• تماس  

من امانتی هستم از طرف خدا!

06 مهر 1394 توسط فروتن

شناسنامه ش را دستكاری كرد تا بتونه بره جبهه… .

وقت جبهه رفتن مادرش گفته بود: (تو هنوز كم سن و سالی نرو جبهه) اونم جواب داده بود: (مگه حضرت قاسم چند سال داشت، منم عزیز تر از حضرت قاسم نیستم.)

پدر تازه از دنیا رفته بود و مادر اجازه نمی داد كه بره جبهه.

محمد حسن تو خواب دیده بود كه پدرش درب بهشت ایستاده و داخل نمیشه، بهش گفته بود: (چرا وارد نمیشی؟ ) پدر بهش گفته بود: (پسرم منتظر تو هستم.)

خوابشو برای مادر تعریف میكنه و بالأخره رضایت مادر رو میگیره.

عكس جدیدی میگیره و به مادرش میده و میگه: (مادر این عكس به زودی روی پوستر و سر كوچه و بازار نصب میشه و زیرش می نویسن ” شهید محمد حسن جوكار فرزند شعبان ” )

برای اولین و آخرین بار به جبهه رفت.

تو جبهه رو لباس هاش نوشته بود: (شهید محمد حسن جوكار) و وقتی بهش گفته بودن تو كه زنده ای گفته بود: (من شهید زنده ام و به زودی به شهادت میرسم .)

سرانجام در حالی كه 15 بهار از عمرش نگذشته بود 61/02/18 تو عملیات بیت المقدس و تو خرمشهر عزیز بر اثر اصابت گلوله به سر مطهرش به ملكوتیان پیوست.

تو وصیتنامه ش نوشته بود: ((مادر جان، همیشه به تو گفته بودم شهید می شوم، من امانتی هستم از طرف خدا نزد شما و روزی باید پیش او بروم و امروز همان روز است.))

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: هفته دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آیه قرآن
">

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس