واحد محبت
06 شهریور 1391 توسط فروتن
در كوچه هاي حسرت در پي يك ذره نور محبت هاج و واج مي چرخيدم پر پيچ و خم ، پر از صداي سنگين سكوت ..از كوچه كه بيرون آمدم ناگها ن به چيزي از جنس نا شناخته برخورد كردم . توده اي بيگانه كه تا كنون نديده بودمش ..به حرف آمد از ديدنت خوشحا لم من محبت هستم گفتم: واقعاً چقدر عا لي ! مدت ها بود به دنبا لت مي گشتم گفت: آدرس را اشتبا ه آمده بودي من در كوچه حسرت نمي نشينم از همان ابتداي خلقت در وادي عشق به الهي سكني داشتم .جاي من من در تمام مكان هايي است كه عشق در رفت و آمد است من همواره در جهت وجوي آنهايي هستم كه به دنبا ل من مي گردند، تا دست ها يشان را بگيرم. دستهاي محبت در زندگيمان بسيار هستند كافي است مسير را اشتباه نرويم.