گرسنگی ، پذیرایی مقدس خدا !
«درخبر داریم که در زمان یکی از پیامبران ، سه نفر از مومنین در مسافرتی در محلی شب گیر شدند ، و راه به جایی نبردند، نه محلی شب گیر شدند،و راه به جایی نبردند،نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی . بالاخره یکی از آنها گفت ، من اینجا یک آشنای دوری دارم شاید بتوانم امشب سربار او شوم. دیگری هم فکرکرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد ، گفت می روم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم .سومی هرچه فکر کرد چیزی به یادش نیامد. گفت : ماهم می رویم مسجد و مهمان خدا می شویم. فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبی های طعامی که درشب خوردند و از نوع پذیرایی ها صحبت کردند ولی سومی گفت : حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم .به پیامبر آن زمان ندا رسید برو وبه این مومن بگو ، حقیقتاً مامیزبانی تو را پذیرفتیم ، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی ، ولی هرچه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی » نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم .
یعنی گرسنگی یک پذیرایی مقدس است و برای همین هم طعام رمضا ن گرسنگی است و نتیجه این گرسنگی «قرآن » است. سفره گرسنگی را پهن می کنند تا قرآن را به قلب ها برسانند،آن وقت آیا می شود گرسنگی را چیزی نگرفت و به سادگی از آن گذشت ؟ یکی از عرفا به شاگردش می گوید: « نفس خود را از چه می ترسانی گرسنه بمانی ؟ مترس ، زیرا که تو در نزد خدا خوارتر از آنی که تو را گرسنه دارد، خداوند محمد (صلی الله علیه و آله ) و یارانش را گرسنه داشت.» بزرگی می گوید: «هرگز نشد سیر و معصیتی مرتکب نشوم و یا قصد معصیت نکنم »شاید گمان کنیم ما چنین نیستیم که سیری موجب معصیت برایمان شود، آخرمگر ما قلبمان را می شناسیم ؟ آن بزرگانی که این ها را می گویند،لایه لایه تارهای قلبشان را می شناسد . می فهمد کجا و چطوری هستند، دانه دانه نفس هایشان را می توانند تفسیر کنند.