رهنمودهای اخلاقی حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی!
چقدر خوب است که انسان طالب موعظه باشد یا کسی آدم را موعظه کند. وقتی خدمت عالم بزرگ و نورانی می رسید، تقاضای موعظه کنید.
نجاری خدمت آیت الله اراکی رسید و تقاضای موعظه کرد. آقا فرمودند: “چه کاره ای؟” گفت: “نجارم". فرمودند:"برای دلت درب ساخته ای؟ اگر برای دلت درب نساختی، یک درب برای دلت بساز که غیر خدا به دلت راه پیدا نکند.”
ما پیرمردها دیگر دلی برایمان نمانده، خوش به حال شما جوان ها! شما الان می توانید برای دلتان درب بسازید، درب آهنی ای بسازید که کسی نتواند وارد دل شما شود. کسانی که سن شان بالا رفته، دیگر زمین دلشان خراب است، البته نه کسانی که خوب هستند و هدایت شدند، آنهایی که هدایت نشدند و شیطان پیشانی آنها را بوسیده است.
چون در روایت است آنهایی که چهل سال عمر کرده اند ولی با خدا ارتباطی برقرار نکرده اند، شیطان پیشانی شان را می بوسد و می گوید: “تو دیگر هدایت نمی شوی”
تا چهل سال امید است که انسان آدم شود، اگر چهل سال بگذرد هر چه به او بگویند مثل این است که به دیوار گفته اند و اثری ندارد. تا جوان هستید، نگذارید دلتان خراب شود.
هیچ گناه و عبادتی را کوچک نشمارید.
هیچ گناهی را کوچک نشمارید و به کوچکی آن نگاه نکنید. نگاه کنید ببینید مخالفت چه کسی را کردید. شاید غضب خدا در همین گناه باشد. از آن طرف، هیچ عبادتی را هم کوچک نشمارید، شاید که رضایت خدا در همین عبادت باشد. دست کوری را می گیری و از این طرف خیابان به آن طرف می بری، نگو این که چیزی نیست، یک وقت می بینی که همین کار کوچک تو ر ا بهشتی کرد.
گناه زیاد، سنگینی می آورد.
گناه، انسان را سنگین می کند. رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) در خطبه ی شعبانیه می فرماید: “گناهان، پشت شما را سنگین کرده است” ماه رمضان روزه بگیرید و عبادت کنید تا از این سنگینی بیرون بیایید.
دیدید بعضی ها می خواهند دو رکعت نماز صبح بخوانند، انگار یک کوه، پشت آنها افتاده، هر چه آنها را صدا می کنید، مثل اینکه بختک روی آنها افتاده است. اینها همه بر اثر گناهان زیاد است.
همیشه خود را گنهکار بدانید.
هر چه قدر هم آدم خوبی شدید، باز به خدا بگویید که خدایا، آیا بنده ای بدتر از من داری؟
امام زین العابدین(علیه السلام) با این که معصوم بود، در دعای ابو حمزه عرض میکند: «اسوَءُ حالاً مِنّی» یعنی پروردگارا! کسی که حالش بدتر از من باشد، میان بنده های تو هست؟
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) صبح ها هفتاد مرتبه استغفار می فرمودند؛ نه این که بخواهند به ما درس بدهند، اصلاً؛ واقعا خودشان را در مقابل عظمت خدا مقصر می دانستند که هر چه هم عبادت و بندگی کنند، در مقابل عظمت الهی باز هم ناچیز است.
سجده گناهان را می ریزد.
سجده گناهان را می ریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، “شکراً الله و الهی العفو” بگوید، مخصوصا در نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود .
آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد.
به گذشته ی خود فکر کنید.
اگر انسان می خواهد فکر کند که این دنیا آخرش چیست، بهترین راه این است که به گذشته فکر کند. به این فکر کند که عمری که کرده است، در این مدت چه شده است؟ باقی عمرش هم همین خواهد بود دیگر! چرا غفلت می کنیم و غافلیم؟ چرا فکر مردن نیستیم.
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این چند روزه دریابی
گاهی خودمان را نصیحت کنیم. به خود بگوییم که رفقای ما همه مرده اند، آنها که از ما قوی تر و پول دارتر بودند مردند، پس ما هم می میریم.
راجع به گذشته ی خود فکر کنیم که چه کردیم؟ بقیه اش هم همان خواهد بود. دل خود را به دنیا خوش نکنیم. به خود بگوییم قدیم تر که ما جوان و قوی بودیم، این همه گرفتاری داشتیم، بقیه ی عمر که بدتر است. دل خود را به چه چیز خوش کنیم؟
از گذشته و آینده ی خود خوف داشته باشیم .
«اِنَّ المؤمن لایُصبح الّا خائِفاً» “مؤمن صبح نمی کند مگر در حال ترس”
نماز شب می خوانی، آدم خوبی هستی، نماز جماعت می خوانی، خمس می دهی، مکه هم رفتی، همه کارهایت را انجام دادی، معذلک باز هم باید بترسی.
مؤمن روز را هم به شب نمی رساند، مگر در حال ترس. هر چند هم آدم خوبی باشد. برای اینکه ما بین دو راهی گیر کرده ایم. بین عمر گذشته مان، که نمی دانیم خدا با ما چه می کند؟ خطاهایی که کرده ایم، دروغ ها، غیبت ها، نگاه به نامحرم ها و…اینها را نمی دانیم نسبت به اعمال گذشته مان خدا با ما چه می کند؟ و بین مرگی که نزدیک است نمی دانیم چه کارهای می کنیم که سبب هلاکت مان می شود؟ نمی دانیم نسبت به گذشته، خدا با اعمال بدمان چه می کند و نسبت به آینده هم نمی دانیم که عاقبت به خیر می شویم یا نه؟
خیلی ها بودند که آدم خوبی بودند، ولی آخر عمر بد شدند.
از خد ا بخواهیم به ما یقین بدهد.
از خدا یقین و ایمان بخواهید. زید بن حارثه حال نداشت و به ستون مسجد تکیه داده و نشسته بود. حضرت فرمودند: «یازید کَیفَ أصبَحتَ؟» “چگونه صبح کردی؟” عرض کرد:«أصبَحتُ موقناً» صبح کردم در حال یقین. حضرت فرمودند: “هر چیزی نشانه ای دارد، نشانه یقین تو چیست؟” زید عرض کرد: “نشانه یقین من این است که شب ها از یقین خوابم نمی برد. صدای غرّش آتش جهنم را می شنوم و نعمت های بهشت را هم می بینم”
حال ما خیلی جالب است، وقتی سرمان را روی متکا می گذاریم، عالم را آب ببرد، ما را خواب می برد. صبح هم بعضی ها را باید با منجنیق برای نماز صبح بیدار کرد. این به خاطر این است که ایمان و یقین نداریم. کسی که نماز صبح، حتی نماز شبش قضا شود، ایمان ندارد. آیت الله حسن زاده آملی در کتاب الهی نامه خود می گوید:
هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد
یعنی خودش را نشناخته و نمی داند کیست.
بشارت به گنهکاران.
خداوند به حضرت داوود (علیه السلام) وحی فرمود که “ای داود! به گنهکاران بشارت بده که من توبه ی شمار ا می پذیرم و عفوتان می کنم چون آنها غیر از من کسی را ندارند، گنهکاران دلشکسته اند. گناه کرده اند و امیدشان به عفو من است”
یکی از داش مشتی ها چند سال پیش رفته بود مکه، رو به روی خانه خدا به خدا می گفت: “خدایا! ما در تهران نخود و لوبیا را با آشغال هایش می خریم، ما هم آشغال هستیم و به مکه آمده ایم، تو ما را همراه خوب ها بخر”
خدا اینها را دوست دارد. خدا ناله ی بنده ی گنهکار را از ذکر سبحان الله و لااله الا الله که دیگران می گویند، بیشتر دوست دارد. نیمه شب گریه می کند که “خدایا مرا می آمرزی یا نمی آمرزی؟” شب و روز گریه می کند. خدا به حضرت داود می فرماید که “به این بنده ها بشارت بده که گناهانتان را می بخشم و عفو می کنم”
الکریم اذا قَدَرَ عفا
مرد عرب خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید و عرض کرد: “یا رسول الله! روز قیامت حساب بنده ها با کیست؟” حضرت فرمودند: “با خود خدا” مرد عرب خوشحال شد و گفت: “خیالم راحت شد” و رفت. حضرت فرمود: “این مرد حقیقت مطلب را فهمیده است”
همه نیاز به استاد دارند.
ما خیال می کنیم همین نماز را بخوانیم و روزه بگیریم، کار تمام شده است. مسئولیت شرعی ما زیاد است و باید خودمان را حفظ کنیم و برای این حفظ شدن هم استاد لازم داریم. ما استاد اخلاق لازم داریم.
بی پیر مرو تو در خرابات هر چند سکندر زمانی
کسی باید دائما ما را میزان کند. همان طور که هوا گاهی درجه اش زیر صفر می رود، گاهی بالا می رود، ما هم گاهی روحمان بالا و پایین می شود، باید کسی باشد که روح ما را تنظیم کند.