توفيق به يك شرط
…. وقتي علي تصميم خودشا اعلام كرد، همه بهش خنديديم ، برو بچه دست بردار ، دوساعت غذات دور وزود بشه رو به قبله ميشي ، چه برسه به روزه گرفتن ، اونم تو اين روزهاي بلند، حالا ما را بگي يه چيزي ، قوي و بزرگتريم ، نه تو كه لاغر و مردني و به تمسخر با اشاره به جمع خودمون گفتم : اول « توفيق » كه خدا اينو به هر كسي نمي ده ….
بالاخره ماه رمضان رسيد ، اهل خونه همه براي سحري خوردن بيدار شدند اما من ؟!
نمي دونم يكدفعه چي شد؟ سرم گيج رفت اصلاً نتونستم از جا بلند بشم ..
خلاصه به جاي لذت بردن از سحري و افطاري هرچي چشمموباز كردم ، دكتر ، قرص ، آمپول….دكترا گفتند عفونت بدنم را گرفته و بايد استراحت مطلق بكنم . با پخش اين خبر ، يه شب خونه بي مهمون نبود ، دلم گرفته بود با شنيدن خبر اومدن بچه ها يه كمي شا رژ شدم ، وقتي اومدندهركدوم دلداري مي دادند ، علي هم با لحن مهربون گفت: ايشالا خوب بشي و سال ديگه« توفيق» روزه داشته باشي ، يك دفعه دنيا رو سرم خراب شد و يه بغض عجيب گلوما فشار داد، نمي تونستم فراموش كنم كه همين حرفا خودم به او زده بودم واقعاً «توفيق »را خدا به هركي بخواد خواهد دادبه شرط «مغرور نشدن»…