ایمان راسخ
06 آذر 1392 توسط فروتن
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالاهای گران بهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است فکر می کنید آن مرد چه کرد؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ نه ….
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کردو گفت: خدایا می خواهی که اکنون چه کنم ؟ مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود: مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است فردا شروع به کار خواهم کرد.