• تماس  

آخرین لحظات شهادت چه گذشت؟

25 خرداد 1394 توسط فروتن

خانم فاطمه نواب، دختر شهید نواب صفوی شب شهادت پدر را اینگونه وصف می‌نمایند:

آن شب بی مقدمه و ناگهان صدای گرم و دلنشین قرآن از سلول نواب بلند شد. قرائت وی به قدری دلپذیر بود که گویی همه ذرات با او همنوا شده‌اند. پس از چندی ناگهان زندانبان، درب زندان را گشود و به شهادت دعوتش کرد. نواب پس از شنیدن این خبر با چهره‌ای بشاش و قامتی استوار بیرون آمد و سایر برادران همسفرش نیز همراه با او فرا خوانده شدند.

نواب ابتدا لباس روحانیتش را طلب کرد، زیرا می‌خواست در آن به شهادت برسد.

پس آب گرم خواست تا غسل شهادت کند و به زندانبان گفت: «آب را گرم کنید» چون آب سرد چهره ما را رنگ پریده می‌کند و دشمن تصور خواهد کرد که ما از مرگ می‌ترسیم. سپس دو رکعت نماز شکر به جای آورد و دست در آغوش همسفرانش انداخت و با یکدیگر وداع کردند. آن گاه با گام های محکم به سوی قربان‌گاه عشق رفتند.

یاران به چوبه تیر باران می‌رسند و انها را به چوبه می‌بندند و نواب می‌گوید: «چشم هایمان را نبندید، زیرا می‌خواهیم از گلوله‌هایی که در راه هدف به جان می‌خریم با چشمهایمان استقبال کنیم».

سپس برای نظامیان و مأمورین حاضر در محوطه سخنرانی کوتاهی می‌کند آنگاه به نصیحت سربازان می‌پردازذ و به آنها سفارش می‌کند سرباز خدا باشند.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: شهدا لینک ثابت

نظر از: ریحانه [عضو] 
  • ریحانه النبی سنندج
ریحانه

ای شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده …
….
پاسخ
سلام عزیز تشکر از بازید شما

1394/03/25 @ 10:06


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آیه قرآن
">

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس