندگی انسان، تعادل در همه زمینه ها از جمله عبادت، کار و کسب و روابط اجتماعی وجود داشته باشد، زندگی انسان زیبا می شود. در فصل زمستان طبیعت می میرد و در فصل بهار دوباره زنده می شود و اگر انسان به این مساله توجه کند، در می یابد که خداوند منان، همان گونه که این قدرت و توانمندی را در زنده شدن طبیعت دارد، در رستاخیز یعنی در روز قیامت هم این توانمندی را خواهد داشت. بنابراین بهار یاد آور رستاخیز است. همان گونه که در طبیعت خیلی از چیزها دوباره زنده می شوند و رشد می کنند در رستاخیز نیز این مساله به خوبی روشن است. در فصل زمستان فروغ زندگی از طبیعت رخت بر می بندد و طبیعت سرشار از زندگی بی جان می شود اما در فصل بهار دوباره طراوت و شادابی نصیب طبیعت می شود. بنابراین انسانها باید در افکار خود جای دهند که همان گونه که طبیعت دوباره زنده می شود، در قیامت و در رستاخیز نیز انسانها دوباره زنده خواهند شد و حیات دوباره پیدا خواهند کرد و باید حساب پس دهند. »
پاي به هر طرف بنه، بهار را صدا بزن
بهار را به سير كوچه باغها صدا بزن
بخوان حديث رويش دوباره را به گوش گل
به شوق سبز زيستن، جوانه را صدا بزن
زلال جويبار را به سوي دشتها بخوان
عبور پاك آب را به هر كجا صدا بزن
سكوت كوهسار را لبالب از ترانه كن
ز خواب، آبشار را كنون بيا صدا بزن
نسيم را به سفره ضيافت سحرگهان
به روشناي پر شكوه شهر ما صدا بزن
شكوفهها در انتظار رويشي دوبارهاند
بيا و روح عشق را
صدا،
صدا،
صدا بزن
با آمدن بهار و رویش دوباره گیاهان و درختان و مشاهده قدرت خداوند در این شگفتی زیبای آفرینش، انصاف آن است كه از اين ميهمان عزيز به خوبي استقبال كنيم و پاي حرفهاي نگفتهاش بنشينيم تا جانمان به اندازه زيباييهاي تازه برآمده آن وسعت پيدا كند و آن گاه بتوانيم پله پله از نردبان آگاهي و معرفت انساني بالاتر رويم و اجازه بيابيم به حريم پاك آفريدگار تمامي زيباييها و خوبيها نزديك شويم و با تمام وجود، سپاسگزارياش كنيم كه هيچ حركت و جنبشي بدون حضور قاطع او معنايي ندارد.
پس دوشادوش همه زيباييهاي تازه برآمده عالم هستي دستهاي جانمان را به سوي آسمان درازميكنيم و در برابر تمامي عظمت ساحت مقدس يگانه پروردگار عالم به نشانه شكر و سپاس انساني سر فرود ميآوريم.
آغاز سال خورشیدی مصادف با فصل بهار است که تحول در طبیعت را به همراه دارد و فارسی زبانان از دیرباز این طلیعه مبارک را به عنوان عید نوروز جشن می گرفتند.
چه نیکوست که آدمی از شکوفایی طبیعت در فصل بهار درس بگیرد و دل و جان خود را شکوفا کرده و کویر روح از زلال فضایل و معارف سیراب سازد.
روایت شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در آغاز سال جدید این دعا را می خواندند :
” بارالها در این سال از تو می خواهم مرا از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره تواناییم بخشی و مرا به آن چه مرا به تو نزدیک می سازد ، مشغول گردانی… ”
آری ، روزها و ماهها و سالها از پی هم می آیند و طومار عمر آدمی را درمی نوردند، اما مهم آن است که در هر سالی که جدید می آید و به زودی کهنه می شود، خداوندی وجود دارد که ازلی و ابدی است و هیچ گاه کهنه نمی شود. انسان عاقل آن است که دل به خدای همیشگی دهد ، نه ایام و سالهایی که لحظه به لحظه سپری شده و پس از مدتی از میان می روند.
به همین دلیل است که مولانا در مثنوی گوید:
روزها گر برفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
با این نگاه گذر عمر حسرت ندارد ، چون آدمی آن چه را ماندنی است به دست آورده است .این است شگفتی آفرینش و عبرتی که باید از آن گرفت.
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندیم .