• تماس  

خروج از زندان و طی الارض (امام موسی کاظم )

مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه چون هارون الرّشيد حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل كرد، تحويل شخصى به نام سندى بن شاهك يهودى داده شد.
و در زندان بغداد، حضرت بسيار تحت كنترل و فشار بود؛ و زير انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت ، تا جائى كه حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم عليه السلام را نيز به وسيله غل و زنجير بستند.
امام حسن عسكرى عليه السلام در اين باره فرموده است :
جدّم ، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سه روز پيش از شهادتش ، زندان بان خود - مسيّب - را طلبيد و اظهار نمود:
من امشب به مدينه جدّم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى روم تا با آن حضرت تجديد عهد و ميثاق نمايم و آثار امامت را تحويل امام بعد از خودم دهم .
مسيّب عرض كرد: اى مولاى من ! شما در ميان اين غل و زنجير و آن همه ماءمورين اطراف زندان ، چگونه قصد چنين كارى را دارى ؟
و من چگونه زنجيرها و درب هاى زندان را باز كنم ، در حالى كه كليد قفل ها نزد من نيست ؟!
امام عليه السلام فرمود: اى مسيّب ! ايمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنين نسبت به ما اهل بيت عصمت و طهارت سُست است .
و سپس حضرت افزود: همين كه مقدار يك سوّم از شب سپرى گرديد، منتظر باش كه چگونه خارج خواهم شد.
مسيّب گويد: من آن شب را سعى كردم كه بيدار بمانم و متوجّه حركات امام موسى كاظم عليه السلام باشم ؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت ؛ و لحظه اى در حال نشسته ، خوابم برد.
ناگهان متوجّه شدم كه حضرت با پاى مباركش مرا حركت مى دهد، پس ‍ سريع از جاى خود برخاستم ؛ و هر چه نگاه كردم اثرى از ديوار و ساختمان و زندان نديدم ، بلكه خود را به همراه حضرت در زمينى هموار مشاهده نمودم .
و چون گمان كردم كه آن حضرت مرا نيز به همراه خود از آن ساختمان ها بيرون آورده است ، گفتم : ياابن رسول اللّه ! مرا نيز از شرّ اين ظالم نجات بده .
حضرت اظهار نمود: آيا مى ترسى تو را به جهت من از بين ببرند و بكُشند؟
و سپس افزود: اى مسيّب ! در همين حالى كه هستى ، آرام باش ، من پس از مدّتى كوتاه باز مى گردم .
مسيّب با تعجّب سؤال كرد: ياابن رسول اللّه ! غل و زنجيرى كه بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودى ؟!
امام عليه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بيت ، آهن را براى حضرت داود عليه السلام ملايم و نرم كرد؛ و اين كار براى ما نيز بسيار سهل و ساده است .
آن گاه حضرت از نظرم ناپديد گشت و با ناپديد شدنش ديوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمايان گرديد.
و چون ساعتى گذشت ناگهان ديدم ديوارها و ساختمان زندان به حركت درآمد و در همين حالت ، مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را ديدم كه به زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجير بر دست و پاى مبارك حضرت بسته مى باشد.
از ديدن اين معجزه ، بسيار تعجّب كردم و به سجده افتادم .
بعد از آن امام عليه السلام به من فرمود: اى مسيّب ! برخيز و بنشين ؛ و ايمان خود را تقويت و كامل گردان ، و سپس افزود: من سه روز ديگر از اين دنيا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم .

فضایل شب و روز نیمه شعبان

29 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

شب نيمه شعبان: شب بسيار مباركى است، از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه از امام باقر عليه السّلام از فضيلت شب نيمه شعبان سؤال شد، ايشان فرمود: اين شب پس از شب قدر برترين شب هاست.
در اين شب خدا فضل خود را بر بندگان سرازير می كند، و آنان را به بخشش و كرم خويش می آمرزد، پس در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن بكوشيد، كه آن شبى است كه خدا به ذات مقدّس خود سوگند ياد كرده، كه سائلى را از درگاه خويش با دست خالى بازنگرداند مادام كه انجام معصيتى را درخواست نكند، و شب نيمه شعبان شبى است كه حق تعالى آن را براى ما قرار داد و در عوض شب قدر كه آن را مخصوص پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود، پس در دعاى و ثنا بر خداى تعالى كوشش كنيد.
از جمله بركات اين شب مبارك، ولادت با سعادت حضرت سلطان عصر امام زمان (ارواحنا له الفداء) است كه در سحر چنين شبى در سال دويست وپنجاه وپنج هجرى قمرى در سرّمن رأى [سامراى كنونى] واقع شد، و باعث فزونی شرافت اين شب مبارك گشت.
براى اين شب چند عمل دارد است: اوّل: غسل كردن كه باعث تخفيف گناهان است.
دوّم: شب زنده دارى به نماز و دعا و استغفار، چنان كه امام زين العابدين عليه السّلام انجام می دادند، و در روايت آمده: هركه اين شب را به رازونياز و عدابت بپردازد دل او نميرد در روزى كه دل ها بميرند.
سوّم: زيارت امام حسين عليه السّلام كه افضل اعمال اين شب است و باعث آمرزش گناهان است، و هركه ميل دارد تا ارواح صدوبيست وچهار هزار پيامبر با او دست آشنايى دهند، در اين شب امام حسين عليه السّلام را زيارت كند، كم ترين حدّ زيارت آن حضرت ان است كه بر بالاى بامى برآيد و به جانب راست و چپ نظر كند، سپس سر به جانب آسمان برآرد، و با اين كلمات حضرت را زيارت كند: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ درود بر تو اى ابا عبد اللّه، درود و رحمت و بركات خدا بر توو هركس در هر كجا باشد و در هر زمان آن حضرت را به اين شيوه زيارت كند، اميد است كه پاداش حجّ و عمره براى او نوشته شود.
و ما زيارت مخصوص اين شب را در باب زيارات به خواست خدا ذكر خواهيم نمود.
چهارم: خواندن دعايى كه شيخ و سيّد نقل كرده اند، و به منزله زيارت امام زمان (صلوات اللّه عليه) است: اللَّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنَا [هَذِهِ ] وَ مَوْلُودِهَا وَ حُجَّتِكَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتِي قَرَنْتَ إِلَى فَضْلِهَا فَضْلاً فَتَمَّتْ كَلِمَتُكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِكَ وَ لا مُعَقِّبَ لِآيَاتِكَ نُورُكَ الْمُتَأَلِّقُ وَ ضِيَاؤُكَ الْمُشْرِقُ وَ الْعَلَمُ النُّورُ فِي طَخْيَاءِ الدَّيْجُورِ الْغَائِبُ الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَ كَرُمَ مَحْتِدُهُ وَ الْمَلائِكَةُ شُهَّدُهُ وَ اللَّهُ نَاصِرُهُ وَ مُؤَيِّدُهُ إِذَا آنَ مِيعَادُهُ وَ الْمَلائِكَةُ [فَالْمَلائِكَةُ] أَمْدَادُهُ سَيْفُ اللَّهِ الَّذِي لا يَنْبُو وَ نُورُهُ الَّذِي لا يَخْبُو وَ ذُو الْحِلْمِ الَّذِي لا يَصْبُو مَدَارُ الدَّهْرِ وَ نَوَامِيسُ الْعَصْرِ وَ وُلاةُ الْأَمْرِ وَ الْمُنَزَّلُ عَلَيْهِمْ مَا يَتَنَزَّلُ [يَنْزِلُ ] فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ، خداى به حق اين شب و مولود در آن، و به حق حجتّت و موعود او، كه به فضيلتش فضيلت ديگرى را قرين ساختى، پس كامل شد كلمه ات به راستى و عدالت، براى كلماتت دگرگون سازى نيست، و براى آياتت پس زنده اى نمى باشد، نور درخشانت، و پرتو فروزانت، و نشانه روشنت در شب تاريك، آن غايب پوشيده از نظر، كه عظيم بوده ولادتش، و شريف است اصل و نسبش، فرشتگان گواه اويند، و خدا ياور و تأييد كننده اش آنگاه كه وعده ظهورش در رسد و فرشتگان مددكاران اويند، شمشير خداست كه كند نشود، و نور حق است كه خاوش نگردد، و با بردبارى است كه كارى بی منطق انجام ندهند، مدار روزگار است.
[پدرانش] نواميس عصر، و متولّيان حكومت حق اند، نازل شده بر آنان آنچه در شب قدر نازل مى شود، وَ أَصْحَابُ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ تَرَاجِمَةُ وَحْيِهِ وَ وُلاةُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى خَاتِمِهِمْ وَ قَائِمِهِمْ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوَالِمِهِمْ اللَّهُمَّ وَ أَدْرِكْ بِنَا أَيَّامَهُ وَ ظُهُورَهُ وَ قِيَامَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ اقْرِنْ ثَارَنَا بِثَارِهِ وَ اكْتُبْنَا فِي أَعْوَانِهِ وَ خُلَصَائِهِ وَ أَحْيِنَا فِي دَوْلَتِهِ نَاعِمِينَ وَ بِصُحْبَتِهِ غَانِمِينَ وَ بِحَقِّهِ قَائِمِينَ وَ مِنَ السُّوءِ سَالِمِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى [وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَی] سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الصَّادِقِينَ وَ عِتْرَتِهِ النَّاطِقِينَ وَ الْعَنْ جَمِيعَ الظَّالِمِينَ وَ احْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ.

 نظر دهید »

اوصاف خاص امام حسین (علیه السلام )

22 اردیبهشت 1395 توسط فروتن

«در میان انسان های کامل، چهارده معصوم(ع) در اوج هستند؛ زیرا با صادر نخست و مظهر اولی الهی اتحاد یکتایی و یگانگی دارند. در میان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) برخی به دلایلی از برجستگی خاصی برخوردارند که امام حسین(ع) یکی از آنهاست.

البته همه پیامبران و اولیای الهی(ع) کف فضایل را برخوردار هستند و در میان اهل بیت(ع) نیز این صفات مورد تاکید است؛ از این رو فضایلی چون امامت، عصمت، حبیب الله، حجه الله، ولی الله، امین الله، وارث تورات، انجیل و زبور، شریک القرآن، عمودالدین، موضع سرالله و مانند آن مشترک است؛ اما هر یک دارای ویژگی و صفات اختصاصی هستند که آنان را در جایگاه دیگری قرار می دهد و توجه هستی را به خود جلب می کند. برخی از تجلیات آنان موجب می شود که وجه الله اتم و اکملی شوند که توجه هستی را متوجه خود می سازد و خلق را مدهوش انوار تجلیات می کند و واله و حیران می سازد. از جمله این مظاهر الهی که هستی را مدهوش خود ساخته امام حسین(ع) است. او در میان اهل بیت(ع) و سخنان ایشان، امام حسین(ع) جایگاه ویژه ای دارد. و همگان از فرشتگان ساحت قدس الهی گرفته تا دیگران در اندوه شهادت او فرو می روند و آسمان و زمین بر ایشان می گرید و پیامبران و اهل بیت(ع) بی استثنا بر مصیبت حسینی(ع) گریان و نالان می شوند و مجالس تعزیه و عزاداری برای ایشان برپا می دارند و این عمل را پیش از تولد و پس از آن و پس از شهادت انجام و ادامه دادند.

حال سؤال این است که حسین(ع) کیست که چنین هستی را واله و گریان و نالان خود ساخته است. بسیاری از محققان و عالمان و حقیقت جویان تلاش کرده اند تا این حقیقت را بشناسند و علت این شیدایی را دریابند.

پس همگان در جست و جوی این پروانگی، دیوانگی و مستانگی خلق و ماسوی الله هستند و می خواهند بدانند که امام حسین(ع) در میان اهل بیت(ع) از چه ویژگی برخوردار بوده که این گونه حتی پیامبر(ص) برای آن حضرت(ع) عزاداری کرد و بر مصیبت حسین(ع) گریست.

اختصاصات امام حسین(علیه السلام )

چنان که گفته شد باید برای شناخت ویژگی امام حسین(ع) به منابع اصلی و روایی مراجعه شود که در آن افزون بر صفات عمومی که با دیگران به ویژه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مشترک است، صفاتی را جست وجو کنیم که ایشان را متمایز ساخته است.

از آنجایی که زیارت نامه های ماثور از امامان(ع) این ویژگی ها را بصراحت مشخص می کنند، باید به اینها به عنوان یک منبع غنی شناخت امام حسین(ع) توجه کنیم. از این رو به سراغ این دسته از منابع روایی رفته و تفسیر آنان را از شخصیت امام حسین(ع) و ویژگی های ایشان مورد بررسی قرار می دهیم.

1.ثارالله:

از اختصاصات امام حسین(ع) ثارالله است. البته در برخی از زیارت نامه ها، امیرمومنان علی(ع) نیز به این عنوان و لقب یاد شده است که در ارتباط با امام حسین(ع) است، زیرا خطاب اصلی به امام حسین(ع) بوده و سپس ایشان فرزند «ثار» و عنوان «وابن ثاره» معرفی می شود. پس علی(ع) به اعتبار امام حسین(ع) با عنوان ثار مورد خطاب قرار گرفته است. اما درباره معنای ثار اختلاف زیادی در میان اهل لغت است. در برخی کتب اهل لغت، واژه ثار به معنای «خون ریخته شده قابل قصاص کردن، خونبها، خون خواهی، قیام برای خونخواهی، خون خواه و قصاص کننده» آمده است. طریحی در مجمع البحرین، ثار را به معنای انتقام گرفتن معنا کرده و ثارالله را تصحیف ثارالله دانسته است.[1] زبیدی در تاج العروس، ثاًر و ثار را به یک معنا دانسته و نوشته است: ثار به معنی خون است و گفته شده به معنی انتقام خون کسی را گرفتن نیز به کار می رود.

برخی گفته اند «ثار» نمی تواند به معنای خونخواهی (طلب خون) باشد، زیرا در این صورت معنای ترکیب «ان یرزقنی طلب ثارک) -که در زیارت عاشورا آمده است- چنین خواهد شد: «ان یرزقنی طلب طلب دمک»، که بی معناست. در جاهلیت عرب درهر قبیله معمول بوده اگر کسی از این قبیله کشته می شد، تمام افراد آن قبیله خود را صاحب خون می دانستند و هر فردی از قبیله قاتل را می دیدند، می کشتند و کلمه ثار به همین معنا است. به هرحال، «ثارالله» از القاب امام حسین بن علی(ع) و علی بن ابی طالب(ع)است که در زیارتنامه ها خطاب به ایشان گفته می شود. در زیارت عاشورا خطاب به حسین بن علی(ع) آمده است: «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره»؛ سلام بر تو ای ثارخدا و فرزند ثارخدا. این تعبیر، در زیارت های دیگر از جمله زیارت مخصوص حسین(ع) در اول رجب و نیمه رجب و شعبان و زیارت حسین در روز عرفه نیز آمده است. در یکی از زیارتنامه های امام حسین(ع) آمده است: «انک ثارالله فی الارض من الدم الذی لا یدرک ثاره احد من [اهل] الارض [الا باولیائک]، و لایدرکه الا الله وحده.»؛ ای سیدالشهداء! تو خون خدا در زمینی، همان خونی که هیچ یک از اهل زمین- مگر به وسیله اولیایش- انتقام آن را نمی تواند بگیرد و جز خداوند نمی تواند خونخواهی او را بنماید.[2]

همچنین در زیارت دیگری از امام حسین(ع) آمده است: «السلام علیک یا قتیل الله و ابن قتیله السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره؛ سلام بر تو ای کشته [در راه] خدا و فرزند چنین کسی، سلام بر تو ای خون [ریخته شده] در راه خدا و ای فرزند چنین کسی.

معانی ثارالله

پس ثارالله در چند معنا به کار رفته است: الف: خونخواهی و انتقام؛ ب: کسی که خداوند انتقام خونش را از قاتلانش به وسیله قائم آل محمد خواهد گرفت؛ ج: گفته شده که لفظ «اهل» در تقدیر است؛ پس ثارالله یعنی اهل ثارالله، اهل خونخواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می گیرد؛ و خونخواهی شما از خدا خواسته می شود؛ د: ثار به معنای مفعولی (مثئور) است، یعنی کشته شده ای که خونخواه دارد و ثارالله به کسی گفته می شود که خدا خونخواه اوست؛ ه- کسی که خونبهایش متعلق به خداست و او خونبهایش را می گیرد. یعنی او متعلق به یک خانواده یا قبیله یا ملت نیست که خونبهایش را رئیس خانواده یا قبیله یا کشور بگیرد، بلکه متعلق به جهان انسانیت است و شهید راه خداست و خونبهای او را خدا باید بگیرد؛ و: کسی که خودش در دوران رجعت می آید و انتقام خون خود و یارانش را می گیرد؛ ز: خون ریخته شده در راه خدا؛ ح: خون خدایی و الهی؛ که اضافه شدن خدا به خون، برای شرافت و کرامت بخشیدن است یعنی از باب اضافه تشریفی است، چنانکه گفته می شود بیت الله و روح الله؛ ط: خون خدا هم چنان گفته می شود: (یدالله و عین الله)[3]

2. الوتر الموتور:

یکی دیگر از ویژگی هایی است که برای آن حضرت(ع) در زیارت نامه ها بیان و تکرار شده است. در معنای آن گفته اند که به معنای یگانه دوران است. واژه وتر به معنای تک و تنها است. در نماز شب یک تک رکعتی در کنار نماز شفع یعنی دو رکعت سفارش شده است. ترکیب «وتر موتور» همانند حجر محجور و قدر مقدور و وعد موعود است که برای تأکید به کار می رود. برخی گفته اند: وتر موتور به معنای فردی که کسانش کشته شده باشند و یکه و تنها مانده باشد؛ برخی هم گفته اند که وتر به معنای فرد و تک و تنها است و موتور هم به کسی می گویند که از بستگان وی کسی یا کسانی کشته شوند اما او نتواند حق آنان را از قاتلین باز ستاند و به همین سبب به امام حسین(ع) الوتر الموتور می گویند. برخی نیز در تبیین و توضیح اینکه چرا امام حسین(ع) به این لقب اختصاص یافته گفته اند که ایشان در اهل بیت(ع) فردی نمونه و منحصر به فرد از جهاتی بوده است. فضایل و مناقب، معجزات و کرامات، مکارم اخلاق و محامد اوصاف، محبوبیت و نفوذ اجتماعی و اعتراف دشمنان به شخصیت بی نظیر آن حضرت نشانی از «الوتر الموتور» است. آن شخصیتی که در کنار «آیه مودت» در میان اهل البیت(ع) همراه با «آیه تطهیر» و در جای دیگر «آیه مباهله» قرار دارد و همه اینها نشان مقام و مرتبت سیدالشهدا است. پس امام حسین(ع) نیز در فضایلی که آیات شریفه قرآن در مورد حضرت پیامبر(ص) و پدر و مادر بزرگوارشان ذکر کردند، شریک می باشند. آنچه حائز اهمیت است، اینکه چرا حضرت سیدالشهدا را «الوتر الموتور» یعنی شخصیت منحصربه فرد می دانیم، باتوجه به اینکه سایر ائمه طاهرین(ع) نیز هر کدام در زمان خودشان مأمور نشر معارف و حقایق اسلام بودند و سرانجام، زندگی پربرکت آنها نیز به شهادت خاتمه یافت. همه ائمه طاهرین(ع) مظهر اسما و صفات حق اند و حسین(ع) نیز همین گونه است. آنچه باعث شده که ایشان را «والوتر الموتور» بگویند، نحوه قیام با برکت و شهادت آن حضرت بود که در آن مقطع از تاریخ، آنچنان آثاری از خود بر جای گذاشت که اگر این شهادت واقع نمی شد، امروز اثری از اسلام باقی نمانده بود و این، حضرت سیدالشهدا(ع) بود که با شهادت خود، فرزندان دلبند و اصحاب با وفایش، اسلام را بیمه کرد. لذا پیامبر(ص) بقا و دوام مکتب حیات بخش اسلام و اهداف و برنامه های خود را در وجود مقدس اباعبدالله(ع) خلاصه نموده، فرمود: «حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من و من از حسین هستم». پس آن حضرت(ع) دارای دو ویژگی شد و او را خون خدا و یگانه دوران دانستند.

3- مصیبت عظیم:

از دیگر ویژگی های آن حضرت(ع) مصیبت عظیمی است که ایشان تحمل کردند و اوج صبر و شکیبایی را نشان دادند و فراتر از اسماعیل ذبیح الله(ع) و ابراهیم ذابح الله(ع) ایستادند؛ زیرا ایشان برای اصلاح امت اسلام و به حرکت درآوردن موتور اسلام، از خون خود و فرزندانش گذشتند و در مسلخ عشق برای احقاق حق و ابقای آن و نابودی باطل جان فدا کردند. مصیبتی که بر اهل بیت(ع) در کربلا رفت در هیچ دوره ای اتفاق نیفتاد؛ زیرا همان گونه که کربلا مظهر و تجلی گاه کامل ترین و زیباترین حقایق هستی و اوج فضایل الهی و مظهر تمام و کمال اسما و صفات الهی بود، اوج رذیلت ها و تمامیت باطل گرایی و فجور و بی تقوایی بود. حق و باطل به تمام و کمال در برابر هم صف بستند و بدترین اشکال ظلم و جور و فجور در کربلا به نمایش درآمد.

4- آمر بالمعروف و ناهی از منکر:

هرچند همه پیامبران و اولیای الهی به این مهم اقدام کردند، ولی امام حسین(ع) در مرتبه ای فراتر اقدام به این مهم الهی کردند، به گونه ای که ایشان را مصداق اتم و اکمل آمر به معروف و نهی از منکر می شناسند و اگر بخواهند در این باره به کسی اشاره کنند به امام حسین(ع) به عنوان ضرب المثل اشاره می شود که به این خصلت و صفت معروف است. در همه زیارت نامه ها عباراتی چون: «امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» یا «اشهد انک قد امرت بالقسط و العدل و دعوت الیهما» آمده است. آن حضرت(ع) در شرایطی که همه ارکان اسلام در معرض تهدید کافران و منافقان قرار داشت و دیگر از اسلام چیزی باقی نمانده و پوستین وارونه اسلام بر تن امت پوشانیده شده بود، با قیام خود بر آن شد تا آب را به مسیر اصلی آن باز گرداند. ایشان با قیام خود بر آن شد تا همه دستاوردهای پیامبران و اولیای الهی را حفظ و صیانت کند و اجازه ندهد تا عدالت از جامعه انسانی به طور کامل از میان برود.

کاری که امام حسین(ع) در پاسداشت از دین و اخلاق کردند، نه تنها اسلام را زنده نگه داشت، بلکه دین و اخلاق را در جهان زنده و پابرجا کرد. این حرکت امام حسین(ع) شبیه حرکت پیامبر(ص) است که با قرآن خود حتی انجیل و تورات را زنده کرد و مسیحیت و یهودیت را از نابودی نجات داد. اگر حرکت امام حسین(ع) نبود، اخلاق و دینداری و عدالت خواهی و ظلم ستیزی و مبارزه با حاکمان و دولتمردان ظالم و ضداخلاق از میان می رفت. حرکت امام حسین(ع) موجب شد که از دیروز تا امروز و تا فردا انسانها با سرمشق قراردادن آن حضرت(ع) علیه ظلم و بی عدالتی و بداخلاقی و زشتکاری در هر شکل و شمایل و از هر منصب و مقامی قیام کنند و ظلم و بی عدالتی در قالب حکومت دینی و یا در سطوح عالی از مصونیت برخوردار نشود و مردم علیه شاه و شاهمردان قیام کنند.

5- قتیل العبرات:

از دیگر عناوین و القاب آن حضرت(ع) این دو عنوان است که بارها در روایات و زیارت نامه ها بر آن تاکید شده است. آن حضرت که از سوی قاسطین و عدالت خوران، مظلوم واقع شده بود با رشادت تمام به جای آن که منظلم شود و ظلم و جور را بپذیرد و عافیت نشینی برگزیند و مسئولیت انسانی و اخلاقی و وحیانی خود را انجام ندهد، قیام کرد و با رشادت تمام علیه ظلم و جور ایستاد و دراین راه سختی های بسیاری تحمل کرد که از عهده هیچ کسی چون او برنمی آمد. بسیاری از کسانی که مدعی رشادت و صبر هستند هرگز بر مصیبت آن حضرت(ع) کمترین توان صبر و استقامتی ندارند. مصیبتی که بر ایشان رفت قابل قیاس با هیچ مصیبت دیگری نیست. از این رو در تعابیر امامان معصوم(ع) از ایشان با عناوینی چون کشته اشک ها و اسیر محنت ها و رنج ها و تاول ها یاد می شود. با نگاهی گذرا به مقاتل همان اندازه ای که امکان ضبط تصویر در قالب کلمات می رفت، می توان عظمت صبر و رشادت حسینی(ع) را به دست آورد که شاید یکی از آنها موجب مرگ ناگهانی هر انسان می شد.

6-مصباح الهدی و سفینه النجاه:

از دیگر خصوصیات آن حضرت(ع) این است که ایشان به عنوان چراغ هدایت بشر در تاریکی ها و کشتی نجات در طوفان بلاها و فتنه ها معرفی شده به گونه ای که هرکس از نور این چراغ بهره برد هرگز در تاریکی نماند و نرود وکسی که براین کشتی نجات نشست در تلاطم فتنه ها و امواج خروشان کفر و ظلمت و نفاق غرق نشود و به سلامت به ساحل جنات الهی و رضوان خدایی می رسد: بضیاء نورک اهتدی الطالبون الیک و اشهد انک نورالله الذی لم یطفا و لایطفا ابدا و انک وجه الله الذی لم یهلک و لا یهلک ابدا؛ و با فروغ نور تو رهجویان تو هدایت می شوند وگواهی می دهم که تو آن نور خدایی هستی که از ازل روشن بوده و تا ابد هیچ کس آن را خاموش نتواند کرد و تو وجه باقی الهی هستی که آن وجه باقی از ازل تا ابد هرگز نابود و فانی نخواهد گشت.»

[1] الطریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص237، معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1185، مفردات راغب، ص 81

[2] بحارالانوار، ج101، ص168

[3] میرزا ابوالفضل بن ابوالقاسم طهرانی، شفاءالصدور فی شرح زیاره العاشور، تهران 1376 ش، ص 163-164؛ ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، ج9، ص134؛ الوافی، ج14، ص1489؛ بحارالانوار، ج98، ص150، ذیل حدیث1؛ روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج5، ص428؛ حسینی شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن الی الاذهان، ج2، ص200

 نظر دهید »

یک روزی خاص.

30 فروردین 1395 توسط فروتن

کلیم پسر عمران می گوید: به امام رضا علیه السلام گفتم: از خداوند بخواه که فرزند پسری روزیت فرماید. امام فرمود: روزی من تنها یک فرزند پسر است که وارث من خواهد بود. زمانی که امام جواد علیه السلام بدنیا آمد حضرت رضا علیه السلام به اصحابش فرمود: خداوند مولودی نصیب من ساخته است که همانند موسی بن عمران، شکافنده دریاهاست و همانند عیسی بن مریم است که مادرش مقدس است و پاک آفریده شده است، فرزند من بناحق کشته می شود و اهل آسمان بر او می گریند و خداوند متعال بر دشمن او خشم می گیرد و پس از اندک زمانی او را به عذاب دردناک خود دچار می سازد.

امام هشتم علیه السلام تمام شب را با امام جواد علیه السلام در گهواره صحبت می کرد.(1)
1- بحار الانوار، ج 50، ص 15، ح 19.

 نظر دهید »

ویژگی های اخلاقی و علمی امام جواد الائمه(علیه السلام)

30 فروردین 1395 توسط فروتن

1. اخلاق حسنه

حضرت جواد الائمه(ع) این ویژگی را از جدّ بزرگوارشان پیامبر مکرم حضرت محمدبن عبدالله(ص) به ارث بردند. در قرآن هم تاکید شده که مسلمانان از اخلاق پیامبر(ص) الگو و سرمشق بگیرند، به مسلمانان توصیه که در رفتار و زندگی خودشان در تمام مراحل باید از پیامبر(ص) الگو بگیرند. فرزندان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مانند پیامبر بزرگوار(ص) متّصف و متخلّق به آن اخلاق نیکو و حسنه هستند.

2. علم فراوان

یکی از ویژگی های دیگر امام جواد(ع) علم فراوان و وسیع ایشان است؛ چنانچه پدران بزرگوارشان هم این علم وسیع (علم لدنی) را داشتند و به معنای واقعی کلمه عالم بودند. این امر در مناظراتی که ایشان انجام دادند که نمونه های آن وجود دارد قابل مشاهده است. ما شیعیان معتقد هستیم که این علم از طریق اجدادشان منتقل شده، یعنی به قدرت الهی، علم پیامبر(ص) به امام علی بن ابی طالب(ع) و نسل به نسل تا حضرت مهدی موعود(عج) منتقل شده و این علم لدنی که خداوند در اختیار این الگوهای بشریت گذاشته در نزد امام جواد(ع) هم بوده است.

3. تقوا و پارسایی

امام جواد(ع) مانند همه امامان شیعه، الگوی کامل تقوا و پارسایی و نمونه بارز عبادت، بندگی و سجده های طولانی برای خداوند بودند.

4. ادب و گشاده رویی با دوست و دشمن

امام جواد(ع) با همگان با ادب و احترام برخورد می کردند. این امر باعث جذب مخالفان و دشمنان امام به سوی ایشان می شد. سازش و نرم خویی با دوستان و شیعیان نیز از صفات ایشان است.

5. حرّیت و آزادگی

همه ائمه اهل بیت(ع) از این ویژگی برخوردار بودند. آن بزرگواران هیچ گاه تسلیم ظلم و ستم نمی شدند و حاضر بودند در این راه تمام سختی ها را تحمل کنند. این ویژگی الگویی برای ماست که در هیچ زمانی ظلم و ستم را قبول نکنیم و با آزادگی، اعتقادات و مبانی خودمان را مطرح کنیم و تسلیم فتنه ها و توطئه های دشمنان قسم خورده اسلام و مخالفان نشویم. در این زمان که حمله به مقدسات مسلمانان از سوی آمریکائی ها و صهیونیست ها با چاپ و نشر کاریکاتورها و فیلم ها شروع شده مسلمانان و به ویژه پیروان واقعی اهل بیت(ع) می بایست با وحدت و یکپارچگی خاص با حضور در راه پیمائی ها و تظاهرات به مبارزه با استکبار جهانی برخیزند که همین کار هم کردند.

 نظر دهید »

دلیل شناخت کمتر نسبت به امام جواد(علیه السلام)

30 فروردین 1395 توسط فروتن

امام جواد(علیه السلام ) به دو دلیل، در بین مردم نسبت به دیگر امامان(ع) کمتر شناخته شده است.

اول) کمی سن و کوتاه بودن عمر آن حضرت:

بنابر آنچه در تاریخ آمده است، امام جواد(ع) در 8 سالگی به امامت رسید و در سن 25 سالگی به شهادت رسید. لذا کوتاه بودن عمر حضرت جواد(ع) یکی از دلایلی است که می توانیم بگوییم که امام جواد(ع) نسبت به ائمه دیگر که از عمر بیشتری برخورد بودند، کمتر در بین مردم مطرح شده است. اما در واقع مطابق آنچه در منابع حدیثی شیعه آمده، ما در مورد امام جواد(ع) معارف کم نداریم، یعنی دانستنی ها و مطالب زیادی داریم که متاسفانه این ها کمتر در میان شیعه مطرح شده است. اگر نویسندگان و اهل تحقیق بتوانند در این زمینه میراث فرهنگی و علمی زندگی دوران امام جواد(ع) را برای مردم تشریح و مطرح کنند، شاید بتوان گفت که آنچه که در مورد امام نهم حضرت جواد(ع) وجود دارد، نسبت به ائمه دیگر کمتر نیست.

دوم) شرایط خاص دوران امام(ع):

امام جواد(ع) در دوره و زمان خاصی از تاریخ زندگی می کردند که با پیچیدگی ها و مسائلی روبه رو شد که این موارد در زندگانی سائر امامان شیعه(ع) کمتر وجود داشت. امام(ع) در دوران حکومت «مأمون» و «معتصم» عباسی زندگی کردند. در این دوران حکومت عباسیان در افولی قرار گرفته بود که با مرگ مأمون عباسی و قدرت گرفتن معتصم، رو به نزول بیشتر گرایید. زمانی که یک حاکم قدرتمند در در جامعه زندگی می کند بر روی تمام مسائل آن زمان تاثیر دارد؛ مانند وقتی که «یزید» به حکومت رسید و امام حسین(ع) در برابر او قیام کرد و آن حادثه مهم اتفاق افتاد و نقطه اوجی شد که در زمان سایر ائمه و امامان معصوم(ع) وجود ندارد.

 نظر دهید »

در انتظار جواد آل محمد (علیه السلام)

30 فروردین 1395 توسط فروتن


عمر مبارک امام رضا (ع) به چهل و هفت سال رسیده بود و عقربه تاریخ, سال 195 هجری را نشانه می رفت ولی هنوز امام نهم متولد نشده بود . مسئله جانشینی امام رضا (ع) اصحاب و شیعیان حضرت (ع) را متاثر کرده بود . این اندوه زمانی به فزونی می رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلائل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا (ع) ، قائل به غیبت امام کاظم (ع) شده بودند, و در تبلیغات خویش عدم داشتن فرزند پسر از سوی امام رضا (ع) را دلیل بر ادعای موهم خود می دانستند … تا جایی که یکی از همین افراد در نامه ای خطاب به حضرت نوشت : تو چگونه امام هستی در حالی که فرزندی نداری ! حضرت در پاسخ فرمودند : تو از کجا می دانی که فرزندی ندارم ، به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمی شود مگر اینکه خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد . (1)
وسرانجام دردهم رجب سال 195هجری این وعده راستین امام به حقیقت پیوست وجواد الائمه چشم به جهان گشود وقلب امام هشتم رامملو ازشادمانی وشعف نمود.

نحوه تولد
هنگامی که شب دهم رجب فراررسید امام رضا(علیه السلام) به خواهر گرامی خود فرمودند: ای حکیمه خاتون امشب فرزندم ،امام بعداز من ،جوادم به دنیا می آید ،به هنگام ولادت او حاضر باش وخیزران رایاری نما.
حکیمه خاتون می فرماید:من درآن شب نزد خیزران ماندم وچون ماندم وچون شب به نیمه رسید ناگهان چراغ اتاق خاموش ونوری برتمام اتاق مستولی شد وکم کم چهره تابان امام جواد(علیه السلام)هویداگشت.
دراین هنگام اورادرآغوش گرفته و آن کودک طیب وطاهر رادرون لباسهای پاکیزه نهادم ،آنگاه امام رضا(علیه السلام)درحالیکه لبخند برلبانمبارکشان نقش بسته بود وارد اتاق شدند وآن طفل را گرفته ودرآغوش پرمهر خود جای دادند.
وبدنیسان آن نوگل بوستان امامت پابه عرصه دنیا نهاده وامام رضا(علیه السلام)راباتولد خود سرو ساختند .

زندگینامه
این امام همام دردامان پاک ومقدس مادری همچون ام ولدی که اورا سبیکه می نامیدند رشد ونمو کرد مادری که امام رضا(علیه السلام)نام خَیزُران رابراو نهاد بود. این بانوی مکرمه ازمنطقه نوبه واز نسل ماریه قبطیه ،همسر پیامبرعظیم الشأن اسلام ومادر حضرت ابراهیم پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)وازبانوان بسیار عظیم الشأن زمان خود بودند .
حضرت امام جواد(علیه السلام) ازبدو تولد تا سن 5 سالگی درسایه تعالیم پدر بزرگوارشان وتا سن 8سالگی درفراق آن دُرّ گرانبها درمدینه می زیستند.
باشهادت امام رضا (علیه السلام) بارسنگین امامت وولایت جامعه بحران زده آن دوران که مصادف بااوج اقتدا عباسیان بود ازطرف خداوند برشانه ایشان نهاده شد. شاید این شبهه دراذهان عده ای نقش ببندد که چگونه می شود کودکی 8ساله ازعهده مسئولیت رهبری وهدایت شیعیان برآید؟
درآن زمان نیز عده ای ازشیعیان دراین مسأله تآمل داشتند تااینکه گروهی ازعلماء و فضلاء ازاطراف واکناف ممالک اسلامی برای حج به مکه عظیمت نموده وبعد از اتمام فرائض به حضور آن گوهر تابناک زمانه رسیدند وپس ازرؤیت فضائل و کمالات وعلم بی پایان امام ،با جان ودل به ولایت آن منبع سعادت تن دردادند وزنگار شک وشبهه راازآئینه خاطره های خود زدودند (2)
روایات راجع به فضل وکمالات امام جواد ( علیه السلام ) بسیاراست چنانکه شیخ کلینی ودیگران روایت کرده اند امام دریک مجلس که طی چند روز متوالی برگزارگردیده سی هزار مسأله ازمسائل بسیار دشوار آن زمان راکه بزرگ ازپاسخگونی به آن عاجز بودند پاسخ گفتند(3)
دوران امامت حضرت هفده سال بوده که بیشتر آن دردوران خلافت مامون وحدود دوسال ونیم آن درعصر معتصم گذشت .
مأمون پس ازبه شهادت رساندن امام رضا(علیه السلام) درهمان سال به بغداد رفت ودر مقابل امام جواد(علیه السلام) یک سیاست سه بعدی را درپیش گرفت:
1- در درجه اول می خواست باتظاهر به بستگیهای سببی ونسبی باامامان شیعه ازمقبولیت ومحبوبیت آنان به نفع خود استفاده کند طبق همین سیاست امام جواد(علیه السلام)رااز مدینه به بغداد فراخواند ودختر خود ام الفضل راکه نه ساله بود به عقد ایشان درآورد تاازقدرت اجتماعی ونفوذ ایشان درجهت کسب پایگاه مردمی مستحکم برای خود سود ببرد.
2- روش دوم مأمون این بود که امام را دائمأ تحت مراقبت قراردهد وفعالیتهای ایشان راشدیدأ کنترل نماید تا امام نتواند با استفاده ازمقبولیت عمومی وپایگاه مردمی انقلاب کنند که باطرح نقشه ازدواج دخترش باامام جواد(علیه السلام)به این مقصود نیزنائل می گشت.
3- مأمون درصدد بود باشیوههای مختلف چهره امام را لکه دار کند وپایگاه مردمی ایشان راتضعیف نماید،مناظره هایی که درسالهای آغازدوران امامت امام جواد(علیه السلام)دردرباره ترتیب داده شد وطی آن مأمون زبردست مذاهب مختلف رامی گماشت تامسائل مشکل کلامی وفقهی وفلسفی رابا امام مطرح سازند به منظور دستیابی به همین هدف بود.
پس ازآن ازدواج تحمیلی امام جواد ( علیه السلام ) به مدینه بازگشتند وحدود 15سال باهمسرشان درمدینه زندگی کردند اماچون ام الفضل نازا بود ،همین امرباعث شد که امام جواد(علیه السلام)باکنیزمغربیه ای به نام سمانه ازدواج نمایند که ثمره این ازدواج تولد حضرت امام علی النقی(علیه السلام)دهمین پیشوای شیعیان گردید.
مأمون درهفدهم رجب سال 218هجری از دنیا رفت و برادرش معتصم به جای او برمسند خلافت نشست باروی کارآمدن معتصم فشاررژیم نسبت به امام بیشترشد چون مأمون روش تزویر راترجیح می داد ولی معتصم معتقد به زور بود. وازآنجا که امام جواد ( علیه السلام ) به واسطه مقام امامت وپیشوای شیعه شهرت وعظمت کافی بدست آورد ه بوددستگاه خلافت معتصم نگران بود که مبادا حرکتی به رهبری امام برضد حکومت مرکزی ترتیب داده شود،ازاین رو دربیست وهشتم ماه محرم سال 202 ه،ق حضرت راازمدینه به بغداد دعوت نمود،هرچند این دعوت بااحترام وتعظیم صورت گرفت ولی درحقیقت امر،احضار اجباری ،وهدف این بود که حضرت زیرنظر مستقیم خلیفه قرارگیرد.
دراین ایام معتصم وجعفربن مأمون برادر ام الفضل اوراتحریک کردند که امام رامسموم کرده به شهادت برساند،ازاین روسمی رادرانگور تزریق کرده برای ام الفضل فرستادند اونیز آنرا درون کاسه ای گذاشت ودرمقابل همسر جوانش حضرت امام جواد (علیه السلام)قرارداد. شهادت ومسومیت امام جواد(علیه السلام)یکی از غم انگیزترین صحنه های شهادت درراه خداست چنانکه پدربزرگوارشان حضرت امام رضا(علیه السلام)ازآن خبر داده بودند :
کمی بعداز تولد امام جواد ( علیه السلام ) حضرت امام رضا ( علیه السلام ) درسخنان کوتاهی خطاب به اصحابشان فرمودند :
خداوند فرزندی نصیبم کرد که همچون موسی بن عمران شکافنده دریاهاست ومادرش بسان مادر عیسی پاک ومقدس است ولی او به ظلم کشته می شود بطوریکه فرشتگان آسمان براو می گریند وخداوند بردشمن اووبرکسی که به اوستم نماید،غضب می کند واورابه عذابی دردناک گرفتار می سازد .

 1 نظر

امام هادی(علیه السلام) شیعه را واکسینه کرد.

23 فروردین 1395 توسط فروتن


استاد تاریخ اسلام محمد حسین رجبی دوانی ،ضمن تبیین دلیل صدور زیارت «جامعه کبیره» از زبان امام هادی(علیه السلام) گفت: آن حضرت به دلیل قرارگرفتن در حصر از یک سو و نزدیک‌ شدن به عصر غیبت از سوی دیگر، درصدد برآمدند شیعه را در برابر حوادث و انحرافات آتی واکسینه کنند.

امام هادی(ع) شیعه را واکسینه کرد
ایشان ضمن اشاره به روند گسترش و اقبال مردم به تشیع در عصر امام هادی(علیه السلام )، ابراز داشت: دوران امامت امام علی النقی(علیه السلام) یک برهه خاص است، زیرا در اثر تلاش‌های امامان بزرگوار پیشین، ائمه در جامعه بیشتر از گذشته مورد شناخت قرار گرفتند و اقبال عمومی به سوی آنان بیشتر شد و در این شرایط تشیع گسترش پیدا کرد.

*تبلیغ دین با گسترش شبکه وکالت در سراسر عالم اسلام

وی با بیان اینکه بلاد اسلامی در زمان امام هادی(علیه السلام) وسعت زیادی پیدا کرده بود، افزود: در آن زمان ائمه معصومین(علیه السلام) در اقصی نقاط عالم اسلام دارای پیروانی بود که اداره این پیروان و رساندن دستورات امام و پاسخگویی به مسایل و مشکلات آن‌ها می‌طلبید، یک سازمانی و تشکیلاتی که ما از آن به عنوان سازمان «وکالت» صحبت می‌کنیم برپا شود و این امر از چشم دستگاه‌ جبار خلافت عباسی مخفی نمانده بود.

استادرجبی با اشاره به ماجرای فراخواندن امام هادی(علیه السلام) از مدینه به سامرا و حصر خانگی این بزرگوار و تدام حلقه وکالت، اظهار داشت: امام علی النقی(علیه السلام) می‌دانست این حصری که برای ایشان و فرزند بزرگوارش امام حسن عسکری ایجاد کردند، به سبب این بود که جایگاه و پایگاه مردمی ائمه دستگاه خلافت را به وحشت انداخته بود.

*تلاش برای زنده کردن امیدها برای ورود شیعه به عصر غیبت

وی با بیان راهکار امام علی النقی(علیه السلام) برای تبیین مسئله غیبت، ادامه داد: چون امام هادی(علیه السلام) می‌دانستند غیبت در کار خواهد بود و مردم مدتی طولانی از دستیابی مستقیم به امام و حجت خدا محروم خواهند بود، برای اینکه جایگاه رفیع امامت و ولایت اهل بیت برای شیعه در عصر غیبت به خوبی تبیین کنند؛ زیارت «جامعه کبیره» را با مضامین عالی بیان می‌کند تا معرفت شیعه در دوران غیبت نسبت به ولایت نه تنها کم نشود بلکه بالاتر رود و هم امید را در آن‌ها زنده بدارد و آن‌ها را منتظر واقعی برای آخرین حجت خدا قرار دهد.

*چراغ راه هدایت شیعه از زیارت جامعه کبیره تا زیارت غدیریه

استاد رجبی کارشناس تاریخ اسلام با تأکید بر اینکه در زیارت «غدیریه» و «جامعه کبیره» امام هادی(علیه السلام) به تبیین جایگاه ولایت پرداخته است، خاطرنشان کرد: آن بزرگوار از فرصتی که به دست ‌آوردند، زیارت غدیریه و زیارت جامعه کبیره را بیان کردند که مبین جایگاه رفیع ولایت اهل بیت با مضامین بسیار عالی و بی‌سابقه است.

این کارشناس تاریخ اسلام ادامه داد: ائمه پیشین در چنین موقعیتی قرار نداشتند که بخواهند برای شیعه وصیت ولایت خود و جایگاه رفیع وصایت را با این مضامین تبیین کنند و امام هادی این مهم را انجام داد و این دو زیارت بسیار عالی را با مفاهیم بی‌نظیر به یادگار گذاشت، تا چراغ راه شیعه در دوران غیبت باشد.

*چرایی صدور زیارت جامعه کبیره از زبان امام هادی(علیه السلام)

وی درباره چرایی صدور زیارت جامعه کبیره از زبان نورانی امام هادی(علیه السلام)، افزود: در زمان امامین صادقین(علیه السلام) چون فرق اهل تسنن در عالم اسلام اکثریت داشتند، در حوزه کلامی، اعتقادات و فقهی شکل می‌گرفتند، ابوحنیفه که اهل تسنن او را امام اول خود می‌شمردند، معاصر امام صادق(علیه السلام) است و فقه حنفی در عالم اسلام با حمایت دستگاه خلافت عباسی ترویج می‌شد، لذا فقه اهل بیت باید به عنوان اسلام ناب برای پیروان اهل بیت تبیین و تحلیل می‌شد تا بدانند مبانی فقه‌ چیست و دیدگاه اهل بیت در مسایل شرعی و فروع دین چگونه است.

*اکثریت شاگردان امامین صادقین(ع) شیعه نبودند.

استاد رجبی با اشاره با گسترش فرقه‌های انحرافی در زمان امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)، بیان داشت: چون فرقه‌های کلامی در عالم اسلام و به خصوص در بین اهل تسنن رشد کرده بود، می‌بینیم این دو ذات مقدس در عرصه کلام و اعتقادی وارد عرصه شدند و مکتب شیعه را در این حوزه هویت ‌بخشیدند، یعنی اولویت در آن موقعیت با همان کارهایی بود که آن دو بزرگوار انجام دادند.

وی بابیان اینکه اکثریت شاگردان امامین صادقین(علیه السلام) شیعه نبودند، ادامه داد: اکثر قاطع شاگردان آن دو ذات مقدس به ولایت و امامت ائمه(علیه السلام) معرفت نداشتند، البته تلاش‌های این دو امام و امام کاظم(علیه السلام) موجب شد کم کم شیعه گسترش پیدا کند و لازم باشد یک سازمان وکالت هم تشکیل شود.

*زیارتی که به واکسینه کردن تفکرات شیعه در عصر غیبت کمک کرد.

این پژوهشگر تاریخ با اشاره به گسترش علاقه‌مندی اهل تسنن به اهل‌بیت در زمان امام رضا(ع)، اظهار داشت: منتها در این شرایط می‌بینیم که امامان در حصر قرار داشتند، امام رضا(ع) در کاخ زندانی است و امام جواد(ع) نیز توسط مأمون و معتضد در کاخ بغداد زندانی است، همچنین امام هادی(ع) و فرزند بزرگوارش در منطقه نظامی سارا کاملا محصور بودند، بنابراین امام هادی در مواجهه با این حصر که شیعیان به آن بزرگوار دسترسی نداشتند و از طرفی هم به عصر غیبت نزدیک می‌شدند، در صدد برآمدند شیعه را در دوران غیبت در برابر حوادث و انحرافات واکسینه کنند.

وی با تأکید بر اینکه امام علی‌النقی(ع) طرح واکسینه کردن تفکرات شیعه در عصر غیبت را قبل از آغاز دوران غیبت به اجرا گذاشتند، افزود: این مهم بر عهده امام هادی بود، در حالی که این وضعیت در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) وجود نداشت، زیرا هنوز شیعه در یک اقلیت محض بود و تا غیبت بخواهد در برابر حوادث واکسینه شود، زمان زیادی را در جلوی خود داشتند.

*دوران امامت امام عسکری(ع) سخت‌تر از دوران امامت پدرش بود.

رجبی با بیان اینکه در دوران کوتاه 5 ساله حکومت امام حسن عسکری(ع) شرایط به مراتب سخت‌تر از زمان پدرشان بود تا بتوانند به ترویج مبانی شیعه بپردازند، تصریح کرد: حصر امام عسکری(ع) بیشتر از پدر بزرگوارش بود، با اینکه هر دو محاصره بودند، ولی قید «عسکری» برای امام یازدهم(ع) خاص شد، آن هم به سبب کنترل بیش از حدی بود که صورت ‌گرفت؛ یعنی اگر این کار را امام هادی(ع) به فرزند بزرگوارش واگذار می‌کردند، چه بسا به خاطر شدت حساسیت به امام عسکری(ع)، ایشان نمی‌توانست آن زیارت را با این تعابیر و مضامین به دست شیعیان برساند و بنابراین این امر توسط امام هادی(ع) صورت گرفت.

* چرا وهابی‌ها به تخریب مزار امام علی النقی(ع) روی آوردند.

این استاد تاریخ اسلام ابراز داشت: بعید نمی‌دانم که پشت این قضیه جریان پلید وهابیت قرار داشته باشد، زیرا این جریان پلید ثابت کرده است در دوران اخیر با حمایت حاکمان سفاک و جنایت کار وهابی سعودی با در اختیار داشتن پول‌های بادآورده حاصل از نفت سرزمین‌های اسلامی، برای تبلیغ و ترویج مرام پوک خود و ضربه زدن به اعتقادات پاک شیعه از هر تلاش فروگذار نمی‌کنند.

وی با اشاره به تخریب بارگاه نورانی امامین عسکریین(ع)، ادامه داد: از آنجا که امام هادی(ع) با این تعابیر عظیم جایگاه ولایت اهل بیت(ع) ترسیم کرده و باعث شده که شیعه یک چنین پشتوانه‌ای قوی در اعتقادات خود داشته باشد، هیچ بعید نیست وهابیت کینه خود را به آن بزرگوار که چنین مضامین عالی در تبیین ولایت اهل بیت در اسلام از خود به یادگار گذاشته است، به عنوان دشمن بزرگ اعتقادات پوک خود گرفته باشند.

 

 نظر دهید »

زیارت جامعه کبیره هدیه ای بسیار ناب و ارزشمند از امام هادی(علیه السلام)

23 فروردین 1395 توسط فروتن

معارف ناب اسلامی چیزی نیست كه بتوان آن‌ها را از دید یك انسان عادی تفسیر كرد و به كنه آن واقعیات رسید، بلكه باید به مفسران واقعی یعنی آنان كه به اصل و ریشه‌ی این معارف الهی رسیده‌اند مراجعه كرد و از دریای بی‌كران آن سیراب شد.

مسئله‌ی امام شناسی یكی از آن معارف ناب است كه هركس توان رسیدن به آن را بدون راهنمای امام شناس ندارد و از آنجایی كه شناخت امام یكی از مسلمات و ضروریات اسلام است، اگر مسلمانی، بدون شناخت امام از دنیا برود همانند مردان جاهلیت از دنیا رفته است. چنان كه پیامبر خدا(صل الله علیه و آله و سلم) فرمود:«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه»«هر كه از دنیا برود و امام زمان خویش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است».

براین اساس در قدم نخست باید امام را شناخت و سپس از او پیروی نمود. خداوند این مقام رفیع و بلند را به عده‌ای انگشت شمار كه تعداد آن‌ها از دوازده نفر فراتر نمی‌رود، اختصاص داده و پیامبر بزرگوار اسلام(صل الله علیه و آله و سلم) ضمن ده‌ها روایت به نام مقدسشان اشاره كرده و برخی از معصومان‌(علیه السلام) همانند امام رضا(علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام) به گوشه‌ای از اوصاف آن‌ها پرداخته اند.

زیارت جامعه‌ی كبیره «آینه‌ی تمام نمای سیمای امام»

زیارت جامعه كه دارای مضامین بسیار عالی است و از زبان امام هادی(علیه السلام) و در پاسخ به خواسته‌ی یكی از ارادتمندان اهل بیت(علیه السلام) صادر شده، اگرچه به شیوه‌ی خطابی و گفتاری است؛ اما درحقیقت بیانگر مقام والای امامت است كه از طرف امام معصوم(علیه السلام) بیان گردیده است. این زیارت را شیخ طوسی در تهذیب و صدوق در فقه و عیون اخبارالرضا به سند خود ازشخصی به نام نخعی نقل كرده‌اند كه گفت: به علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفربن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب‌(علیه السلام) عرض كردم:‌ ای فرزند رسول خدا، مرا گفتاری بیاموز كه هر وقت خواستم هریك از شما را زیارت كنم همان سخن را درمحضرش بگویم.

امام هادی‌(علیه السلام) درپاسخ وی فرمود:«هر زمانی كه به آستان (امامی رسیدی) در آنجا بایست و شهادتین را درحال غسل و طهارت بر زبان جاری كن، وقتی نگاهت به قبر افتاد نخست سی مرتبه الله اكبر بگو و چند قدم راه برو، البته با كمال وقار و آرامش بسیار، گام‌های خود را كوتاه بردار و بار دیگر بایست و سی مرتبه تكبیر را بر زبان جاری كن، سپس نزدیك قبر شو و این بار چهل مرتبه تكبیر بگو تا یكصد مرتبه كامل شود آنگاه او را با جملات زیر زیارت كن…».

نكات قابل توجه در زیارت جامعه‌ی كبیره

این زیارت عارفانه كه انشاء و گفتار امام هادی(علیه السلام) نسبت به سایر امامان(علیه السلام) است از زیبایی‌های خاصی برخوردار می‌باشد. در این زیارت كه آن را به حق می‌توان ارادتنامه نامید، حضرت به بیش از دویست فضیلت و منقبت از اهل بیت(علیه السلام) اشاره می‌كند كه با در نظرگرفتن این فضیلت‌ها در كنار سایر معارف، اهمیت این عرفان‌نامه برهمگان آشكار می‌گردد:

- اولین ویژگی این زیارت آن است كه امام(علیه السلام) ما را با آداب سخن گفتن با امام آشنا می‌كند كه نخست با سلام و درود بر آن امام شروع می‌شود و پس از برشمردن برخی مناقب و اوصاف او، با جمله «و رحمت الله و بركاته» به پایان می‌رسد.

در این ارادتنامه، امام‌(علیه السلام) به رابطه‌ی امامان(علیه السلام) با خداوند اشاره كرده و به جایگاه خدا در نظر امامان معصوم(علیه السلام) پرداخته است.

- امام به عملكرد معصومین(علیه السلام) دربرابر دین خدا و اجرای تعهد و میثاقی كه داشته‌اند اشاره می‌كند.

- بیان دیگر امام هادی(علیه السلام) این است كه حق، همراه امامان است و هرگز از آنان جداشدنی نیست و هركه از آنان دور شود گمراه خواهدشد.

- امام با اشاره به جایگاه رفیع امامان(علیه السلام) دراسلام و مسلمانان، تصریح می‌كند كه آنان شاهراه و راه راست و گواهان در دین و آن امانتی هستند كه حفظش بر مردم واجب است.

- دراین زیارت امام(علیه السلام) با بیان شیرین به ما تعلیم می‌دهد كه درمحضر ائمه به فضل و رتبه و مقام رفیع و حق عظیمشان اعتراف كنیم.

- براساس مضمون این زیارت ما باید آمادگی خود را جهت دفاع از امامان نشان دهیم.

- امام دراین زیارت به نكته‌ی بسیار مهمی اشاره می‌كند و آن این كه تمام اعمال به پیروی از امامان مقبول می‌افتد و ده‌ها نكته دیگر كه هر خواننده را به حیرت وا می‌دارد.

امام كیست و جایگاه او چیست؟

باید اذعان كرد كه مقام رفیع امام را كسی جز امام معصوم نمی‌تواند تبیین كند. اما م هادی(علیه السلام) در این زیارتنامه، امامان معصوم(علیه السلام) را امامان هدایت، چراغ های تاریكی‌ها، نشانه‌های پرهیزكاری، صاحبان خرد، پناهگاه مردمان، نمونه های اعلای الهی و حجت‌های خدا بر اهل دنیا و آخرت، معرفی كرده است، همچنین آن‌ها را جایگاه‌های شناسائی خدا و مسكن های بركت خدا و معدن های حكمت خدا و نگهبانان سر پروردگار و حاملان كتاب خدا و اوصیای پیامبر خدا(صل الله علیه و آله و سلم) دانسته است. آنان دعوت كنندگان به سوی خدا و راهنمایان به راه‌های خوشنودی خدا و استقرار یافتگان در فرمان پروردگار و كاملان در محبت خدا و مخلصان در توحید و آشكاركنندگان امر و نهی خدا و بندگان گرامی او هستند كه هرگز بر خداوند در گفتار پیشی نگیرند.

در این زیارت گران‌سنگ امامان(علیه السلام) به عنوان نمایندگان خدا و برگزیدگان او و گنجینه‌ی دانش پروردگار و راه و نور و برهان روشن او، پیشوایان راهبر و راه یافته و معصوم و گرامی و مقرب و پرهیزكار و راستگو و زبده‌ای معرفی شده‌اند كه فرمانبرداران خدا و قیام كنندگان به فرمان او و انجام‌دهندگان خواسته‌اش می‌باشند.

خداوند امامان را پسندید تا جانشینانش در زمین و حجت‌های او بر بندگانش و یاورانی برای دینش و نگهبانان برای رازش و گنجینه داران برای دانشش و مفسران وحی‌اش و پایه‌های توحیدش و گواهان برخلقش و نشانه‌هایی برای بندگانش باشند.

در این زیارت می‌خوانیم كه خداوند امامان را به صورت نورهایی آفرید و گرداگرد عرش قرار داد و با آوردنشان در این جهان بر ما منت نهاد، و در خانه‌هایی قرارشان داد كه نام و یاد او در آن‌ها برده شود. امامان وجودهای گران‌بهایی هستند كه فرمانبرداری از آنان فرمانبرداری از پروردگار می‌باشد. آنچه را كه خداوند به امامان داده به هیچ یك از جهانیان نداده است، هر شخص شریفی در برابر مقام رفیعشان سر به زیر آورده، و هر متكبری به فرمانبرداری آنان گردن نهاده و هر گردنكشی فروتن گشته است و زمین به نور وجودشان روشن شده است.

در زیارت جامعه از امامان(علیه السلام) به عنوان كسانی یاد شده كه خداوند عالم وجود را به بركتشان آغاز كرد و به آنان نیز به پایان خواهد رساند. به خاطر وجود مقدس امامان(علیه السلام) است كه باران می‌بارد و به یمن وجود و بركتشان، خداوند آسمان را نگه می‌دارد و به وسیله آنان غم و اندوه زدوده شده و هر سختی و ناگواری برطرف می‌شود.

این امام است كه خداوند به وسیله‌ی او ما را از ذلت و بدبختی بیرون آورده و از سختی‌ها و گرفتاری‌ها نجات داده و گشایشی حاصل می‌كند.

خداوند متعال، به وسیله امام معصوم، ما را از پرتگاه هلاكت و نابودی و از آتش جهنم نجات می‌دهد و به وسیله‌ی دوستی و پیروی از آنان، دستورات دینمان را تعلیم می‌دهد.

وظیفه‌ی ما در برابر امامت و رهبری

با توجه به این دورنمای مختصر كه از شخصیت امام معصوم - با استفاده از زیارت جامعه- به دست آمد باید پرسید:

وظیفه‌ی ما در برابر این وجودهای مقدس چیست؟ امامانی كه به فرموده امام هادی(علیه السلام) علیه السلام:

«زیبا و شیرین است نامشان و بزرگوار است جانشان و بزرگ است مقامشان و برجسته است شان و منزلتشان و راست است وعده‌هایشان، و نور است سخن و گفتارشان، و رشد و رستگاری است دستورشان، و به پرهیزكاری است سفارششان، و احسان و نیكی است عادت روشنشان، و بزرگواری است شیوه شان، و حق و راستی‌است رفتارشان».

راستی چه وظیفه سنگینی در برابر این اربابان بزرگ داشته و داریم؟

آیا نباید در شناخت این بزرگواران كوشش بیشتری كرد، آیا سزاوار است كه با وجود این همه اوصاف زیبا و منقبت های بی‌شمار از این وجودهای مقدس غافل باشیم و حقشان را آنطور كه باید نشناسیم.

چه زیبا امام هادی(علیه السلام) بیان می‌كند و از ما نیز می‌خواهد كه چنین بگوئیم و بر همین عقیده باشیم:

«خدا را و همچنین شما را گواه می‌گیرم كه من به شما ایمان دارم و به آنچه شما به آن ایمان دارید. و كافرم نسبت به دشمن شما، بینایم به مقام شما، دوستدار شما و دوستدار دوستان شما هستم. بغض دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آن‌هایم. در صلح هستم با هر كه در صلح با شما است و در حال جنگ هستم با هر كس كه با شما در جنگ است».

[1] . این روایت به تعبیرهای مختلفی در كتاب‌های شیعه و سنی آمده است. رجوع شود به مسند طیالسی ص1259 و تاریخ بخاری ج6، ص445 و مسند احمد ج3، ص466 و كافی ج،1 ص376 و… .

[2] . تحف العقول و عیون الاخبارالرضا ج،1ص167

 نظر دهید »

خلاصه زندگينامه امام دهم حضرت هادى (علیه السلام )

23 فروردین 1395 توسط فروتن

ويژگيهاى زندگى امام هادى (ع )

مقام امامت ، بعد از امام جواد (عليه السلام ) به پسرش ابوالحسن ، امام على بن محمّد (عليه السـلام ) رسـيـد؛ زيـرا هـمـه خـصـلتـهـاى امـامـت در او جـمـع بـود و وجـودش سـرشـار ازفـضـايـل و مـنـاقب بود و هيچ كس جز او نبود كه مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پـدرش امـام جـواد (عـليه السلام ) با تصريح و با اشاره ، امامت و جانشينى آن حضرت را بعد از خودش بيان فرمود.

امـام هـادى (عليه السلام ) در روستايى به نام ((صريّا)) نزديك مدينه در نيمه ماه ذيحجّه سـال213 هـجـرى ، چـشـم بـه ايـن جـهـان گـشـود و در ((سـامرّا)) در ماه رجب (سوّم ماه ) در سال254هجرى در حالى كه 41 سال و چند ماه از عمرش مى گذشت ، به شهادت رسيد.

متوكّل (دهمين خليفه عبّاسى ) آن حضرت را به وسيله ((يحيى بن هرثمة بن اعين )) از مدينه به شهر((سامرا))احضاركردوآن حضرت در سامرا سكونت نمود تا به شهادت رسيد.مدّت امامت آن حضرت 33سال بود.مادرش اُمّ ولد بود و ((سَمانه )) نام داشت .

دو نمونه از فضايل و دلايل امامت امام هادى (ع )

1 ـ ((اسـمـاعـيـل بـن مـهـران )) مـى گـويـد: هـنـگـامـى كـه بـار اوّل ، امـام جـواد (عـليـه السـلام) از مـدينه به سوى بغداد مى رفت ، هنگام خروج ، به او عـرض كـردم : فـدايت گردم ! من در مورداين سفر تو ترسان و نگرانم ، امر امامت بعد از تو از آن كيست ؟

آن حـضـرت خـنـدان بـه مـن توجّه كرد و فرمود:((آنكه تو گمان كرده اى (شهادت ) در اين سال رخ نمى دهد)).هنگامى كه معتصم عباسى (هشتمين طاغوت عباسى ) آن حضرت را از مدينه به بغداد طلبيد،هـنگام خروج آن حضرت از مدينه به حضورش شتافتم و عرض كردم : فدايت گردم ! تو مـى روى ،

بـعـد از تـو به چه كسى مراجعه كنيم ؟ (امام بعد از تو كيست ؟) آن بزرگوار گريه كرد به طورى كه محاسنش از اشك چشمش تر شد، سپس به من رو كرد و فرمود: در ايـن سفر، نگرانى و خطروجود دارد ((اَلاَْمْرُ مِنْ بَعْدِى اِلى ابْنِى عَلِي ؛ مقام امامت بعد از من با پسرم على (امام هادى

(عليه السلام )) است )).

2 ـ ((خيرانى )) مى گويد پدرم مى گفت : من ملازم و خدمتكار خانه امام جواد (عليه السلام ) بودم كه آن حضرت مرا بر آن گماشته بود، احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى (از شيعيان )هـرشـب هـنـگـام سحر نزد من مى آمد تا حال امام جواد (عليه السلام ) را كه بيمار و بسترى بود.

بپرسد و گاهى ((خادم مخصوص )) حضرت جواد (عليه السلام ) كه بين او و (پدر) خيرانى رابطه برقرار بود و پيام (خصوصى ) امام جواد (عليه السلام ) را براى او مى آوردو پيام او را نزد امام جواد(عليه السلام ) مى برد، نزد (پدر) خيرانى مى آمد، احمد بن مـحـمـّد بـن عـيـسـى اشعرى بلندمى شد و مى رفت و آن خادم مخصوص ، با (پدر) خيرانى خـلوت مـى كـرد (و بـيـن آنـان بـه طـورخـصـوصـى ، سـخـنـانـى ردّ و بدل مى شد).

(پدر) خيرانى مى گويد: يك شب آن ((خادم مخصوص )) از حضور امام جواد (عليه السلام ) بـيـرون آمد و احمد بن محمد بن عيسى (طبق معمول ) برخاست و چندقدم رفت و خادم مخصوص بـا مـن خـلوت كرد و با من همسخن شد، احمد كمى بازگشت و نزديك ما ايستاد به طورى كه سـخـن مـا

را مـى شـنـيـد، خـادم مـخصوص به من گفت آقايت (امام جواد) سلام مى رساند و مى فرمايد: ((اِنِّى مـاضٍ وَالاَْمـْرُ صـائِرٌ اِلَى ابـْنـِى عـَلِىٍّ …؛ من از دنيا مى روم و امر امامت به فرزندم على انتقال مى يابد و او بعد از من ، همان حق را بر شما دارد كه من بعد از پدرم ، آن حق را بر شما داشتم )).

سپس خادم مخصوص رفت و احمد بن محمّد اشعرى ، نزد من آمد و گفت : خادم مخصوص به توچه گفت گفتم : خير است .

گفت :((آنچه را به تو گفت ، من شنيدم )) و شنيده خود را براى من بازگو كرد.بـه احـمـد گـفـتم : خداوند اين كارى كه انجام دادى (سخن مخفى ما را شنيدى ) بر تو حرام كرده و فرموده است :((وَلا تَجَسَّسُوا …))؛ ((تجسّس نكنيد)).

اينك كه (مرتكب حرام شدى و) سخن (مخفى خادم مخصوص ) را شنيدى ، آن را براى گواهى دادن در خـاطـره ات نـگـهـدار، شـايـد مـا روزى احتياج به اين گواهى پيدا كرديم و حتما از فاش ساختن آن بپرهيز تا وقتش فرا رسد.

(پدر) خيرانى در ادامه سخن مى گويد: وقتى كه صبح شد، آنچه را خادم مخصوص به من گفته بود،(در مورد امامت حضرت هادى ) در ده نسخه نوشتم و آنها را مهر كردم و به ده نفر از بـزرگـان اصـحـاب و شـيـعـيـان دادم و بـه آنـان گـفـتـم :((اگـر قـبـل از آنكه اين نسخه ها را از شما بخواهم، مرگ به سراغم آمد، شما آنها را باز كنيد و بخوانيد و مطابق آن عمل نماييد)).

هنگامى كه امام جواد (عليه السلام ) از دنيا رفت ، از خانه ام بيرون نيامدم تا اينكه مطّلع شـدم كه بزرگان شيعه در منزل ((محمّد بن فرج )) به گرد هم آمده اند و درباره مساءله امـامـت گـفـتـگـومى كنند و محمّد بن فرج براى من نامه اى نوشت و در آن نامه مرا از اجتماع بـزرگـان شـيـعـه درنزدش آگاه كرده و يادآورى كرده بود كه اگر خطر فاش شدن در كـار نـبـود، بـا هم نزد تو مى آمديم ودوست دارم كه سوار بر مركب شوى و خود را به من برسانى .

(پـــدر) خـيـرانـى مـى گـويـد: سوار بر مركب شدم و خود را به خانه ((محمّد بن فرج )) رساندم ،ديدم بزرگان شيعه در نزد او اجتماع كرده اند، درباره امامت (امام هادى ) با آنان گـفتگو كردم ، ديدم اكثر آنان در اين باره در شك و ترديد هستند، به آن ده نفر كه نسخه ها را به آنان داده بودم و درمجلس حاضر بودند، گفتم : آن نسخه ها را بيرون بياوريد.نسخه ها را بيرون آوردند. گفتم : همين مطلبى را كه در اين نسخه ها نوشته شده ، من به آن ماءمور هستم (و گواهى مى دهم ).بعضى از حاضران گفتند: ما مايل بوديم گواه ديگرى با تو وجود داشت تا گواهى تو را تاءكيد ومحكمتر مى كرد.

بـه آنـان گـفـتـم : خداوند، خواسته شما را برآورده كرده ، اين ابوجعفر اشعرى (احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى ) است كه در اينجا حاضر است گواهى مى دهد كه اين سخن مذكور در نسخه ها را (از خادم مخصوص ) شنيده است .حاضران ، متوجّه احمد اشعرى شدند، از او خواستند گواهى دهد، ولى از گواهى دادن امتناع نمود.

(پـدر) خـيرانى در ادامه سخن مى گويد: من احمد اشعرى را به ((مباهله )) دعوت كردم ، او ازشركت در مباهله ترسيد و گواهى داد كه آن سخن را شنيده است و گفت : من گـواهـى مـی دهـم ، ولى مى خواستم اين افتخار به يك فرد عرب برسد نه به من كه از عـجـم هـستم ، اماچون پاى مباهله به پيش آمد، ديگر راهى براى كتمان گواهى نمانده است ، آنـگـاه همه حاضران در آن مجلس به امامت حضرت هادى (عليه السلام ) اعتقاد پيدا كردند و رفتند.

* * *

نمونه اى از معجزات امام هادى (علیه السلام )

((خيران اسباطى )) مى گويد: در مدينه به حضور امام هادى (عليه السلام ) رفتم ، به من فرمود:از واثق (نهمين خليفه عبّاسى ) چه خبر؟

گـفـتـم : او بـه سـلامـت اسـت و مـن نزديكترين شخصى هستم كه با او ديدار كرده و ده روزبيشتر نيست از او جدا شده ام .

امام هادى (عليه السلام ) فرمود:((مردم مدينه مى گويند او مرده است )).عرض كردم : ديدار من با واثق از همه نزديكتر بوده است .

فرمود:((مردم مدينه مى گويند او مرده است )).وقتى كه ديدم امام هادى (عليه السلام ) باز از مردم مدينه سخن گفت ، دريافتم كه منظور،

خودش مى باشد.سـپس فرمود: جعفر چه كرد؟ (يعنى متوكّل دهمين خليفه عباسى كه پسر معتصم بود چه مى كند؟).

گفتم : او در زندان در بدترين حال مى باشد.فرمود:((آگاه باش او اينك خليفه شده است )).

سپس فرمود:((از ((ابن زَيّات )) (وزير واثق ) چه خبر دارى ؟)).

گفتم : مردم با او هستند و فرمان ، فرمان اوست .

فرمود:((آگاه باش كه اين منصب براى او نكبت بود)).

سـپس سكوت كرد، آنگاه فرمود:((مقدّرات و احكام الهى واقع خواهد شد، اى خيران ! واثق از دنيا

رفت و جعفر متوكّل به جاى او نشست و ابن زَيّات نيز كشته شد)).

گفتم : فدايت شوم ! چه وقت كشته شد؟

فرمود: شش روز بعد از بيرون آمدن تو (از سامرا).

در اين راستا، روايات بسيار است و شواهد فراوان مى باشد.

احضار امام هادى (علیه السلام ) از مدينه به پادگان سامرا

مـورّخـيـن عـلّت انـتـقـال امـام هـادى (عـليـه السـلام ) از مـديـنـه بـه شـهـر سـامـرا را چـنـيـن نقل مى كنند: عبداللّه بن محمّد (از طرف دستگاه طاغوتى بنى عبّاس ) سرپرست جنگ و عهده دارنـمـاز در مـديـنـه بـود، در مـورد امـام هـادى (عـليـه السـلام ) نـزد مـتـوكّل عبّاسى (دهمين خليفه عبّاسى ) سعايت و بدگويى كرد و تعمّد داشت كه آن حضرت را بيازارد.

امـام هـادى (عـليـه السـلام ) از سـعـايـت و بـدگـويـيـهـاى او نـزد مـتـوكـّل آگـاه شـد، نـامـه اى بـه متوكّل نوشت و در آن نامه ، آزار رسانى و دروغ بافى عبداللّه بن محمّد را متذكّر شد و خواستاررسيدگى گرديد.

وقـتـى كـه نـامـه بـه دست متوكّل افتاد، پاسخ نامه را نوشت و در آن نامه بسيار به امام هـادى (عـليـه السـلام ) احترام نمود و آن حضرت را (در ظاهر محترمانه ولى در باطن براى اجراىسياست شوم خود) به پادگان سامرا، دعوت كرد.

وقـتى نامه متوكّل به امام هادى (عليه السلام ) رسيد، ناگزير آماده شد كه از مدينه به سـوى سامرا كوچ كند و با يحيى بن هرثَمَه ، مدينه را به قصد سامرا ترك نمود، وقتى كه آن حضرت به سامرا رسيد، متوكّل (رياكار و سالوس ) يك روز مخفى شد و ترتيب داد كـه آن حـضـرت بـه كـاروانـسـرا كـه گـداهـا در آن مـنـزل مـى گزيدند وارد گرديد، آن حضرت آن روز را در آن كاروانسرا به شب آورد سپس متوكّل ، خانه اى را در اختيار امام هادى (عليه السلام ) گذارد.

(بـه ايـن تـرتـيـب ، امـام هادى (عليه السلام ) را از مدينه به سامرا تبعيد كرد و او را در يكى ازخانه هاى لشكرگاه (پادگان ) تحت نظر نگهداشت كه در اين صورت طبيعى است كه رابطه شيعيان با امام هادى (عليه السلام ) قطع شده و همه چيز در رابطه با او تحت كـنـتـرل قرار مى گيرد و سرانجام ، آن حضرت به طور مرموزى مسموم شده و به شهادت مى رسد).در مـدّتـى كـه امـام هـادى (عـليـه السـلام ) در سـامـرا بـود، متوكّل در ظاهر به او احترام مى كرد،

ولى در مورد آن حضرت در انديشه نيرنگ بود كه آن را اجرا كند، ولى نتوانست .بين امام هادى (عليه السلام ) و متوكّل در سامرا، ماجراها و سرگذشتهاى بسيار رخ داد كه هركدام نشانه آشكارى بر امامت آن حضرت بود كه اگر خواسته باشيم آن جريانها را در ايـنـجـابياوريم از حدود اين كتاب كه بنايش بر اختصار است ، خارج شده ايم و همين مقدار كافى است .

فرزندان امام هادى (علیه السلام  )

امـام هـادى (عـليـه السلام ) در (سوّم ) ماه رجب سال 254 در سامرا چشم از جهان فروبست وجـسد مطهّرش در همان خانه اى كه سكونت داشت ، به خاك سپرده شد، فرزندان او عبارتند از:

1 ـ ابامحمّد، امام حسن عسكرى (عليه السلام ) كه مقام امامت بعد از امام هادى ( عليه السلام)

 به او رسيد.4،3،2، حسين ، محمّد و جعفر (كذّاب ).

5 ـ عايشه .

امـام هـادى (عليه السلام ) ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرين تسليم نمود و به شهادت رسيد.

«سایت جامع سربازان اسلام»

 نظر دهید »

20 توصیه ناب تغذیه‌ای از امام رضا (علیه السلام)

17 اسفند 1394 توسط فروتن

از نخستین کسانی که در زمینه علم پزشکی کتاب نوشته‌اند، امام علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام است. امام وقتی به سوی طوس می‌آمدند، در نیشابور در مجلس مأمون با جماعتی از فلاسفه و پزشکان، چون یوحنابن‌ماسویه و جبرئیل‌بن‌یخشوع و ابن‌بهله‌هندی و دیگر کسان گرد آمدند و سخن از طب به میان آمد. وقتی مأمون دراین‌باره از امام علیه‌السلام پرسش کرد،‌ حضرت فرمود: برای من به مرور زمان تجربیاتی حاصل گشته که آن را برای شما می‌نویسم. حضرت علیه‌السلام،‌ کتابی را درباره امور پزشکی نوشت و برای او فرستاد و مأمون دستور داد تا آن را با آب طلا بنویسند؛ از این رو به “رساله ذهبیه” موسوم گردید.

در ادامه، قسمتی از سخنان گهربار حضرت امام رضا علیه‌السلام را در مورد رعایت نکات بهداشتی و حفظ سلامتی بدن آورده‌ایم. امیدواریم با توجه به توصیه‌های آن حضرت و بهره‌گیری از علوم جدید پزشکی، همیشه از بدنی سالم و به دور از هرگونه بیماری برخوردار باشید.

1. کسی که نمی‌خواهد معده‌اش آزار و آسیب ببیند: موقع غذا خوردن آب ننوشد. کسانی که هنگام غذا خوردن آب می‌نوشند،‌ دستگاه هاضمه را از ابتدای کارش،‌ از کار بازمی‌دارند. این افراد به عارضه ضعف دستگاه گوارشی مبتلا خواهند شد؛‌ زیرا نوشیدن آب در اول غذا،‌ معده را از هم باز می‌کند و عارضه گشادی معده می‌آورد.

2. آنان که می‌خواهند از بیماری بواسیر و رنج روده‌ای و درد قسمت پشت بدن در امان باشند: هر شب ده دانه خرمای برشته‌شده را با روغن گاو بخورند.
3. کسانی که به ضعف حافظه دچارند: بهتر است همه‌روزه هفت مثقال کشمش سیاه ناشتا بخورند و نیز سه تکه زنجبیل که در عسل خوابانده‌اند (زنجبیل پرورده) با کمی خردل ضمن غذای روزانه خود بخورند. برای تقویت نیروی فکری خوب است که همه‌روزه سه دانه هلیله با نبات کوبیده بخورند.

4. از افراط در خوردن تخم‌مرغ بپرهیزید: زیرا این افراط کبد را از عمل منظم بازمی‌دارد و در سر و معده بادهای زیان‌بخشی به وجود می‌آورد.

5. هر کس می‌خواهد در فصل زمستان از بیماری سرماخوردگی در امان بماند: همه‌روزه سه قاشق عسل بخورد. آن دسته از عسل‌ها که وقتی جلوی بینی می‌گیرید، بوی تندش شما را به عطسه وا‌می‌دارد یا عسلی که آدم را دچار بی‌حالی و سستی می‌کند و آن عسلی که زبان آدم را می‌سوزاند، عسل‌های خوبی نیستند.

6. برای جلوگیری از گرمازدگی در روزهای تابستان : ضمن پرهیز از آفتاب خوردن، روزی یک عدد خیار فایده فراوانی دارد.
7. کسانی که می‌خواهند از سردرد و باد شکم در امان باشند: ماهی تازه بخورند. این کار را هم در فصل زمستان و هم در تابستان انجام دهند؛ زیرا ماهی تازه برای پیشگیری از این‌گونه دردها بسیار سودمند است.

8. آنان که می‌خواهند همیشه بانشاط باشند،‌ تا می‌توانند از شام بکاهند و شب‌ها سبک‌بار به رختخواب بروند.
9. کسانی که نمی‌خواهند گوش‌هایشان سست و فرو آویخته باشد یا این که از افتادن و بزرگ شدن لوزه‌های خود بیمناک هستند: بهتر است هر وقت که شیرینی می‌خورند، به دنبالش اندکی سرکه غرغره کنند.

10. آنان که از بادهای دردناک و شدید در بدن خود می‌ترسند: هفته‌ای یک‌بار سیر بخورند.
11. آنان که به دندان خود علاقه‌مند هستند : قبل از خوردن شیرینی، کمی نان بخورند؛ زیرا خرده‌های نان میان دندان‌ها را پر می‌کند و نمی‌گذارد مواد شیرین به آن‌ها آسیب برساند.

احادیث,سخنان امام رضا(ع),احادیث امام رضا(ع) درباره تغذیه

12. کسانی که از بوی بد دهان رنج می‌برند : انجیر می‌تواند آن‌ها را از این رنج نجات دهد. امام رضا علیه‌السلام در این مورد فرموده‌اند: اَلتّینُ یَذهَبُ بِالبَخرِ؛ انجیر بوی بد دهان را برطرف می‌کند. علاوه بر این می‌فرمایند: «یشّد الفم و العظم» انجیر، دهان و استخوان را محکم می‌کند. و درخت انجیر شبیه‌ترین گیاه به گیاهان بهشتی است.

13. در بهار گوشت‌های چربی‌دار و سایر غذاهای مخصوص زمستان را تبدیل به غذاهای سبک و معتدل و زودهضم کنید، این غذاها عبارت‌اند از: حبوبات، سبزی‌ها و میوه‌ها. در ماه دوم بهار گوشت و چربی کم بخورید و بیشتر از غذاهای با طبع سرد استفاده کنید، آب زیاد بنوشید و صبح‌ها استحمام کنید و بانشاط به تلاش مشغول شوید.

14. بهترین غذاها در تابستان : میوه، شیر و سبزی‌ها و انواع نوشیدنی‌های حلال (گیاهی) هستند. حمام با آب سرد در صبح و عصر مفید است،‌ به شرطی که بلافاصله پس از کار یا پس از خوردن غذا نباشد. مصرف گوشت در این فصل مناسب نیست چون سموم آن به واسطه عرق فراوان هم دفع نمی‌شود. مصرف انواع ترشی‌ها نیز برای دفع صفرا مفید است.

15. در تابستان به دلیل گرمای هوا چربی‌های بدن آب می‌شوند؛ از این رو : در پاییز نیاز ضروری به ذخیره کردن مواد چربی که مولد حرارت هستند،‌ پیدا می‌شود و باید با مصرف غذاهای مناسب آن را ذخیره کنید تا بدن خود را برای مقابله با سرمای زمستان مجهز کنید. بدن به انواع غذاهای اصلی و میوه‌هایی مانند انگور و انار نیاز دارد. همچنین استفاده از نوشیدنی‌هایی که از آن‌ها تهیه می‌کنند،‌ مفید است. به طور کلی مصرف میوه‌های ترش قبل از غذا و میوه‌های شیرین بعد از غذا مفید است.

16. در زمستان باید غذاهای پر انرژی مصرف کرد. مالیدن روغن و ماساژ استخوان‌ها در حال استراحت با روغن‌های شب بو،‌ زیتون و گل سرخ به تقویت و استحکام آن‌ها کمک می‌کند. مصرف سیر نیز هفته‌ای یک بار مفید است و موجب تحریک جنسی می‌شود. مصرف خرما گاهی با شیر و تخم‌مرغ مناسب است و از سستی اواخر و نیمه دوم زمستان و اوایل بهار جلوگیری می‌کند.

17. آنان که می‌خواهند غذایشان زود هضم شود و دستگاه هاضمه‌شان کار خود را به آسانی انجام دهد، هر وقت که می‌خواهند با شکم سیر به رختخواب بروند، به پهلوی راست بخوابند و پس از مدتی به پهلوی چپ بغلتند تا به خواب راحت فرو روند.

18. توصیه امام رضا علیه‌السلام به عنوان یک روش اصولی برای کنترل وزن : کاستن از حجم غذای شام و نه ترک کامل آن است. آن حضرت می‌فرماید: کسی که می‌خواهد سالم و بدنی سبک و کم گوشت داشته باشد از شامش بکاهد.

19. امام رضا (ع) برای ماه آب که تقریباً مطابق شهریور است در طب‌الرضا می‌فرمایند: آب سی و یک روز است، بادهای سموم در این ماه شدید می‌شود. هنگام شب زکام به هیجان می‌آید باد شمال وزیدن می‌گیرد در این ماه مزاج به ترید و چیزهای مرطوب خوردن صالح و سالم می‌گردد. همان طور که اشاره شد امام رضا (ع) احتمال ابتلا به زکام در این ایام را دور از انتظار ندانسته‌اند. بنابراین یکی از ناراحتی‌های پایانی فصل تابستان ممکن است ابتلا به زکام باشد. امام رضا (ع) در بیانی دیگر برای پیشگیری از این بیماری می‌فرمایند: مَن أرادَ دَفَعَ الزُّکامِ فِی الشِّتاءِ أجمَعَ، فَلیَأکُل کُلَّ یَومٍ ثَلاثَ لُقَمِ شَهدٍ؛ هر کس می‌خواهد در همه زمستان از زکام ایمن بماند، هر روز، سه لقمه عسل با موم آن بخورد.

20. امام رضا (ع) برای ماه آب همچنین خوردن ماست را نافع دانسته‌اند و در ادامه فرموده‌اند: هر کس مایل به خوردن ماست است و نیز می‌خواهد که زیانی به او نرسد آن را با زنیان مصرف کند.



 نظر دهید »

دل در هوای دوست.

07 بهمن 1394 توسط فروتن

یا صاحب زمان (عج) فقط خواهان یک چیز هستم و آن  دیدار دوستی چون تو ام ما را دریاب.

 نظر دهید »

کلامی ارزشمند به روایت تصویر.

28 دی 1394 توسط فروتن

 نظر دهید »

پندى گويا و جامع از یازدهمین ستاره امامت

28 دی 1394 توسط فروتن


«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِىٌ فَيَسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم. محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است. در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما. (بحارالانوار-جلد75-صحفه372باب29)

 

 1 نظر

ازدواجی متفاوت.

28 دی 1394 توسط فروتن

ناگهان مشاهده کرد که پیامبر اسلام«صلی الله علیه و آله» به حضرت مسیح«علیه‌السلام» رو کرد و گفت: ما به اینجا آمده‌ایم تا «ملیکه » را از شمعون برای فرزندم «حسن عسکری» خواستگاری کنیم…

مادر امام زمان«عليه‌السلام» نامش «مليكه» (مليكا) بود، او از طرف پدر، دختر «يشوعا» فرزند امپراطور روم شرقي بود، و از طرف مادر، نوة «شمعون» بود. شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسي«عليه‌السلام» و وصيّ او بود.

مليكه با اينكه در كاخ مي‌زيست و با خاندان امپراطوري زندگي مي‌كرد، اما آن چنان پاك و باعفّت بود كه گويي نسبتي با اين خاندان نداشت، بلكه به مادر و خانوادة‌ مادري خود رفته و زندگيش همچون زندگي شمعون، و عيسي بن مريم از صفا و معنويّت و پاكي خاصّي برخوردار بود. از اين رو نمي‌خواست، با خاندان امپراطوري دنيا پرست، بياميزد بلكه دوست داشت و هدفش اين بود كه در يك خانواه پاك خداپرست، زندگي كند، خداوند او را در اين هدف كمك كرد و او را به طور عجيب به خواسته و هدفش رساند.

مليكه وقتي كه به سنّ ازدواج رسيد، جدّش امپراطور روم، خواست او را به همسري برادرزاده‌اش درآورد. با توجه ‌به اينكه كسي نمي‌توانست از فرمان امپراطور سرپيچي نمايد، امپراطوري از طرف برادرزاده‌اش، از مليكه خواستگاري كرد و سپس مجلس عقد بسيار باشكوهي ترتيب داد كه در آن مجلس سيصد نفر از برگزيدگان روحانيون و كشيشان مسيحي و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدين و ثروتمندان شركت داشتند.

مجلس در كاخ با شكوه امپراطور برگزار شد، تخت بزرگي را كه با انواع جواهرات و طلا و نقره و ياقوت و عقيق، آراسته شده بود، در جاي مخصوص كاخ گذاشتند، برادرزاده امپراطور روي آن تخت نشست، تشريفات مراسم عقد فراهم شد، دربانان و خدمتگزاران با لباسهاي مخصوص خدمت هر يك در جايگاه خود ايستادند، در اطراف كاخ قنديلها و چهل چراغها، مجلس را جلوه خاصّي داده بود، ناقوس نواخته شد، روحانيون برجستة مسيحي كنار تخت با عبا و كلاه و لباس مخصوص، شمعدان به دست در دو طرف به صف ايستادند و كتاب مقدّس انجيل در دست داشتند، همين كه انجيل را گشودند كه آيات آن را تلاوت كنند، ناگهان زلزله آمد، كاخ لرزيد، و هر كسي كه روي تخت نشسته بود بر زمين افتاد، خود امپراطور و برادرزاده‌اش نيز از تخت بر زمين افتادند، ترس و لرز حاضران را فراگرفت، يكي از كشيشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض كرد: «اين حادثه عجيب، نشانة ‌بلا و خشم خدا و علامت پايان يافتن آيين و مراسم است، ما را مرخص فرماييد برويم» . امپراطور اعلام ختم مجلس كرد، و همه رفتند، سپس دستور داد آنچه كه از تخت و قنديل و چراغ و چيزهاي ديگر كه درهم ريخته و افتاده بود همه را به جاي خود گذاشتند.

اين بار امپراطور تصميم گرفت كه «مليكه» را به همسري برادرزادة ديگرش درآورد، و با خود گفت شايد اين حادثة زلزله، براي آن بود كه «مليكه همسر برادرزاده اوّلي نگردد بلكه همسر برادرزادة دوّمي شود. دستور داد مجلس را در كاخ مثل مجلس سابق آراستند، دربانان و خدمتكاران در جايگاهي مخصوص قرار گرفتند، تخت مخصوص را نيز در جاي خود گذاشتند روحانيّون برجستة مسيحي را بادست گرفتن شمعدانها و با لباسهاي مخصوص در كنار تخت قرار گرفتند، برادرزادة دوّمي بر تخت مخصوص نشست، همين كه مراسم عقد شروع شد، و كشيشان خواستند عقد بخوانند، بار ديگر حادثه زلزله رخ داد و همة‌ حاضران پريشان شدند و رنگها پريد و مجلس به هم ريخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزادة دوّمي، از تخت بر زمين افتادند و همه وحشت زده از كاخ بيرون آمدند و به خانه‌هاي خود رفتند.

امپراطور، بسيار ناراحت شد، در اندوه و غم و فكر فرو رفت و لحظه‌اي اين دو حادثه عجيب را فراموش نمي‌كرد.

گرچه «مليكا» با آن طينت پاكي كه داشت، خواستار چنين ازدواجي با چنان افرادي نبود، و آرزوي رفتن به خانه‌اي كه پر از صفا و معنويت و خداپرستي باشد مي‌كرد، اما دو حادثه‌اي كه رخ داد، او را نيز غرق در تفكر كرد، با خود مي‌گفت: «سرنوشت من چه خواهد شد، سرانجام كجا خواهم رفت؟ خدايا به من كمك كن و مرا نجات بده…»

او همچنان فكر مي‌كرد و اندوهگين بود تا اينكه شب خوابش برد، در عالم خواب ديد، جدّش شمعون همراه حضرت مسيح «عليه‌السلام» و عدّه‌اي از ياران مخصوص حضرت مسيح«عليه‌السلام» وارد كاخ شدند، ناگهان منبري بسيار با شكوه به جاي تخت امپراطور گذاشته شد، سپس ديد دوازده نفر كه مرداني بسيار خوش سيما و نوراني و زيبا بودند وارد كاخ شدند، در عالم خواب به مليكه گفته شد، اينها كه وارد شدند، پيامبر اسلام «صلي الله عليه و آله» و علي، حسن و حسين، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري«عليه‌السلام» هستند.

ناگهان مشاهده كرد كه پيامبر اسلام«صلي الله عليه و آله» به حضرت مسيح«عليه‌السلام» رو كرد و گفت: ما به اينجا آمده‌ايم تا «مليكه » را از شمعون براي فرزندم «حسن عسكري» خواستگاري كنيم.

حضرت مسيح«عليه‌السلام» به شمعون گفت: به به، سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلي الله عليه و آله» پيوند بده، شمعون از اين پيشنهاد بسيار خوشحال شد. آنگاه حضرت محمد«صلي الله عليه و آله» به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «مليكه» را به عقد امام حسن عسكري «عليه‌السلام» در آورد، و سپس حضرت مسيح و شمعون و ياران مسيح «عليه‌السلام» به اين عقد گواهي دادند.

«مليكه» مي‌گويد‌: از خواب بيدارشدم ولي ماجراي خواب را به هيچ كس و حتّي جدم امپراطور روم، نگفتم، تا مبادا به من آسيبي برسانند، ولي شب و روز در فكر اين خواب عجيب بودم، و با خود مي‌گفتم من در اينجا، و امام حسن عسكري «عليه‌السلام» در شهري بسيار دور از اينجا، چگونه به خانة ‌او راه مي‌يابم، محبّت امام حسن عسكري «عليه‌السلام» سراسر دلم را گرفته بود تنها به او مي‌انديشيدم تا اينكه بيمار و رنجور شدم، تمام پزشكان روم را به بالين من آوردند، ولي معالجة آنها بي‌نتيجه ماند، چرا كه بيماري من، بيماري جسمي نبود! تا با معالجة آنها خوب شوم.

روزي پدرم كه از من نااميد شده بود، به من گفت: آيا هيچ آروزيي داري تا آن را برآورم،‌ گفتم‌: آرزويم اين است كه به زندانيان مسلمان كه در جنگ اسير و دستگير شده‌اند، سخت نگيريد، و آنها را از شكنجه معاف داريد تا شايد به خاطر اين كار خوب، خداوند حال مرا نيك كند و سلامتي مرا به من بازگرداند، و حضرت مسيح«عليه‌السلام» و مادرش مريم«عليه‌السلام» بر اين كار نيك به من لطف و مرحمت كنند.

پدرم خواستة مرا برآورد، عدّه‌اي از زندانيان مسلمان را آزاد كرد، و مجازات و شكنجة بعضي را بخشيد، بسيار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر مي‌شد، همين موضوع باعث شد كه پدرم دستور داد تا بيشتر از زندانيان مسلمان، دلجويي كنند و آنها را ببخشند و خوشنودي آنها را به دست آورند.

چهارده شب از اين جريان گذشت، شبي خوابيده بودم،‌ در خواب ديدم فاطمة زهرا «عليها السلام» بانوي بزرگ دنيا و آخرت، همراه مريم«عليها السلام» و بانوان ديگر نزد من آمدند، حضرت مريم به من گفت كه اين بانو مادر همسر توست. بي اختيار به ياد همسرم امام حسن عسكري «عليه‌السلام» افتادم، و قلبم فرو ريخت و به حضرت فاطمه «عليها السلام» عرض كردم از حسن عسكري گله دارم كه سري به من نمي‌زند ديگر گريه امانم نداد، زار زار گريستم.

فاطمه «عليها السلام» فرمود: تا تو مسيحي هستي، فزندم به سراغ تو نمي‌آيد، اگر مي‌خواهي خدا و حضرت مسيح«عليه‌السلام» از تو خشنود شوند، دين اسلام را بپذير تا چشمت به جمال امام حسن عسكري روشن شود.

گفتم: اي بانوي بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذيرم.

فرمود: بگو

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهٌ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداَ رَسُولُ اللهِ؛ گفتم: «گواهي مي‌دهم به يكتايي خدا و پيامبري حضرت محمد«صلي الله عليه و آله»».

آنگاه فاطمه زهرا «عليها السلام» مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش! به تو مژده مي‌دهم كه از اين به بعد امام حسن عسكري «عليه‌السلام» به ديدارت خواهد آمد و تو به زيات او موفّق مي‌شوي!

از خواب بيدار شدم بسيار خوشحال بودم و همواره شهادت به يكتايي خدا و پيامبري محمد«صلي الله عليه و آله» را به زبان مي‌گفتم، و در انتظار ديدار امام حسن عسكري«عليه‌السلام» بودم تا شب بعد شد، در همين فكر و انديشه خوابيدم، در خواب ديدم امام حسن عسكري «عليه‌السلام» به ديدار من آمد، از ديدار او بسيار خوشحال شدم، گله كردم كه چرا به ديدار من نمي‌آمدي با اينكه دلم غرق محبّت تو بود!

فرمود: علت جدايي اين بود كه تو در دين اسلام نبودي، از اين به بعد به ديدار تو خواهم آمد،‌ تا روزي كه خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند. از خواب بيدار شدم، هر شب آن بزرگوار را مي‌ديدم، از آن به بعد حالم رو به بهبود مي‌رفت و به لطف خدا سلامتي خود را باز يافتم.

«مليكه» همچنان آروز مي‌كرد كه روزي بيايد و از ميان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگي دنيا پرستي اين خاندان نجات يابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن عسكري برسد.

بين مسلمانان و روميان، سالها جنگ بود، گاهي مسلمانان پيروز مي‌شدند و گاهي روميان، طبيعي است كه در جنگ، عدّه‌اي اسير مي‌شدند و آنها را به اسارت مي‌بردند، و در اين جنگهاي پي‌درپي گاهي از مسلمانان اسير روميان مي‌شدند وگاهي به عكس، روميان اسير مسلمانان مي‌شدند. و در آن زمان رسم بود كه يا اسيران را به عنوان غلام و كنيز، مي‌فروختند و يا آنها را با اسيران خود عوض مي‌كردند.در شبي از شبها حضرت امام حسن عسكري به خوابش آمد و. فرمود:در فلان روز جدت لشگري به جنگ با مسلمانان خواهد فرستاد .تو خود را درميان كنيزان و خدمتگذاران قرار بده به نحوي كه تو را نشناسند واز پي جد خود روانه شو و از فلان راه برو.اين كار را انجام داد .در راه لشگر مسلمانان به ان جمع برخوردند و آنها را اسير كردند.اسيران را بوسيلة كشتي از راه رودخانة دجله به بغداد براي فروش آوردند، يكي از فروشندگان، برده فروش معروفي بنام«عمرو يزيد» بود.

روزي امام هادي«عليه‌السلام» پدر بزرگوار امام حسن عسكري«عليه‌السلام» يكي از يارانش به نام «بشر بن سليمان» را كه در خريد و فروش برده نيز سابقه داشت در شهر سامرا ديد و نامه‌اي كه به زبان رومي نوشته بود و زير آن را امضا كرده بود به او داد و همياني پول نيز جداگانه به او داد و فرمود: «مي‌خواهم بروي بغداد و با اين هميانِ پول، كنيزي را خريداري كني و به اينجا بياوري».

بشر بن سليمان گفت: بسيار خوب، هر امري بفرمايي اطاعت مي‌كنم.

امام هادي«عليه‌السلام» فرمود: حال بشنو تا توضيح دهم كه چگونه كنيزي را خريداري مي‌كني؟ فلان روز از اينجا به طرف بغداد حركت مي‌كني، سعي كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشي، وقتي به آنجا رسيدي مي‌بيني چند كشتي كنار آب مي‌آيند تا بار خود را خالي كنند، در اين ميان مي‌بيني زناني را كه اسير كرده‌اند، از كشتيها پياده مي‌كنند و به عنوان كنيز در معرض فروش قرار مي‌دهند. مشتريها مي‌آيند و كنيزها را مي‌خرند و با خود مي‌برند، همچنان نگاه كن يك وقت مي‌بيني در يكي از اين كشتيها «عمرو بن يزيد» دختري را در معرض فروش قرار مي‌دهد، با اينكه پرده‌داران مي‌خواهند كنيزان را به خريداران نشان دهند، آن دختر، خود را نشان نمي‌دهد، حجاب و عفّت خود را حفظ مي‌كند، ‌او دو لباس حرير پوشيده و يك لباس پوستي گرانبها بر دوش دارد. خريداران متوجّه او مي‌شوند، و اصرار مي‌كنند كه او را خريداري كنند، او ناراحت مي شود و به زبان رومي‌ مي‌گويد :‌«واي كه حجابم آسيب ديد» يكي از خريداران مي‌گويد: من اين كنيز را به سيصد دينار خريدارم.

آن دختر به او مي‌گويد: «اگر به اندازة ملك سليمان دارايي داشته باشي، حاضر نيستم كنيز تو شوم.»

عمرو بن يزيد به آن دختر مي‌گويد: چاره‌اي نيست، بايد تو را فروخت. او مي‌گويد: شتاب نكن، آن خريداري كه من مي‌خواهم پيدا مي‌شود، مگر نه اين است كه معامله بايد از روي رضايت باشد. در اين موقع نزد «عمر بن يزيد» برو؛ بگو نامه‌اي براي اين بانو دارم كه به زبان رومي نوشته شده است، اين نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضي شد، او را براي صاحب نامه كه اوصاف و نشانه‌هاي صاحب نامه در آن نوشته شده، خريداري مي‌كنم، وقتي كه نامه را به او دادي او راضي مي‌شود آنگاه او را خريداري كن و به اينجا بياور.

«مليكه» وقتي كه همراه عدّه‌اي از بانوان اسير شد، براي اينكه كسي او را نشناسد، خود را نرگس ناميد (كه تلفّظ عربي‌اش همان نرجس است)

بشر بن سليمان طبق پيشنهاد امام هادي«عليه‌السلام» همان روز معيّن به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، ديد كشتيها رسيدند، و كنيزها را در معرض فروش قرار دادند، در اين هنگام كنيزي را ديد كه داراي آن اوصافي است كه امام هادي«عليه‌السلام» فرموده بود، خريداران اصرار دارند كه او را بخرند، ولي او مايل نيست كنيز آنها شود.

بُشر جلو آمد و با اجازة فروشنده، نامة امام هادي«عليه‌السلام» را به «نرجس» داد، نرجس تا آن را گشود و خواند، بي‌اختيار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالي كه گرية شوق گلويش را گرفته بود به صاحبش عمرو بن يزيد گفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش، و اصرار و تأكيد كرد كه مرا حتماً به صاحب اين نامه بفروش.

عمرو بن يزيد، گفت: ‌بسيار خوب، مانعي ندارد، آنگاه در مورد قيمت او با بُشر بن سليمان صبحت كرد، او به همان مقدار پولي كه در هميان بود و امام هادي«عليه‌السلام» فرستاده بود، راضي شد. بُشر مي‌گويد: هميان را دادم و كنيز را خريدم و با او از آنجا حركت كرديم. او همواره نامه را بيرون مي‌آورد و مي‌بوسيد و به چشم مي‌كشيد، من از روي تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمي‌شناسي چرا اين قدر نامه را مي‌بوسي؟

گفت: «معرفت و شناخت تو اندك است، اگر پيامبر «صلي الله عليه و آله» و جانشينان آنان را مي‌شناختي چنين نمي‌گفتي!» آنگاه داستان خود را از اوّل تا آخر براي من بيان كرد، من به پاكي و شخصيّت معنوي و فكر بلند و عالي حضرت نرجس«عليها السلام» پي بردم، و از آن پس بيشتر احترامش كردم تا رسيديم، به سامّرا، و او را به حضور امام هادي«عليه‌السلام» بردم. در اين وقت امام هادي«عليه‌السلام» به او خوش آمد گفت، و احوالپرسي كرد، و سپس خواهر حكيمه خاتون را خبر كرد، و به او فرمود:‌ اين است آن بانوي محترمه‌اي كه در انتظار او بودي، حكيمه او را در آغوش گرفت، و خوش آمد و تبريك به او گفت، امام هادي«عليه‌السلام» به او فرمود: «عزّت اسلام و ذلّت نصرانيّت را چگونه ديدي؟» او عرض كرد: «چگونه چيزي را بيان كنم كه شما بهتر از من مي‌دانيد.»

سپس امام هادي«عليه‌السلام» به خواهرش حكيمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامي را به او بياموز، او همسر فرزندم حسن، و مادر مهدي آل محمد«صلي الله عليه و آله» خواهد بود.

امام هادي «عليه‌السلام» به «نرجس» رو كرد و گفت: «مژده باد تو را به فرزندي كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگري كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.»

آري اين چنين يك دختر پاك و دانا، ‌خود را از آلودگي كاخ شاهان نجات داد، و در خطّ جدّ مادريش شمعون قرار گرفت، و همين هدف و ايده مقدّس را دنبال كرد، خدا نيز او را كمك كرد تا سرانجام افتخار و لياقت آن را يافت كه همسر امام حسن عسكري«عليه‌السلام» مادر امام زمان حضرت حجّت«عليه‌السلام» گردد.

 1 نظر

میلاد نور

28 دی 1394 توسط فروتن

زمین را بیارایید و ثانیه ها را در عطر شکوفه های عشق بپیچید
هلهله کنید و پای بکوبید که اینک، یازدهمین فصل کتاب شیعه
با دست های سبز مردی از تبار ملکوت ، ورق می خورد
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد . .

 1 نظر

اهتمام ورزیدن به صدقه به نیابت یا به قصد سلامت حضرت ولی عصر(عج)

14 دی 1394 توسط فروتن

روایتی است که شیخ صدوق در مجالس به سند خود از پیامبر اکرم آورده است که فرمود: هیچ بنده ای ایمان نیاورد تا اینکه من نزد او از خودش محبوبتر باشم و خاندانم از خاندان خودش نزد او محبوب تر باشند و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب تر باشند و ذات من از ذات خودش نزد او محبوب تر باشد.( مکیال المکارم، ج2، ص309)

در برخورد با این روایت نورانی با خود اندیشیدم که آیا به راستی من ایمان آورده ام ؟ آیا من مسلمانم ؟ آیا من شیعه هستم ؟اگر هستم پس جایگاه پیامبر بزرگ خدا و خاندان پاک و مطهر او (که درود خدا بر آن ها باد) کجای زندگی من است ؟

چند بار برای امام زمانم صدقه داده ام ؟چند بار از دوری اش اشکی فشانده ام ؟ چندبار مشتاقانه و با التماس از خدا خواسته ام که برگردد ؟ چرا دروغ بارها و بارها دعای فرج را خوانده ام اما نمی دانم کجای آن یادم رفته چه می خوانم و زبانم در گردش و دلم در خیالات خود غرق بوده است.

روایت نورانی را دوباره بخوانیم و یادمان باشد که امام عزیز و در غیبت ما حواسش به ما و اعمال ما هست ،یادمان باشد که اعمال ما خدمت ایشان عرضه می شود و چقدر نازیبا است که در این اعمال همه چیز باشد الّا یک لحظه دلتنگی برای او الّا یک پیشکش کوچک در حد چند تومانی صدقه به جای ایشان یا برای ایشان فقط محض ابراز ارادت خدمت حضرتش .

امام زمان (ارواحنا فداه) مهربانترین خلق خداست ، اعمال و تلاش کوچک ما برای ایشان ارزشمند است، بیاییم و از سر جان قدمی برداریم در جلب رضایت ایشان.

 نظر دهید »

نمونه های عینی از مکارم اخلاق

07 دی 1394 توسط فروتن

حضرت صادق علیه السلام تنها به بیان اهمّیت و ارزش اخلاق بسنده نکرده؛ بلکه برای ثمر بخش بودن آن در جامعه، به بیان موارد و مصداقهای عینی آن نیز پرداخته است تا اینکه مسئله مذکور ملموس تر و محسوس تر شود. حال به ارائه چند روایت دراین زمینه می پردازیم:

1. امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ اللّه َ تَبارَکَ خَصَّ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَکُمْ فَاِنْ کانَتْ فیکُمْ فَاحْمَدُوا اللّه َ، وَارْغَبُوا اِلَیْهِ فی الزّیادَةِ مِنْها؛ براستی خداوند تبارک و تعالی، پیغمبرش را به فضایل اخلاقی مخصوص کرد. پس خود را آزمایش کنید؛ اگر [مکارم اخلاق] در شما یافت شد، پس ستایش الهی را به جا آورید، و از او بخواهید که بیشتر به شما عنایت فرماید.» راوی گوید: حضرت آن گاه شروع کرد به بیان مصداقهایی از مکارم اخلاق و آن را در ده مورد تبیین نمود که: «اَلْیَقینُ وَالْقَناعَةُ وَالصّبْرُ وَالشُّکْرُ وَالْحِلْمُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ والسَّخاءُ وَالْغَیْرَةُ والشُّجاعَةُ وَالْمُرُوءَةُ؛ یقین، قناعت، بردباری، سپاس گذاری، خویشتن داری، خوش برخوردی، سخاوتمندی، غیرت، شجاعت و جوانمردی.»

موارد فوق از مهم ترین فضایل اخلاقی است که می تواند خانواده، جامعه و حتی تمام جهانیان را به سعادت و خوشبختی برساند.

2. آن حضرت در مورد علائم اهل بهشت فرمود: «اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعُ عَلاماتٍ، وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ، وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطِیَةٌ؛اهل بهشت چهار نشانه دارند: سیمای گشاده، زبان نرم و مهربان، قلب مهربان و دست بخشنده.»

3. از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد که مکارم اخلاق چیست؟ حضرت در جواب فرمود: «اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَصِلَةُ مَنْ قَطَعَکَ، وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ وَقَوْلُ الحَقِّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ؛گذشت از کسی که به تو ستم روا داشته است، و ارتباط داشتن با کسی که با تو قطع رابطه کرده است، و عطا نمودن به کسی که تو را محروم ساخته، و سخن حق گفتن هرچند بر ضررت باشد.»

4. شخصی از حضرت علیه السلام درباره حدّ و اندازه خوشخویی و خوش برخوردی پرسش نمود و حضرت در پاسخ فرمود: «تَلْیِنُ جانِبَکَ وَتُطَیِّبُ کَلامَکَ وَتَلْقا أَخاکَ بِبِشْرٍ حَسَن؛ به نرمی [و مهربانی] برخوردنمایی، پاکیزه سخن بگویی و باچهره نیکو برادرت را ملاقات کنی.»

در حدیث دیگر از آن امام همام علیه السلام می خوانیم که از حضرت پرسیدند: «اَیُّ الْخِصالِ بالْمَرْءِ اَجْمَلُ فَقالَ وِقارٌ بِلا مَهابَةٍ وَسَماحٌ بِلا طَلَبِ مُکافاةٍ، وَتَشاغُلٌ بِغَیْرِ مَتاعِ الدُّنْیا؛ کدامیک از صفات برای مرد زیباتر است؟ فرمود: وقاری که همراه با ترس نباشد، و بخششی که انتظار مقابله به مثل در آن نباشد، و مشغول شدن به غیر متاع دنیا.»

ثمرات خوش خلقی

در قرآن کریم گاه به فوائد دنیوی اخلاق مانند: گشایش در رزق،توانایی بازشناسی حق از باطل، افزایش برکات آسمانی و زمینی آرامش روحی و روانی،اشاره شده است وگاهی نیز ثمرات و پیامدهای اخروی اخلاق نیک بیان گردیده است؛ چنان که می فرماید: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللّه َ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»؛«در آن روز که مال و فرزند سودی نمی بخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.» امام صادق علیه السلام در تفسیر قلب سلیم فرمود: قلبی است که پروردگارش را دیدار کند در حالی که جز خدا در آن نباشد.» سپس افزودند: «هر قلبی که در آن شرک یا شبهه باشد، از منزلت و ارزش ساقط است. همانا صاحبان قلب سلیم، وارستگی در این جهان را برگزیدند تا در آن جهان آسوده خاطر باشند.»

و در آیه دیگر می خوانیم: «وَاَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْی»؛ «و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست.»

در روایات نیز به ثمرات و فوائد دنیوی و اخروی اخلاق برمی خوریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه ِ اِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ بِتَقْوَی اللّه ِ وَحُسْنِ الْخُلْقِ؛اخلاق خدایی پیدا کنید، به راستی بیشتر مردم به خاطر تقوا و خوش اخلاقی وارد بهشت می شوند.»

در زمینه ثمرات و فواید اخلاق خوب حضرت صادق علیه السلام سخنان گرانبهایی دارد که در ادامه بحث به برخی از آنها اشاره می شود:

1. فراوانی رزق

آن حضرت فرمود: «حُسْنُ الْخُلْقِ یَزیدُ فی الرِّزْقِ؛خوی نیکو باعث فراوانی روزی می شود.»

2. آبادانی و طولانی شدن عمر

امام صادق علیه السلام فرمود: ««اِنَّ الْبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدّیارَ وَیَزیدانِ فِی الاعْمارِ؛ براستی نیکی و خوش خلقی باعث آبادی زمین، و افزایش [و طولانی شدن] عمرها می شود.»

در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام شیعیان را به خوشرفتاری با خانواده سفارش نموده و آن را موجب طولانی شدن عمر می داند و می فرماید: «مَنْ حَسُنَ بِرُّه فی اَهْلِ بَیْتِهِ زیدَ فی عُمْرِهِ؛ هر کس با خانواده خود خوشرفتاری کند، عمرش طولانی می شود.»

3. پاک شدن گناهان

همچنین آن حضرت فرمود: «اَلْخُلْقُ الحَسَنُ یُمیثُ الْخَطیئةَ کَما تُمیثُ الشَّمْسُ الجَلیدُ؛خوی نیکو گناهان را ذوب می کند؛ چنانکه خورشید یخ را آب می کند.»

4. زینت دنیا و آخرت

حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام می فرماید: ««اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ جَمالٌ فِی الدُّنْیا وَنَزْهَةٌ فِی الاخِرَةِ وَبِهِ کَمالُ الدّینِ وَقُرْبَةٌ اِلَی اللّه ِ وَلا یَکُونَ حُسْنُ الخُلْقِ اِلاّ فی کُلِّ وَلِیِّ وَصَفِیٍّ؛خلق نیکو در دنیا موجب زیبایی، و در آخرت گشایش است و مایه کمال در دین و نزدیکی به پروردگار است. و حسن خلق نیست مگر در وجود دوستان و برگزیدگان [خداوند].»

5. ثواب بی پایان

امام صادق علیه السلام در فرازی دیگر فرمود: «اِنَّ اللّه َ تَبارَکَ وَتَعالی لَیُعْطِی الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلی حُسْنِ الْخُلْقِ کَما یُعْطِیَ الْمُجاهِدَ فِی سَبیلِ اللّه ِ یَغْدُوا عَلَیْهِ وَیَرُوحُ؛خداوند بر نیک خویی بنده، پاداشی را عطا می کند که به مجاهد در راه خودش که در هر صبح و شب می جنگد (و همیشه در جهاد است )می بخشد.»

 نظر دهید »

مواعظ اخلاقی امام صادق( علیه السلام)

07 دی 1394 توسط فروتن

ابو اسامه گفت از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم میفرمود: تقوى و پرهیزگارى را از دست ندهید. ورع، كوشش، راستگوئى، اداى امانت و خوش اخلاقى، خوشرفتارى با همسایگان. مردم را بسوى ما دعوت كنید نه با زبانتان. و باعث افتخار ما باشید نه باعث ننگ و عار ما. سعى كنید سجده‏ها و ركوع را طولانى نمائید زیرا وقتى یكى از شما ركوع طولانى دارد شیطان از پشت سر او فریاد میزند واى بر من اینها اطاعت كردند و من معصیت و اینها سجده نمودند و من مخالفت كردم.

ابن سنان از حضرت صادق(علیه السلام) نقل كرد كه فرمود: مزاح و شوخى نكن که نورانیتت از میان می رود و دروغ نگو ارزش خود را از دست می دهى. از دو صفت بپرهیز دلتنگى و تنبلى؛ زیرا اگر دلتنگ و آزرده باشى بر حق صبر نخواهى نمود و اگر تنبلى كنى حق كسى را ادا نخواهى كرد. عیسى مسیح می گفت: هر كه زیاد گرفتارى براى خود داشته باشد بیمار مى‏شود و هر كه بداخلاق باشد خود را عذاب می دهد و هر كه زیاد صحبت كند خطایش زیاد مى‏شود و هر كه زیاد دروغ بگوید ارزش خود را از دست می دهد و هر كه ناسزا به مردم بگوید جوانمردى را از دست می دهد.

مردى به حضرت صادق از همسایه خود شكایت كرد فرمود صبر كن. عرض كرد: مردم مرا نسبت به خوارى و ذلت میدهند. فرمود خوار و ذلیل كسى است كه ظالم باشد. - فرمود وقتى دنیا بكسى رو آورد محاسن و نیكی هاى دیگران را به او مى‏بخشد و اما وقتى دنیا پشت كرد محاسن و نیكی هاى خود شخص را از او سلب میكند. - شخصى از كنار امام(ع) می گذشت و آن جناب مشغول غذا خوردن بودند سلام نكرده امام او را دعوت به غذا نمود. عرض كردند: سنت بر این است كه اول سلام كنى بعد دعوت به غذا با این كه امام سلام را عمدا ترك كرده بود فرمود: این از فقاهتهاى عراقى است كه بوى بخل و خسّت می دهد.

و فرمود هر كس فتنه‏اى را برانگیزد خودش طعمه آن فتنه خواهد شد. و فرمود خانواده شخص اسیران زیردست اویند بهر كس خداوند نعمتى ارزانى داشته بر اسیران خود توسعه بخشد اگر این كار را نكند ممكن است نعمت از او زائل گردد. - فرمود وقتى قلب اصلاح شود ظاهر انسان تقویت میگردد.

و فرمود سه چیز است كه خداوند بوسیله آنها پیوسته عزت و شرافت مرد مسلمان را میافزاید: 1- چشم‏پوشى از كسى كه به تو ستم نموده. 2- و بخشیدن‏ بكسى كه ترا محروم كرده. 3- پیوند خویشاوندى با كسى كه از تو قطع رابطه نموده‏.

 نظر دهید »

ویژگی های شخصیتی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

07 دی 1394 توسط فروتن

ویژگی های شخصیتی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

عظمت علمی امام صادق علیه السلام

دوران سی و چهار ساله امامت امام صادق علیه السلام ، عصر شکوفایی معارف اهل بیت علیهم السلام بود. آن حضرت در این دوران از درگیری بنی امیه و بنی عباس و اشتغال آن ها به خودشان استفاده کرده و با توجه به نیاز شدید جامعه آن زمان و آماده بودن زمینه اجتماعی، با ایجاد یک حوزه وسیع علمی ودینی، به تربیت شاگردان بسیاری در زمینه های مختلف علمی و مذهبی پرداختند. عده شاگردان معروف ایشان را تا چهار هزار نفر و مجموع آن ها را تا 12 هزار نفر هم نوشته اند. به این ترتیب آن حضرت ضمن مبارزه با شبهات مسموم بدعت گزاران، اسلام نام محمّدی را از زیر حجاب تیره و تار اسلام بنی امیه و بنی عباس بیرون آوردند.

عصر شکوفایی معارف اهل بیت

عصر امام صادق علیه السلام در قرن دوم. ه ، عصر شکوفایی دانش، فقه، کلام، مناظره، حدیث و روایت و در آن سوی، عصر بدعت ها، گمراهی ها و گسترش مذهب های مختلف بود؛ بنابراین آن حضرت با توجه به نیاز جامعه آن روز و در پرتو شرایط آماده و آرامش به وجود آمده برای بنی هاشم به واسطه درگیری حکومت های بنی امیه و بنی عباس با تأسیس مجالس درس و مراکز علمی به تربیت شاگردان بسیار پرداخت. آن حضرت با شرکت در مناظرات ومباحثات علمی و مذهبی علاوه بر آشکار ساختن چهره راستین اسلام و فقه آل محمّد، شبهات دروغ سازان و نیرنگ بازان اموی و عباسی را نیز پاسخ می گفت و توطئه های آنان را باطل می کرد.

دستگیری از محرومان

مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی از هشام بن سالم نقل کرده است: همین که پاسی از شب می گذشت امام صادق علیه السلام انبانی ازنان و گوشت و پول فراهم می آوردو آن را بر دوش می گرفت و به سوی خانه نیازمندان مدینه رهسپار شده و آن ها را در میانشان، تقسیم می کرد. آنان نیز تا هنگامی که امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و این کار متوقف شد او را نمی شناختند، آن هنگام بود که دانستند شخصی که شبانه به یاری شان می شتافت امام صادق علیه السلام بوده است.

خیرخواهی و گذشت

اما صادق علیه السلام نیز همچون، دیگر ائمه هدی، مصداق روشن انسان کامل و نمونه عالی گذشت و خیرخواهی بودند. در این باره گفته اند روزی، مردی به نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: پسر عموی ایشان، به آن حضرت ناسزا گفته و در این راه از چیزی فرو گذار نکرده است. امام با شنیدن این سخن از جای برخاسته ودو رکعت نماز گزاردند و آن گاه چنین دعا کردند: «خداوندا، من حق خود را بر او بخشیدم، جود و کرم تو از من بیشتر است او را ببخش و گفتار و کردارش را بر او مگیر» و پیوسته آن فرد را دعا می کردند.

نماز ملکوتی

امامان معصوم، با تزکیه نفس و عبادت خالصانه خویش، صعودی شکوهمندانه بر قله های کمال انسانی داشتند. آنان در نماز و نیازشان، از مرز «خود» گذشته و در وادی بی خودی سیر می کردند. درباره نماز امام صادق علیه السلام گفته اند: روزی با حالی ملکوتی مشغول نماز بودند و آیات قرآن را در نمازتلاوت می کردند. ناگهان از حال رفتند. پس از لحظاتی که به حال عادی بازگشتند، حاضران از ایشان پرسیدند: «این چه حالی بود که به شما دست داد؟» آن بزرگوار در پاسخ فرمودند: «آیات قرآن را تکرار کردم، تا این که به حالتی رسیدم که گویی آن آیات را به طور مستقیم از زبان نازل کننده آیات، می شنیدم».

کار و تلاش

مکتب امام صادق علیه السلام ، مکتب امامت، خلافت الهی و هدایت انسان ها است، و گاه حتی مکتب درس آموزی برای کسب روزی حلال. ایشان خود پیوسته کار و تلاش می کردند و دیگران را هم به این امر، سفارش می نمودند و نمی خواستند که فردی در جامعه از کوشش برای کسب روزی حلال، باز ماند. ایشان کار و تلاش برای کسب روزی را وسیله حفظ آبرو تلقی کرده و می فرمودند: «آدمی باید در پیِ کسب و کار برای حفظ آبروی خود باشد».

قناعت

امام صادق علیه السلام مصداق روشن کسانی بودند که کم مصرف می کنند و زیادبهره می دهند و هم مصداق آیه 67 سوره فرقان، در وصف بندگان راستین خدا: «بندگان خالص خدا کسانی هستندکه در هزینه خود نه اسراف در پیش می گیرند و نه سخت گیری، بلکه در میان این دو، حد اعتدالی دارند».

ایشان درباره میانه روی اقتصادی می فرمودند: «من ضامنم که اگر کسی میانه رو باشد، فقیر نگردد».

ساده زیستی

امام صادق علیه السلام در همه شئون زندگی، سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را الگوی رفتار خود قرار داده بودند. در بسیاری از وقت ها، با کارگران و غلامان خود بر سر یک سفره می نشستندو بدون هیچ غروری با آنان هم غذا می شدند. در خوردن غذا آرام و صبور بودند و هرگز با حرص و ولع غذا نمی خوردند و مانند برخی ازمتکبران، غذای مخصوص و متفاوت از دیگران نداشتند.

شخصیّت علمی و معنوی

امام صادق علیه السلام از نظر علمی و معنوی دارای مقامی والا و ارزشمند بودند به گونه ای که می توان گفت همه علوم اهل بیت علیهم السلام در وجود ایشان جمع بود. ابن حجر (دانشمند اهل سنت) در کتاب صواعق در این باره می گوید: «او، آن قدر مباحث فقهی را در جهان عرضه کرده که قبل و بعد او سابقه ندارد».

 نظر دهید »

عقل انسان در کیفیت ظهور امام عصر(عج) متحیر است.

02 دی 1394 توسط فروتن

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی هر وقت انسان درباره کیفیت ظهور آن حضرت فکر می کند واقعاً عقل متحیر می شود. وقتی حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد، در آستانه ظهور او، ذات اقدس الهی دست لطفش را به وسیله حضرت بر رؤوس جوامع بشری می کشد که « کملت بها احلامهم» که عقول آنها زیاد می شود.

 این مرجع تقلید در پایان جلسه درس فقه خود، با تبریک سالروز آغاز امامت حضرت ولیعصر(عج) اظهار داشت: بهترین آرزوی ما در امروز که بهترین است برای جهان بشریت، این است که باید منتظر ظهور وجود مبارک حضرت باشیم.

او با بیان اینکه با ظهور آن حضرت، جهان به عدل و داد خواهد رسید، افزود: هر وقت انسان درباره کیفیت ظهور آن حضرت فکر می کند واقعاً عقل متحیر می شود. وقتی حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد، در آستانه ظهور او، ذات اقدس الهی دست لطفش را به وسیله حضرت بر رؤوس جوامع بشری می کشد که « کملت بها احلامهم» که عقول آنها زیاد می شود. این چه معجزه ای است؟!

آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه وقتی جامعه عاقل شود، اداره آن جامعه نیز آسان خواهد شد، ادامه داد: تمام معجزه این است که چگونه بشر را عاقل کند؟ واقعاً عقل متحیر است! این ذخیره عالَم چه می کند؟ هیچ عقلی راه ندارد که بفهمد همه این ادیان، همه این مذاهب، همه این مکتبها، همه این فکرها ،رهبری این انسان کامل معصوم را می پذیرند واقع عقل متحیر است.

او اظهار داشت: در مقدمه مرحوم کلینی که مرحوم میرداماد(رضوان الله علیه) در کتاب الرواشح السوادیه این مقدمه کافی را شرح کرده است که توصیه می کنم حتما این مقدمه کافی را ملاحظه بفرمایید، در خط آخرِ سخن مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همین مقدمه دو سه صفحه ای، دارد: «إِذْ کَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ» قطب فرهنگی، عقل مردم است. اما در واقع چگونه حضرت جهان را عاقل می کند؟ این چه فیضی است؟ چه لطفی است؟ چه عنایتی است؟ هیچ راهی ندارد جز حیرت. امیدورایم که محضر آن ذات مقدس را به بهترین وجه درک کنیم.

 

 نظر دهید »

نگاهی گذرا به ولادت و تربیت امام صادق (علیه السلام)

02 دی 1394 توسط فروتن

امام صادق تا سن ۱۲ سالگى معاصر جد گرامیش حضرت سجاد (ع) بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام (ع) از خرمن دانش جدش خوشه‌چینى کرده است. پس از رحلت امام چهارم مدت ۱۹ سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر (ع) زندگى کرد و با این ترتیب ۳۱ سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند، و از مبدأ فیض کسب نور مى‌نمودند گذرانید.

بنابراین صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى که هر امامى آن را دار مى‌باشد، بهره‌مندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذکاوت بسیار، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید.

رسول خدا لقب «صادق» را به آنحضرت انتخاب کردند.

نام آن حضرت جعفر و لقب شاخص ایشان «صادق» است، اگر چه القاب دیگرى همانند فاضل و صابر، و طاهر هم داشته اند، لقب صادق را حضرت رسول اکرم (ص) براى آن حضرت انتخاب فرمودند، علامه مجلسى در جلد ۴۷ بحار الانوار صفحه ۸ روایتى بدین مضمون نقل کرده است: «امام زین العابدین (ع) از پدرش و او از جدش امیر المؤمنین (ع) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «وقتى که فرزند من جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب متولد شد، او را صادق نام گذارید، زیرا در اولاد او کسى همنام او خواهد بود که به ناحق دعوى امامت مى کند و او را کذاب خواهند گفت». همچنین گفته شده از این جهت به وى صادق مى‌گفتند که هر چه مى‌گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود.رسول خدا لقب «صادق» را به آنحضرت انتخاب کردند.

 نظر دهید »

کجا مثل او پیدا می شود؟

02 دی 1394 توسط فروتن

راستی خدیجه، سفیدبخت ترین عروس شهر، به کدام ضریح دخیل بسته بود؟ به کدام ریسمان چنگ زده بود که نصیبش، ارزش مندترین انسان عالم شد؟ آری خدیجه خوشبخت ترین زن عالم شد.

خدیجه، به خانه ای می آید که زینتی جز حضور همیشگی ملایک ندارد؛ خانه ای که جز صدای محمد، هیچ موسیقی دل نشینی را نمی شناسد، خانه ای که افق های روشن آسمان، چشم به آستان بی آلایش آن دوخته اند.

بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بود
جبریل مامورست و فکر مجلس آرایی بود
میکائیل از عرش آمده گرم پذیرایی بود
چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود

دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
و حضرت خدیجه سلام الله علیها مبارک باد …

 نظر دهید »

یک کلام با مولا

30 آذر 1394 توسط فروتن

هر چند کمی فرج تمنا کردیم

آقا ز سر خویش تو را وا کردیم

شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم

با واژه انتظار بد تا کردیم .

 نظر دهید »

آموزه هایی از مکتب اخلاقی رضوی

18 آذر 1394 توسط فروتن

1- دوستی اهل بیت(ع) در سایه عمل صالح

«محبت در حقیقت ایجاد علقه و پیوند باعمل است. انسان اگر بخواهد محبت خوش را به دیگری بیان کند می بایست خود را همانند محبوب سازد و صفات او را تخلق نماید و از هر چه که او بیزار است دوری ورزد و هر صفت و کار خوب از منظر محبوب را به جا آورد. از همین روست که تخلق به اخلاقی الهی محبوبیت و تقرب به خدا را موجب می شود. بنابراین، مدعی دروغین خواهد بود کسی که مدعی محبت محبوبی است و در عمل برخلاف رضا و خشنودی او رفتار می کند. اگر کسی واقعا مدعی محبت محبوبی است و در عمل برخلاف رضا و خشنودی او رفتار می کند. اگر کسی واقعا مدعی محبت اهل بیت(ع) است چگونه می تواند رفتار ضد اخلاقی خود را توجیه کند و آن چه را موجب ناخشنودی آنان است، به جا آورد؟ امام رضا(ع) در بیان حقیقت محبت به این نکته اشاره می کند و کسانی که مدعی محبت هستند ولی خلاف محبوب عمل می کنند، نادرست و غلط می داند و می فرماید: لاتدعوا العمل الصالح و الاجتهاد فی العباده اتکالا علی حب آل محمد علیهم السلام و لا تدعو حب آل محمد علیهم السلام لامرهم اتکالا علی العباده فانه لا یقبل احدهما دون الاخر؛ مبادا اعمال نیک را به اتکای دوستی آل محمد علیهم السلام رها کنید و مبادا دوستی آل محمد علیهم السلام را به اتکای اعمال صالح از دست بدهید؛ زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایی پذیرفته نمی شود.

2- خیرجویی از خوش خلقی

چنان که گفته شد اخلاق معیار سنجش در دنیا و آخرت است. اگر کسی اخلاق نداشته باشد، چیزی ندارد. از همین رو امام رضا(ع) می فرماید: پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باشید: 1-کسی که در نهادش اعتماد نبینی 2-کسی که در سرشتش کرم نیابی 3-کسی که در آفرینشش استواری نبینی 4-کسی که در نفسش نجابت نیابی 5-کسی که از خدایش ترسناک نباشد.آن حضرت(ع) در جایی دیگر می فرماید که انسان نمی تواند از برخی افراد به سبب موقعیت و مناسبت ها یا خلق و خوی بدی که بدان تربیت شده، انتظار امر خیری داشته باشد. آن حضرت می فرماید: لیس لبخیل راحه- و لا لحسود لذه- ولا لملوک وفاء- ولا لکذوب مروه، بخیل را آسایشی نیست، و حسود را خوشی و لذتی نیست، و پادشاهان را وفایی نیست، و دروغگو را مروت و مردانگی نیست.پس از این دسته افراد نمی توان انتظار خیر و خوبی داشت و بدان ها امیدوار بود. این مساله گاه به سبب همان موقعیت شغلی چون پادشاهی ایجاد می شود، زیرا ملوک نمی توانند به وعده ای که می دهند وفادار باشند و در نهایت پیمان شکنی می کنند و برخلف وعده می کنند و وفایی از ایشان انتظار نمی رود و گاه دیگر به سبب همان عادت به خلق زشت است که چنان که از دروغگو نمی توان انتظار مروت و مردانگی داشت، زیرا هرگز قول و فعلش هماهنگ نیست و بر صدق و صداقتی را نمی توان از او انتظار داشت.

3- رفتار مناسب

امام رضا(ع) با توجه به موقعیت افراد و اشخاص و نیز جایگاه هر کسی خواهان رفتار مناسب با اوست. بنابراین، نباید در رفتارهای خودمان همیشه یک گونه عمل کنیم. در آموزه های قرآنی آمده است که نسبت به مومنان نرم و دشمنان سخت باشیم.بنابراین، بر اساس مناسبت حکم و موضوع باید عمل کرد و رفتار مناسبی را در شرایط متفاوت و نسبت به افراد مختلف باید در پیش گرفت. به عنوان نمونه تواضع در برابر متکبر موجب می شود تا او گستاخ شود، بلکه باید با او همانندش عمل کرد تا از تکبر دست بردارد. پس شناخت موقعیتها و درک آن ها برای اتخاذ مواضع مناسب و رفتار مفید و سازنده بسیار اساسی است. اصولا حکیم و خردمند کسی است که موقعیت زمانی و مکانی را بشناسد و بر اساس آن رفتار مناسبی را در پیش گیرد. از همین روست که گفته اند: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. امام رضا(ع) می فرماید: اصحاب السلطان بالحذر و الصدیق بالتواضع و العدو بالتحرز و العامه بالبشر، با سلطان و زمامدار با احتیاط همراهی کن، و با دوست با تواضع و فروتنی، و با دشمن در پناه حرز، و با مردم با روی خوش رفتار کن.

4-آمد و شد عامل محبت

انسان موجودی اجتماعی است. این گرایش به اجتماع چه به قصد تسخیر باشد یا هر عامل دیگری، امری ذاتی انسان است. انسان بدون جفت و زوج نمی تواند زندگی کند و در نهایت انسانی ناتمام خواهد بود، زیرا این جفت است که انسان را به تمامیت می رساند و از نقص می رهاند. انسان ها از نظر روحی و روانی و نیزجنبه های دیگر مادی و جسمی نیازمند ارتباط با دیگری هستند، پس نمی تواند بدون اجتماع زندگی کند و به آسایش و آرامش و خوشبختی دست یابد. خلق انسانی نیک آن است که این ارتباط را در محدوده انسانی در چارچوب قوانین الهی و عقلانی سامان دهد و با دیگران اظهار دوستی نماید و محبت ایشان را گدایی کند؛ زیرا گدایی محبت برخلاف هر گدایی دیگر پسندیده است و انسان را به سوی کمال می برد. البته چنان که گفته شد ارتباط و آمد و شدها می بایست در چارچوب عقل و شرع باشد تا از مشکلات غیراخلاقی جلوگیری کند. امام رضا(ع) آدابی را برای ارتباط بیان می کند که برخی از آن ها در این سخن ایشان تجلی یافته است. ایشان می فرماید: تزاوروا تحابوا و تصافحوا و لاتحاشموا؛ به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید. از نظر امام رضا(ع) یکی از نشانه های خوشی در زندگی دنیایی این است که انسان دارای دوستان و محبان بسیاری باشد و این جز با رفت وآمد خوب و مناسب شدنی نیست: سئل الامام الرضا علیه السلام عن عیش الدنیا؟ فقال: سعه المنزل و کثره المحبین؛ درباره خوشی در دنیا سؤال شد، فرمود وسعت منزل و زیادی دوستان البته دید و بازدید از بستگان و خویشان در اولویت است؛ زیرا آنان بیش تر از دیگران نیاز و انتظار دارند که به دیدار آنان بروید. امام(ع) در این باره می فرماید: صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما توصل به الرحم کف الادی عنها؛ پیوند خویشاوندی را برقرار کنید گرچه با جرعه آبی باشد؛ و بهترین پیوند خویشاوندی، خودداری از آزار خویشاوندان است. آن حضرت(ع) در جایی دیگر بدترین مردم را کسی می داند که از ارتباطات با مردم خودداری می کند و حتی با دیگران غذا نمی خورد و به تنها خوری عادت دارد و اجازه نمی دهد تا خیری به دیگران برسد. چنین افرادی در حقیقت به سبب عدم ارتباطات اجتماعی از اخلاق انسانی به دور هستند؛ زیرا خلق و خوی انسانی بر اجتماع و ارتباطات بلکه کمک به دیگران در قالب مظهریت در خلافت ربوبیت الهی است. آن حضرت(ع) می فرماید: ان شرالناس من منع رفده و اکل وحده و جلد عبده؛ به راستی که بدترین مردم کسی است که یاری اش را (از مردم) باز دارد و تنها بخورد و افراد تحت امرش را بزند.

5. ادخال سرور

مؤمن باید اهل سرور و شادی باطنی باشد و هرگز تبسم و لبخند از لبانش محو نشود. این که شخص عبوس باشد و با گشاده رویی با مردم برخورد نکند، از رذایل اخلاقی است. مسلمان نه تنها باید شاد باشد بلکه این شادی و سرور خود را به دیگران نیز منتقل کند به طوری که هر کسی با او دیدار می کند از دیدارش مسرور و شادان شود و غم و اندوه از دلش برود. البته نباید در ایجاد سرور راه های باطلی رفت و نیازی هم نیست که با ابزارهای باطل بخواهیم کاری مفید انجام دهیم؛ زیرا وقتی ابزار آلوده باشد، سرور نیز دروغین و واهی خواهد بود. از همین روست که پس از سرورهایی که از ابزارهای باطل پدید می آید، غمی سنگین بر جان مستولی می شود و شخص را به افسردگی دو چندان می کشاند. باید از ابزارهای سرور مباح و جایز بهره برد و زمینه و بستر زیارت را به شادی مباح رنگین کرد. این گونه اعمال پس از عبادت محض چون نماز و روزه از مهم ترین اعمال عبادی بشر است. از این روست که امام رضا(ع) در تشویق مردم به این عمل می فرماید: لیس شیء من الاعمال عندالله عزوجل بعدالفرائض افضل من ادخال السرور علی المومن؛ بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجادخوشحالی برای مومن، نزد خداوند بزرگ نیست.چرا که با ایجاد سرور در محیط ارتباطی، خوش خویی خود را دو چندان به نمایش گذاشته است و افزون بر این که زیارت کنندگان از ایشان بهره معنوی و مادی می برند از نظر روحی و روانی نیز تقویت می شوند و آثار آن در ارتباطات دیگر ایشان نیز نمایان می شود.

6. رفع مشکلات مردم

انسان تا می تواند می بایست در کمک به خلق خدا بکوشد. کمک به انسان ها به طور اولویت باید در دستور قرار گیرد و اگر کسی این گونه عمل نکرد باید او را از دایره انسانیت به دور دانست؛ چه رسد که اورا انسانی اخلاقی دانست. خلق الهی انسان اقتضاء می کند که در مقام خلافت الهی در رفع مشکلات دیگران بکوشد. اگر انسان بتواند در حد مقدورش از دیگران مشکلی را حل کند به همان میزان ارزش و اعتبار خود را افزوده است. البته آثار این گونه اعمال تنها محصور به دنیا نیست بلکه همان گونه که در دنیا موجبات رضایت خاطر خود را فراهم می آورد و انسانیت خود را بروز می دهد، زمینه اندوه زدایی اخروی خود را نیز فراهم می آورد؛ یعنی زمانی که همه در قیامت از هول و هراس آن در اندوه هستند خداوند گشایشی در گره های قیامتی او می گشاید و دلش را شاد می گرداند. امام رضا(ع) می فرماید: من فرج عن مومن فرج الله عن قلبه یوم القیمه؛ هر کس اندوه و مشکلی را از مومنی برطرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.

7. مدارا با مردم

مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلت های نیک اسلامی انسانی است. انسان ها در موقعیت های گوناگون شاید رفتارهای نادرستی داشته باشند و اشتباهاتی بکنند. از این رو می بایست با مردم کنار آمد و سخت گیری نکرد. این که بخواهیم نسبت به مردم سخت گیری کنیم ومته روی خشخاش بگذاریم و گیر بدهیم کاری ضد اخلاقی انجام داده ایم. سنت و سیره عملی پیامبر(ص) این گونه بود که حتی نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان خود کوتاه می آمد وبا آنان مدارا می کرد که گویی چیزی از آن نمی داند و حرف های نادرست ایشان را گوش می داد و گاه با آن که می دانست دروغ می گویند ولی به همان ظاهر کلام ایشان بسنده می کرد به طوری که ایشان را به تحقیر و استهزاء وتمسخر «اذن» می گفتند.انسان مومن باید این خصلت و سیره نبوی را اتخاذ کند و با مردم مدارا کند و سختی نورزد. امام رضا(ع) می فرماید: لایکون المومن مومنا حتی تکون فیه ثلاث خصال؛ سنه من ربه و سنته من نبیه و سنه من ولیه فاما السنه من ربه فکتمان سره؛ و اما السنه من نبیه فمداراه الناس؛ و اما السنه من ولیه فالصبر فی الباساء و الضراء؛ مومن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش؛ اما سنت پروردگارش، پوشاندن راز خود است؛ واما سنت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است؛ و اما سنت امامش، پس صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.

 نظر دهید »

یک سنت قبل از خواب.

16 آذر 1394 توسط فروتن

 امام حسن مجتبی (علیه السلام)  وقتی به بستر خواب می رفت، سوره کهف را می خواند و می خوابید. حسن بن علی(علیه السلام ) چنان بود که چون از وضو فارغ می شد رنگش تغییر می کرد و می فرموند: حق است بر کسی که می خواهد به محضر خداوند وارد شود، این که رنگ چهره اش تغییر کند.

 نظر دهید »

آيا پياده رفتن به حرم امامان ارزشمند است؟ يا اينكه صرفا يك حركت نمادين است؟

04 آذر 1394 توسط فروتن


آيا پياده رفتن به حرم امامان ارزشمند است؟ يا اينكه صرفا يك حركت نمادين است؟ البته حركت نمادين هم خود مي تواند ارزشمند باشد، اما آيا مي توان گفت كسي كه پياده به حرم يكي از ائمه مي رود ، نسبت به كسي كه سواره مي رود ثواب بيشتري دارد و ارزش زيارتش بيشتر است؟

پياده رفتن زائر به حرم امامان (عليهم السلام ) نه تنها نمادين است بلکه ارزش ذاتي نيز دارد ، راجع به حرم امام حسين و حضرت رضا (عليهما السلام ) تصريح هست و درمورد بقيه ائمه (عليهم السلام  ) نيز به عموماتي كه وجود دارد اثبات مي شود.
پياده‌روي ، تنها كسب آمادگي جسمي نيست، روحِ انسان در جريان اين پياده‌روي، تمرين مي كند وآماده تر مي شود . پياده‌روي يك فرصت عجيب و استثنايي است كه نبايد آن را از دست داد، هر يك قدمي كه انسان در اين مسير نوراني بر مي‌دارد، پاك كنندۀ آلودگي‌هاي روحِ انسان است. در روايت داريم، كسي كه از زيارت حرم اباعبدالله(علیه السلام) باز مي‌گردد، گناهان گذشتۀ او بخشيده مي‌شود و روح او پاك و مطهر مي‌شود.
مَنْ‏ خَرَجَ‏ مِنْ‏ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ص إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَيِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ فِي الْحَائِرِ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِينَ الْمُنْتَجَبِينَ [الْمُفْلِحينَ الْمُنْجِحِينَ‏] حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِكَهُ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِينَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا مَضَى»
امام صادق(علیه السلام) به يكي از اصحابشان مي‌فرمايند: «كسي كه به قصد زيارت امام حسين(علیه السلام) از منزلش خارج شود، خداوند بابت هر قدمي كه براي زيارت اباعبدالله(علیه السلام) بر مي‌دارد، يك حسنه برايش مي‌نويسد و يك سيئه از او محو مي‌كند. وقتي كه به حرم مي‌رسد، خداوند او را جزء صالحين برگزيده مي‌نويسد. وقتي مناسك او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزين مي‌نويسد. وقتي مي‌خواهد بازگردد يك فرشتۀ الهي در مقابل او قرار مي‌گيرد و مي‌گويد: رسول خدا(صلی  الله علیه واله) به شما سلام مي رساند، و پيغام مي دهد كه عمل را از سرگير كه گذشته‌ات بخشيده شده؛ (كامل الزيارات باب 49/ص132الي 135 ) (درباب 49 ،10 روايت وجود دارد كه ما يكي از آنها را با ترجمه اش آورديم .)
واقعاً همينطور است و اين بخشيده شدن اعمال گذشته و پاك شدن پروندۀ انسان بعد از پياده‌روي اربعين را، واقعاً انسان با تمام وجود احساس مي‌كند.

ودر مورد امام رضا عليه السلام : حضرت جواد (عليه‏ السلام ) فرمود: هيچكس پدرم را زيارت نمي‏كند كه متحمل سختي شود مثل باران يا سرما يا گرما مگر آنكه خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد نمود.
و حضرت هادي عليه‏السلام فرمود: اهل قم و اهل آبه آمرزيده‏اند، زيرا قبر جدم علي بن موسي الرضا عليه‏السلام را در طوس زيارت مي‏كنند، بدانيد هر كه او را زيارت كند و در راه زيارت او قطره‏ي باراني (كوچكترين سختي) به او برسد، خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد كرد.
و حضرت رضا (عليه‏ السلام) نيز فرمود: هيچ مؤمني نيست كه مرا زيارت كند و قطره‏اي باران به صورتش برخورد كند مگر اينكه خداوند، بدن او را بر آتش حرام خواهد نمود
روي همين روايات بوده كه روش زندگي بعضي از علماي قديم چنين بوده كه سعي ميكردند سالي يك بار پياده به سفر امام هشتم بروند .
- احاديث مربوط به فضيلت زيارت حضرت رضا (عليه ‏السلام )همگي از كتاب شريف وسائل الشيعة ج 10 ، باب 82 تا باب 88 ابواب المزار نقل شده است .

 نظر دهید »

تو خود بگو مولای من ....

25 آبان 1394 توسط فروتن

آیا دستی هست که برای ظهور تو آسمانی نشود ؟

آیا دعائی هست که برای آمدنت به اوج آسمان نرسد ؟

آیا چشمی هست که عصرهای آدینه های دلتنگی تو را نگرید ؟

آیا دلی هست که در انتظـــــار آمدنت به طپش نیفتد ؟

آیا سری هست که در سودای تو نباشد ؟

آیا روزی هست که به امید زیارت تو فردا نشود ؟

آیا صبحی هست که در آرزوی دیدار تو روشن نگردد ؟

آیا کوچه ای هست که دیوارش در انتظــــار یک جمعه ی مهم نباشد ؟

 نظر دهید »

چگونگی شهادت حضرت امام سجاد (علیه السلام)

18 آبان 1394 توسط فروتن

ولید بن‌ عبد الملك‌ پس‌ از پدر زمام‌ امور مملكت‌ را در دست‌ گرفت‌.مورخ‌ برجسته‌ مسعودي‌ او را اين‌ گونه‌ توصيف‌ مي‌كند: «بانّه‌ كان‌ جباراً عنيداًظلوماً غشوماً» جبار به‌ معني‌ سركش‌ و بي‌ رحم‌، عنيد به‌ معني‌ لجوج‌، خودرأي‌ و مستبد كه‌ دانسته‌ باحق‌ مقابله‌ كند، ظلوم‌ صيغه‌ مبالغه‌ از ظلم‌ و به‌ معني‌بسيار ستمكار و غشوم‌ نيز به‌ معني‌ مستبد و ستمكار است‌.

كار وليد به‌ جايي‌ رسيد كه‌ حتي‌ عمر بن‌ عبد العزيز كه‌ خود از خلفاي‌اموي‌ است‌ در زمان‌ حكومتش‌ در باره‌ وليد مي‌گفت‌: او از جمله‌ كساني‌ بود كه‌زمين‌ را پر از ظلم‌ و جور كردند.

در زمان‌ همين‌ خليفه‌ ستمگر بود كه‌ دانشمند بزرگ‌ اسلام‌ سعيد بن‌ جبيربه‌ دست‌ ظالمترين‌ مزدور اموي‌ حجاج‌ بن‌ يوسف‌ به‌ شهادت‌ رسيد.

وليد بيشترين‌ كينه‌ را نسبت‌ به‌ امام‌ زين‌ العابدين‌عليه‌السلام‌ داشت‌ چرا كه‌ مي‌ديد باوجود آن‌ حضرت‌ حكومت‌ و سلطه‌اش‌ كامل‌ نخواهد شد.

امام‌ سجادعليه‌السلام‌ از پشتوانه‌ مردمي‌ بزرگي‌ برخوردار بود تا جايي‌ كه‌ مردم‌ بااعجاب‌ و بزرگداشت‌ از علم‌ و فقه‌ و عبادت‌ آن‌ حضرت‌ سخن‌ مي‌گفتند واجتماعات‌ مردم‌ مملو از بحث‌ پيرامون‌ صبر و ديگر ملكات‌ او بوده‌ و آنچنان‌در دل‌هاي‌ مردم‌ جاي‌ گرفته‌ بود كه‌ فقط‌ كسي‌ را سعادتمند مي‌دانستند كه‌توفيق‌ ديدارش‌ را مي‌يافت‌ و شرافت‌ روبرو شدن‌ با او و شنيدن‌ كلامش‌ نصيب‌او مي‌شد، همه‌ اين‌ مسائل‌ كه‌ موجب‌ مطرح‌ شدن‌ امام‌ سجاد در جامعه‌ مي‌شد،بر امويان‌ گران‌ آمده‌ و خواب‌ راحت‌ را از چشمانشان‌ مي‌گرفت‌. به‌ ويژه‌ وليدبن‌ عبدالملك‌ كه‌ رؤياي‌ شيرين‌ حكومت‌ بر مسلمين‌ و جانشيني‌ رسول‌خداصلي‌الله‌عليه‌وآله‌ را در سر مي‌پروراند و از كينه‌ توزترين‌ دشمنان‌ امام‌ زين‌ العابدين‌عليه‌السلام‌ به‌حساب‌ مي‌آمد.

زهري‌ از وليد روايت‌ كرده‌ كه‌ گفت‌: تا علي‌ بن‌ الحسين‌ زنده‌ است‌ راحتي‌براي‌ من‌ وجود ندارد.

به‌ همين‌ سبب‌ چون‌ حكومت‌ به‌ وي‌ رسيد تصميم‌ به‌ ترور امام‌سجادعليه‌السلام‌گرفت‌، او سمي‌ كُشنده‌ براي‌ حاكم‌ مدينه‌ فرستاد تا آن‌ را به‌ امام‌ سجادعليه‌السلام‌بخوراند حاكم‌ مدينه‌ نيز اين‌ جنايت‌ هولناك‌ را به‌ انجام‌ رسانيد و روح‌بزرگ‌ امام‌ زين‌ العابدين‌عليه‌السلام‌ پس‌ از اينكه‌ آفاق‌ را با نور علم‌ و عبادت‌ و جهاد وخالي‌ بودن‌ از هواي‌ نفس‌ روشن‌ كرده‌ بود به‌ سوي‌ خالق‌ خويش‌ پروازكرد.

امام‌ ابوجعفر محمد باقرعليه‌السلام‌ تجهيز جنازه‌ پدر بزرگوارش‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌ وپس‌ از تشييع‌ پر جمعيت‌ و بي‌ نظيري‌ كه‌ مدينه‌ مانند آن‌ را به‌ خود نديده‌ بود آن‌پيكر پاك‌ را به‌ بقيع‌ آورده‌ و قبري‌ در كنار قبر عموي‌ پاكش‌ سرور جوانان‌ اهل‌بهشت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌عليه‌السلام‌ براي‌ او حفر نمودند، امام‌ باقرعليه‌السلام‌ جنازه‌ پدرش‌ زين‌العابدين‌ و سيد الساجدين‌عليه‌السلام‌ را در خانه‌ آخرت‌ قرار داد.

سلام‌ بر او روزي‌ كه‌ به‌ دنيا آمد روزي‌ كه‌ به‌ شهادت‌ رسيد و روزي‌ كه‌به‌پاخواهد خاست‌.

 نظر دهید »

روش‏هاى مبارزاتى امام‏ سجاد (علیه السلام )

18 آبان 1394 توسط فروتن

1) زنده نگه‏داشتن ياد و خاطره عاشورا

از سياست‏هاى امام سجاد (علیه السلام )، احياى نهضت عاشورا بود. وى از هر فرصتى بهره مى‏گرفت و شيعيان را نيز به اين امر سفارش مى‏كرد، زيرا نهضت عاشورا رسوايى امويان را در پى داشت. شهيد مطهرى مى‏نويسد: براى على بن الحسين (علیه السلام ) نه فرصت پدر بزرگوارش ابا عبد الله (علیه السلام) پيدا شد كه قيام كند و نه فرصتى نظير فرصت امام صادق (علیه السلام ) پديد آمد كه به فعاليت فرهنگى روى آورد. اما براى كسى كه مى‏خواهد خدمت كند همه مواقع، فرصت است ولى شكل آنها فرق مى‏كند.
آن حضرت براى زنده نگه داشتن ياد عاشورا از ابزارهاى زير استفاده كرد:

1 - 1) گريه بر امام حسين (ع)

گرچه گريه فرزند در مرگ پدر، طبيعى است، اما گريه امام سجاد (علیه السلام) رنگ و بوى سياسى - الهى نيز داشت. او با گريه‏هاى بسيار خود افكار عمومى را متوجه جنايات امويان و مظلوميت پدرش مى‏نمود.
گفته شده است آن حضرت به حدى در عزاى پدرش گريست كه او را يكى از بسيار گريه كنندگان پنج گانه تاريخ لقب دادند.
وقتى راز گريه‏هاى بسيار او را مى‏پرسيدند، مصايب جان‏گداز كربلا را بازگو مى‏كرد و مى‏فرمود: «مرا ملامت نكنيد، همانا يعقوب پس از آن‏كه فرزندش را از دست داد آن قدر گريه كرد تا از غصه، چشم‏هايش سفيد شد، در حالى كه يقين به مرگ فرزندش نداشت و حال آن‏كه من به چشم خود ديدم در يك نيم روز، چهارده نفر از اهل بيت ما را سر بريدند؛ توقع داريد داغ آنها از دلم بيرون برود.»
از فراق روى يك يوسف اگر يعقوب سوخت‏
هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
امام سجاد (علیه السلام) نه تنها در سوگ پدرش گريه مى‏كرد كه ديگران را نيز به آن ترغيب مى‏نمود: «هر كس بر شهادت حسين (علیه السلام) با معرفت گريه كند خداوند براى او غرفه‏هايى در بهشت آماده مى‏سازد كه تا ابد در آن اقامت خواهد گزيد.»

2 - 1) يادآورى حادثه عاشورا

امام سجاد (علیه السلام) همواره از فرصت‏ها استفاده مى‏كرد و حادثه عاشورا را يادآورى مى‏نمود تا از يادها نرود. نقل است كه هر گاه بر سر سفره مى‏نشست اشك مى‏ريخت و مى‏فرمود: پسر پيغمبر، گرسنه و تشنه شهيد شد.

3 - 1) سفارش به زيارت امام حسين (علیه  السلام)

يكى ديگر از ابزارهاى آن حضرت براى زنده نگه داشتن حادثه عاشورا، سفارش به زيارت امام حسين (علیه السلام) بود. ابوحمزه ثمالى مى‏گويد: از امام سجاد (علیه السلام) درباره زيارت امام حسين (علیه السلام) پرسيدم، فرمود: هر روز حضرت را زيارت كن، اگر نمى‏توانى هفته‏اى يك‏بار، اگر نمى‏توانى ماهى يك‏بار. پس كسى كه اصلاً حضرت را زيارت نكند در حقيقت حريم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را سبك شمرده است. امام سجاد (علیه السلام) خود مخفيانه چند بار به زيارت ابا عبد الله (علیه السلام) رفت.

4 - 1) سجده بر تربت امام حسين (ع)

آن حضرت براى حفظ ياد و خاطره عاشورا به شيعيان توصيه اكيد مى‏فرمود كه بر تربت امام حسين (علیه السلام) سجده كنند، زيرا سجده بر خاك آن امام همام يادآور آزادگى، عشق به خدا و فداكارى در راه دين است. امام سجاد (علیه السلام) پيوسته مقدارى از تربت امام حسين (علیه السلام) را با خود داشت و بر آن سجده مى‏كرد.

5 - 1) سخن‏رانى‏

يكى ديگر از شيوه‏هاى امام سجاد (علیه السلام)، استفاده از سخن‏رانى بود. امام در شهرهاى كوفه، شام و مدينه خطبه مى‏خواند و جاى‏گاه و مظلوميت امام حسين (ع) و جنايات و ماهيت امويان را بيان مى‏كرد. در حقيقت، امام سجاد (علیه السلام) با اين كار بعد دوم نهضت عاشورا يعنى پيام‏رسانى را به نمايش گذاشت و قيام امام حسين (علیه السلام) را تكميل كرد.
تأثير خطبه‏هاى امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زينب (س) در ثمردهى نهضت عاشورا كمتر از خون شهدا نبود. آن حضرت خطاب به مردم كوفه فرمود: «… من پسر آن كسى هستم كه سر او را در كنار نهر فرات سر بريدند، در حالى كه نه به كسى ظلم كرده بود و نه با كسى مكرى به كار برده بود. من پسر آن كسى هستم كه سر او را از قفا بريدند… مردم! شما به پدرم نامه ننوشتيد و با او بيعت نكرديد و به او خيانت نكرديد!؟… اگر رسول خدا (ص) به شما بگويد: فرزندان مرا كشتيد و حرمت مرا در هم شكستيد، شما از امت من نيستيد، با چه رويى به او خواهيد نگريست… .»
اين سخنان كوتاه و جان‏گداز در آن محيط خفقان و ارعاب، طوفانى به پا ساخت و چنان در عمق روح و جان مردم كوفه نفوذ كرد كه ناگهان از هر سو بانگ شيون برخاست.خطبه امام سجاد (علیه السلام) در شام نيز تأثير فراوانى داشت. مرحوم آيتى مى‏نويسد: «.. امام چهارم پا به منبر گذاشت و چنان سخن گفت كه دل‏ها از جا كنده شد و اشك‏ها فرو ريخت و شيون از ميان مردم برخاست.»

2) هدايت و رشد سياسى مردم‏

يكى از شيوه‏هاى مبارزاتى امام عليه حاكمان اموى، ارشاد و هدايت مردم از طريق موعظه بود. اين امر هم براى آشنايى مردم با آموزه‏هاى دينى و هم براى رشد سياسى آنان انجام مى‏شد. بررسى نصايح و موعظه‏ها نشان مى‏دهد كه امام با روشى حكيمانه و كاربردى اين كار را انجام مى‏داد و اين بهترين شكل انتقال فرهنگ اسلامى در آن شرايط بود، زيرا اين مباحث در عين اين‏كه بر ضد حكومت بود، حساسيت حاكمان را بر نمى‏انگيخت.

3) مبارزه با عالمان دربارى‏

حاكمان ستم‏گر اموى براى مشروع جلوه دادن حكومت خويش به پشتوانه دينى و اعتقادى نياز داشتند و براى اين كار از شيوه‏هايى استفاده مى‏كردند. يكى از اين شيوه‏ها، جذب محدّثان و عالمان دربارى بود تا احاديثى از پيامبر (ص) به نفع حكومت جعل كنند و بدين وسيله زمينه فكرى پذيرش حكومت آنان در جامعه فراهم شود.
محمد بن مسلم زهرى، نمونه‏اى از اين عالمان بود كه خود را به طور كامل در اختيار حكومت اموى قرار داده بود و به نفع آنان كتاب مى‏نوشت و حديث جعل مى‏كرد.
امام سجاد (علیه السلام) خطر جدى اين عالمان را درك كرده بود، لذا با شيوه‏هاى مختلف به مبارزه با آنان برخاست. حضرت در ابتدا با «زهرى» برخوردى نصيحت‏گرانه و غير مستقيم داشت تا وى را از اين كار ناشايست باز دارد. در يك روز كه «زهرى» همراه امام سجاد (علیه السلام) بود، حضرت دست به دعا و مناجات برداشت و غير مستقيم به وى فهماند: اى نفس! تا كى به دنيا دل مى‏بندى و تكيه‏ات را آبادانى آن قرار مى‏دهى.
امام با اين اندرزها سعى داشت وى را متوجه خطاهايش كند. سرانجام در نامه‏اى تند او را به شدت سرزنش كرد: «خدا ما و تو را از فتنه‏ها نگه دارد و بر تو نسبت به آتش جهنم ترحّم كند… خداوند در كتاب خود از عالمان عهد گرفته كه حجّت‏ها را براى مردم، آشكار بيان كنند و آنها را كتمان نكنند. بدان كمترين چيزى كه كتمان كرده و سبك‏ترين بارى كه برداشته‏اى، اين است كه وحشت ستم‏گران را به انس تبديل كرده‏اى و با نزديك شدن به آنان و اجابت دعوتشان، راه ستم‏گرى را براى ايشان هموار كرده‏اى، چه قدر مى‏ترسم كه فردا قرين گناهت گردى و هم‏نشين خائنان شوى و از آن‏چه براى كمك بر ظلم ظالمان گرفته‏اى و اموال ناحق از عطاياى آنان كسب كرده‏اى، سؤال شوى.»

4) مبارزه در قالب دعا

يكى از ويژگى‏هاى برجسته امام سجاد (علیه  السلام)، عبادت است. اين ويژگى آن‏چنان در زندگى وى بارز بود كه به وى لقب‏هاى «زين العابدين» و «سيد الساجدين» داده‏اند.
از آن‏جا كه در عصر امام سجاد (علیه السلام) شرايط اختناق حاكم بود، بسيارى از اهداف و مقاصد خود را در قالب دعا و مناجات بيان كرد. اين عمل در پاسدارى از اسلام و پايه‏گذارى فقه شيعى بسيار مؤثر بود، به گونه‏اى كه امروزه يكى از منابع غنى معارف اسلامى را دعاها، مناجات‏ها و عبادت‏هاى آن حضرت تشكيل مى‏دهد.
مجموع دعاهاى امام سجاد (علیه السلام) به نام «صحيفه سجاديه» معروف است كه پس از قرآن مجيد و نهج البلاغه، بزرگ‏ترين و مهم‏ترين گنجينه گران‏سنگ حقايق و معارف الهى به شمار مى‏رود به طورى‏كه از آن به «اُخت القرآن»، «انجيل اهل بيت» و «زبور آل محمد» ياد مى‏شود. اين كتاب، علاوه بر راز و نيازها و دعاها، به مسائلى چون «امامت» و رهبرى جامعه اسلامى نيز پرداخته است. براى بصيرت بيشتر، به يك نمونه اشاره مى‏شود:
در دعايى كه آن حضرت در روز عيد قربان و روز جمعه خوانده، آمده است: «… خدايا! اين مقام (خلافت و رهبرى) مخصوص جانشينان و برگزيدگان توست ولى ستم‏گران آن را به زور غصب كردند تا كه برگزيدگان و خلفاى تو مغلوب گشتند. خدايا! دشمنان بندگان برگزيده‏ات را از اولين و آخرين و هم‏چنين پيروانشان و همه كسانى را كه به كارهاى آنان راضى هستند، لعنت كن و از رحمت خود دور ساز.»
امام (علیه السلام) در اين دعا، با صراحت از امامت و رهبرى جامعه اسلامى ياد مى‏كند كه اختصاص به خاندان پيامبر دارد اما از سوى ستم‏گران غصب شده است.

5) تربيت نيروهاى صالح‏

امام سجاد (علیه السلام) براى مبارزه با حاكمان زور و تزوير به نيروهاى تربيت يافته و سازماندهى شده احتياج داشت تا بتوانند هم در زمان امامت آن حضرت و هم بعد از شهادت او عليه حكومت‏هاى عصر خود مبارزه كنند. بياناتى كه از امام (علیه السلام) نقل شده، در واقع دستورالعمل‏هاى تشكيلاتى او به يارانش بوده است. ابو حمزه ثمالى نقل مى‏كند كه آن حضرت طى سخنانى فرمود: «خداوند، ما و شما را از مكر ستم‏گران و ظلم حسودان و زورگويى جباران حفظ كند. اى مؤمنان! شما را طاغوت‏ها و طاغوتيان دنياطلب كه دل به دنيا سپرده و شيفته آن شده‏اند… نفريبند… به جانم سوگند، در ايام گذشته حوادثى را پشت سر گذاشتيد و از انبوه فتنه‏ها به سلامت گذشتيد، در حالى كه پيوسته از گمراهان و بدعت‏گذاران در زمين دورى و تبرى مى‏جستيد. پس اكنون نيز از خدا يارى بخواهيد و به سوى فرمانبرى از خدا و اطاعت از ولىّ خدا برگرديد كه از حاكمان كنونى شايسته‏ترند… و از همكارى با ستم‏گران و از فتنه‏هاى آنان بر حذر باشيد.»
امام زين العابدين (علیه السلام) در مدت 34 سال امامت خود افراد فراوانى را تربيت كرد كه در رأس آنان، فرزندش امام باقر (علیه السلام) بود كه وظيفه امامت بعد از آن بزرگوار را بر عهده گرفت و فقه شيعه را پايه‏ريزى كرد.
يحيى بن امّ الطّويل يكى از تربيت يافتگان و حواريون امام سجاد (علیه السلام) بود.او در كُناسه كوفه مى‏ايستاد و با صداى بلند مى‏گفت: «ما از آن‏چه مى‏شنويم بيزاريم. هر كس على را سبّ كند لعنت خدا بر او باد. ما از آل مروان و معبودهايى كه غير از خدا گرفته‏اند، بيزاريم.»
ناگفته پيداست كه اين‏گونه موضع‏گيرى صريح در آن شرايط، تنها از معدود افراد جان بر كفى همچون «يحيى بن امّ الطّويل» بر مى‏آمد كه خود را براى عواقب آن نيز آماده كرده بود.

6) آزادى بردگان‏

امام سجاد (علیه السلام) به موالى و بردگان عنايت ويژه‏اى داشت. وى بردگان و كنيزان بسيارى را مى‏خريد اما آنان را بيش از يك‏سال نگه نمى‏داشت و به بهانه‏هاى مختلف آزاد مى‏كرد. هم‏چنين امام (علیه السلام) بردگان سياه را مى‏خريد و در مراسم حج به عرفات مى‏برد و آزاد مى‏نمود.
على بن طاووس مى‏نويسد: «على بن حسين (علیه السلام) شب آخر ماه رمضان بيست نفر برده را آزاد كرد».رفتار منطقى و محبت‏آميز امام (علیه السلام) با بردگان به گونه‏اى بود كه وقتى آنها از اين موضوع مطلع مى‏شدند، خود را از قيد بندگىِ اعيان و اشراف رها ساخته به خدمت آن حضرت در مى‏آمدند تا آزاد شوند.
امام سجاد (علیه السلام) با آزادى بردگان، علاوه بر خدمت به آنان، سياست‏ها و ظلم‏هاى حاكمان اموى را زير سؤال مى‏برد. از سوى ديگر، امام با آزاد كردن بردگانى كه با وى ارتباط عاطفى و معنوى داشتند، در صدد تشكيل سپاه بود. آن بزرگوار به اين طريق عده‏اى زيادى طرف‏دار و ياور براى جبهه حق فراهم آورد و سپاه عظيمى را تشكيل داد.
شواهدى وجود دارد كه نشان مى‏دهد اين بردگان وقتى مى‏ديدند به علويان ستم شده است، از آنان حمايت مى‏كردند.

7) دست‏گيرى از درماندگان‏

يكى از ابعاد زندگانى امام سجاد (ع)، خدمات اجتماعى آن حضرت بود كه در قالب‏هاى گوناگون از جمله كمك به محرومان و بازماندگان خانواده‏هاى فاجعه حرّه صورت مى‏گرفت. آن بزرگوار هزينه زندگى صد خانواده تهى‏دست از مردم مدينه را عهده‏دار بود.(30)
روزى امام زين العابدين (ع) به ديدن محمد بن اسامه رفت. وى در بستر مرگ بود و گريه مى‏كرد. فرمود: چرا گريه مى‏كنى؟ گفت: پانزده هزار دينار وام به گردن دارم و نمى‏توانم آن را بپردازم. حضرت فرمود: گريه نكن، وام تو بر عهده من است.(31)
هم‏چنين ايشان به طور ناشناس و شبانه انبان نان و مواد غذايى را شخصاً به دوش مى‏كشيد و به خانه فقرا مى‏برد و مى‏فرمود: صدقه پنهانى، آتش خشم خدا را خاموش مى‏كند.(32)
كمك‏هاى امام (علیه السلام) به درماندگان و فقرا، علاوه بر اين‏كه نوعى خدمت رسانى محسوب مى‏شد، سياست‏هاى حاكمان اموى را نيز زير سؤال مى‏برد، زيرا آنان بودند كه مردم مدينه را قتل عام نمودند و به بازماندگان آنها ظلم كردند.
از سوى ديگر، حاكمان اموى به محرومان جامعه بى‏تفاوت بودند و حضرت از اين طريق، به يكى از سنّت‏هاى ارزش‏مند پيامبر (ص) جامه عمل مى‏پوشاند. مضافاً اين‏كه وى در صدد جذب دل‏هاى مردم به اهل بيت پيامبر (ص) بود. آن بزرگوار افراد بسيارى را از اين طريق به سوى حق هدايت كرد و به آنان فهماند كه اهل بيت (ع)، شايسته زعامت و رهبرى جامعه هستند.

 نظر دهید »

دعاى استغفار امير المؤمنين (ع) جهت فزوني روزي و اولاد .

18 آبان 1394 توسط فروتن

امام رضا (علیه السلام )، از پدرانش ، از امام سجاد(علیه السلام)، و او از پدرش امام حسين عليهم‏السلام نقل مى‏كند:

روزى در خدمت حضرت على (عليه‏ السلام )نشسته بودم كه مرد عربى وارد شد و گفت: اى اميرالمؤمنين مردى هستم عيال وار و از مال دنيا چيزى ندارم.

امام عليه ‏السلام فرمود: اى برادر عرب چرا استغفار نمى‏كنى تا حالت اصلاح شود، مرد عرب گفت: اى اميرالمؤمنين من بسيار استغفار مى‏كنم و حالم تغيير مى‏كند، امام فرمود:

خداوند مى‏فرمايد :

«اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّارا يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا وَ يُمْدِدْكُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ اَنْهارا»

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است بارانهاى پربركت آسمان را پى‏درپى بر شما فرو مى‏فرستد و اموال وفرزندان شما را افزون مى‏كند و براى شما باغهاى‏خرم وسر سبز ونهرهاى آب جارى قرار مى‏دهد.

 نظر دهید »

چهل فضیلت برای زیارت امام حسین (علیه السلام )

13 آبان 1394 توسط فروتن

1- روزى را زیاد مى كند.
2- عمر را طولانى مى كند.
3- خطرات را دفع مى كند.
4- گناهان گذشته را و آینده را مى آمرزد.
5- مى تواند پنجاه نفر را شفاعت كند.
6- حاجت او كنار قبر مستجاب است .
7- ملائكه براى زوار دعا مى كنند.
8- نام او را در اعلى علیین مى نویسند.
9- هنگام خروج از خانه از گناه خارج مى شود.
10- ثواب هزار حج مقبول دارد.
11- ملائكه ماءمور حفظ او و مالش هستند تا برگردد.
12- روز قیامت خداوند بهترین حافظ اوست .
13- در قدم اول آمرزیده و در قدمهاى بعدى تقدیس مى شود.
14- به هر درهمى ده هزار درهم در دنیا و آخرت به او عوض مى دهند.
15- در قیامت همه آرزو مى كنند از زوار حسین باشند.
16- زوار حسین بر سفره هاى نور هستند در قیامت .
17- زوار حسین در جوار پیامبر و على و فاطمه هستند.
18- زوار حسین چهل سال قبل از دیگران به بهشت داخل مى شوند. 19- خداوند مهمات دنیوى او را بر آورده مى كند.
20- زائر حسین شهید مى میرد.
21- ثواب دو ماه اعتكاف و روزه در مسجدالحرام را دارد.
22- زیارت هر ماه حسین ثواب هزار شهید دارد.
23- هر یك قدم كه با پاى پیاده بردارد موجب هزار حسنه و آمرزش هزار گناه و بالا رفتن هزار درجه ، براى او مى شود.
24- هر قدم كه پیاده بردارد ثواب آزاد كردن یك بنده از فرزندان اسماعیل دارد.
25- هر یك روز اقامت نزد حضرت معادل هزار ماه است .
26- هر قدم كه مى گذارد ثواب یك حج و هر قدم كه بر مى دارد ثواب یكى عمره دارد، به شرط آنكه بخاطر ریا و شنیدن مردم و بیهوده نباشد.
27- زیارت سیدالشهداء ثواب هزار شهید از شهداى بدر دارد.
28- زیارت سیدالشهداء ثواب هزار صدقه مقبوله دارد.
29- و ثواب هزار روزه دار به او مى دهند.
30- و ثواب هزار بنده آزاد كردن دارد.
31- زائر حسین اگر از اشقیاء باشد، جزء سعادتمندان نوشته مى شود.
32- ثواب آماده كردن هزار اسب با زین و لجام در راه خدا دارد.
33- زیارت حسین ، زیارت خداست .
34- ثواب هزار جنگ همراه با پیامبر مرسل یا امام عادل دارد.
35- ثواب زیارت حسین قابل شمارش نیست .
36- زیارت حضرت در عرفه ثواب یك میلیون حج و یك میلیون عمره دارد.
37- زیارت حسین بهترین عمل است .
38- خداوند به زائر حسین مباهات مى كند.
39- پیامبر و ائمه اطهار براى او دعا مى كنند.
40- پیامبر و ملائكه در قیامت با او مصافحه مى كنند و با امام حسین محشور مى شود.

 نظر دهید »

اهمیت زیارت امام حسین ( علیه السلام)

13 آبان 1394 توسط فروتن

از جمله برکات زیارت امام حسین (علیه السلام ) که به آن می توان اشاره کرد عبارتند از :

1-خیرخواهی خداوند

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ

امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکسی که خداوند خیرش را بخواهد، حب امام حسین علیه السلام و حب زیارتش را در قلب او می‌اندازد و هر که را خداوند بدیش را بخواهد، بغض نسبت به امام حسین علیه السلام و بغض زیارت آن حضرت را در قلب او می اندازد.(وسائل الشیعه/ج14/ص496)

2-حسرت در روز قیامت

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ

از امام صادق علیه السلام روایت شده: هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو می کند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم آن هنگامی که می بیند که با زوار امام حسین علیه السلام چه می کنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع می شوند. (وسائل الشیعه/ ج14/ص424)

3-زیارت خداوند

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَطِّ الْفُرَاتِ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ

امام رضا علیه السلام فرمودند: هر کس اباعبدلله علیه السلام را کنار شط فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است. ( تهذیب‏ الأحکام ج : 6 ص : 46)

4-همسایگی با اهل البیت(علیهم السلام)

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ فِی جِوَارِ نَبِیِّهِ وَ جِوَارِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ فَلَا یَدَعْ زِیَارَةَ الْحُسَیْنِ ع

امام صادق علیه السلام فرمودند:هر که می خواهد در جوار پیامبرش(صلی الله علیه وآله) و جوار امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) باشد، زیارت امام حسین علیه السلام را رها نکند. ( وسائل الشیعه/ج14/ص425)

5-زیارتی بهتر از حج

عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّی حَدَّثْتُکُمْ فِی فَضْلِ زِیَارَتِهِ لَتَرَکْتُمُ الْحَجَّ رَأْساً وَ مَا حَجَّ أَحَدٌ وَیْحَکَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اتَّخَذَ کَرْبَلَاءَ حَرَماً آمِناً مُبَارَکاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَ مَکَّةَ حَرَماً قَالَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَلَى النَّاسِ حِجَّ الْبَیْتِ وَ لَمْ یَذْکُرْ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ وَ إِنْ کَانَ کَذَلِکَ فَإِنَّ هَذَا شَیْ‏ءٌ جَعَلَهُ اللَّهُ هَکَذَا أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ بَاطِنَ الْقَدَمِ أَحَقُّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظَاهِرِ الْقَدَمِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ فَرَضَ هَذَا عَلَى الْعِبَادِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْإِحْرَامَ لَوْ کَانَ فِی الْحَرَمِ کَانَ أَفْضَلَ لِأَجْلِ الْحَرَمِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ صَنَعَ ذَلِکَ فِی غَیْرِ الْحَرَمِ

از امام صادق علیه السلام روایت شده: بخدا قسم، اگر در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام با شما سخن می‌گفتم، قطعا، حج را بطور کلی رها می کردید، و هیچکدام از شما حج نمی رفت، مگر نمی دانی که خداوند سبحان قبل از اینکه مکه را حرم خود بگیرد، کربلا را حرم امن و مبارک خود گرفت، ابن ابی یعفور عرضه داشت؛ خداوند حج بیت الله را بر مردم واجب نمود در حالیکه ذکری از زیارت امام حسین علیه السلام نیاورد، حضرت فرمودند: اگر چه این گونه است، چرا که این چیزی است که خداوند آن را چنین قرار داده است، آیا نشنیده ای کلام امیرالمومنین علیه السلام را که: همانا کف پا( باطن قدم) سزاوارتر به مسح کشیدن نسبت به روی پا می باشد، لیکن خداوند مسح ظاهر پا را بر بندگان واجب نموده است، آیا نمی دانی که احرام بستن اگر در حرم بود، بهتر می بود، لیکن خداوند احرام بستن را در غیر حرم مفروض نمود.(وسائل الشیعه/ج14/ص514)

 نظر دهید »

تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان.

13 آبان 1394 توسط فروتن

تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان،

می نشینی بگو یا صاحب الزمان،

برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان،

صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،

شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب.

شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،دیگر نمیتوانی گناه کنی،دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی…

و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند.

 نظر دهید »

امام سجاد(علیه السلام ) چگونه با تفسیر خود مسیر زندگی سیاسی شیعه را تغییر داد؟

06 آبان 1394 توسط فروتن

«صحيفه سجاديه كتابي با مضامين ادعيه است كه در چند قرن اخير به زبور آل محمد (صلی الله علیه اله) معروف شده است. صحيفه سجاديه از دوران قديم براي شيعيان شناخته شده بود و نسخه‌هاي بسيار كهن آن از قرن 6 و 7 وجود دارد اما بيش از هر چيز دوره صفويه و پدر علامه مجلسي، اين كتاب را در جامعه شيعي ترويج و گسترش دادند.

به جز شيعيان امامي، شيعيان زيدي هم بسيار به صحيفه سجاديه اعتقاد دارند به طوري كه اغلب آنها دعاهايي از صحيفه را به صورت مكتوب همراه خود داشته و در مواقع نياز آنها را قرائت مي‌كردند.صحيفه سجاديه توسط امام زين‌العابدين(علیه السلام ) تنها متأثر از شرايط خفقان سياسي آن زمان نبود بلكه همه ائمه ما اهل دعا بودند و از دعا به عنوان وسيله‌اي عبادي، معنوي و اخلاقي بهره مي‌بردند لذا دعا قالبي براي معارف ديني محسوب مي‌شد. جعفريان تصريح كرد: امام سجاد(علیه السلام ) داراي شخصيتي عبادي و معنوي بود بدين معنا كه به جز بحث امامت و آن جنبه الهي كه در ائمه وجود داشت خود امام سجاد (علیه السلام) نيز به لحاظ ادبي و گفتاري، علاقه زيادي به انشاء دعا داشتند و در واقع، اين يكي از جهات ممتاز احضرت زين‌العابدين (علیه السلام ) در ميان ديگر ائمه است و از اين‌رو امام سجاد (علیه السلام ) به انشاء دعا با مضامين عالي تأكيد داشتند.

 به دليل آنكه امام زين‌العابدين(علیه السلام ) در شرايط سختي به سر مي‌بردند محتواي دعاها علاوه بر معنويت و عبادت كه اصل برقراري ارتباط ميان بنده و خالق است شامل معارف عبادي و سياسي بود لذا بيشتر ادعيه، جنبه سازندگي و شخصي داشت و اين توجيه سياسي و اجتماعي را مي‌توان داشت كه در آن دوران به دليل آنكه دين ضعيف شده بود شيعيان نيازمند پيراستگي و تهذيب نفس بودند. رئيس كتابخانه مجلس با تأكيد بر آنكه دعاهاي امام سجاد(علیه السلام) تنها در ميان شيعيان نبود بلكه اهل سنت نيز از مضامين بلند آن بهره مي‌بردند، گفت: ابن ابي‌الحديد، بخش‌هايي از صحيفه سجاديه را در شرح نهج‌البلاغه خود آورده است كه اين امر نشانگر آن است كه صحيفه سجاديه در ميان اهل سنت نيز مورد استفاده قرار مي‌گرفت.

 پس از واقعه كربلا كه ضربه هولناكي براي شيعيان به شمار مي‌رفت و تجربه بسيار سختي بود كه شيعه نتواند در رأس امور قرار گيرد، حضرت سجاد(علیه السلام ) مسير زندگي سياسي شيعه را از برخورد مستقيم به غيرمستقيم، تغيير داد و در واقع اين برخورد غيرمستقيم نيز تفسير تازه‌اي از كارهاي سياسي و فرهنگي بود. اين نويسنده بايد به اين حقيقت توجه داشت كه امامان ما تنها امام سياسي نبودند كه جامعه را رهبري كنند بلكه آنها اماماني بودند كه بايستي دين را براي مردم تبيين مي‌كردند. اين مسئله كه بيش از 50 دعاي مشهور و بيش از 200 دعاي غير مشهور از امام سجاد(علیه السلام) به جا مانده نشانگر آن است كه يكي از وظايف امام(علیه السلام) تبيين رابطه زيباي ميان انسان و خداست.

امروز اين وظيفه ماست كه براي صحيفه سجاديه شرح بنويسيم كما اينكه بسياري از علماي ما نيز شروح متعددي را براي آن به نگارش درآورده‌اند اما بايد گفت كه تا كنون پس از پيروزي انقلاب، هيچ شرحي براي آن نوشته نشده است. امام سجاد(علیه السلام) باني و عامل سياست جديدي در ميان شيعيان بود كه تقويت كننده بنيادهاي فكري و اخلاقي شيعه محسوب مي‌شد. ممكن است مانند دوران شاهنشاهي يك مرجع تقليد سال‌ها هيچ گونه قدرت سياسي نداشته باشد ولي به هر حال تبيين احكام ديني برعهده وي است حالا آنكه امامان ما درجه بالاتري را در اين امور داشته‌اند.

 امامان معصوم(ع) به دليل عصمت و دركي كه خداوند متعال از قرآن به آنها داده بود رسالت مهم تري در تفسير دين بر عهده آنها بود، اين سياست امام سجاد(علیه السلام) بعدها ميان شيعيان باقي ماند به طوري كه امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)‌ نيز همين استراتژي را ادامه دادند. وي با بيان اينكه شيعيان نبايد فقط به انجام كارهاي سياسي مشغول شوند بلكه بايد در كنار فعاليت‌هاي سياسي به انديشه و تفكر هم بپردازند،  بسياري از اوقات وقتي حكومت بيش از حد، سياسي ‌شود در واقع، اخلاق، فرهنگ و دين‌شناسي مورد غفلت قرار مي‌گيرد.

 با مروري بر صحيفه سجاديه در مي‌يابيم كه بخش عمده معارف اين كتاب ارجمند، توحيد، نبوت،امامت و ولايت است كه به تبيين موقعيت و جايگاه اهل بيت عليهم‌السلام پرداخته و به طور كلي صحيفه سجاديه منبع عرفان نظري مقبول و معقول است و ما امروز به جاي عرفان‌هاي كاذبي كه در جامعه شايع بوده و اسباب تحريف اجتماع را فراهم مي‌كند بايد «دعا» را تقويت كنيم.»

 نظر دهید »

سخاوت طبع حسینی

04 آبان 1394 توسط فروتن


امام زمان(علیه السلام) در زيارت ناحيە مقدسه خطاب به سيد الشهداء مي فرمايد: «كنت ربيع الايتام و عصمة الانام و عزّ الاسلام و معدن الاحكام و حليف الانعام؛»اي جد بزرگوار! تو بهار يتيمان،حافظ و پناه مردم،مايە سرافرازي اسلام،كانون احكام و معارف و هم پيمان بخشش و احسان بودي!
انس بن مالك مي گويد:در حضور امام حسين(علیه السلام)بودم،كنيزي وارد شد و يك شاخه گلي را به او هديه كرد،حضرت به او فرمود:تو در راه خدا آزاد هستي.من عرض كردم:او تنها يك شاخه گل كه چندان ارزشي ندارد،به خدمت شما آورد،شما او را به خاطر همين، آزاد كردي؟ فرمود:خداوند،ما را چنين تربيت فرمود،آنجا كه در قرآن مي فرمايد: «وإذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها أو ردّوها»(نساء،4/86)؛هنگامي كه كسي به شما تحيت گويد،پاسخ او را به طور بهتر دهيد يا(لا اقل)به همان گونه پاسخ دهيد.و بهتر از آن شاخ گل،آزاد كردن او است.

 نظر دهید »

تبيین هفته ولايت در سه بّعد.

08 مهر 1394 توسط فروتن

بّعد اول: تعظيم شعائر اسلامي

فاصله زماني عيد قربان تا عيد سعيد غدير، ايام مبارکي است و از قداست ويژه‌اي برخوردار است. اين ايام نوراني، به عنوان هفته ولايت نامگذاري شده و در آن هفته باید از حيث شعاري، به موضوع مهمّ ولايت پرداخته شود.

جشنها و ديد و بازديدها و آذين‌بندي خيابانها و معابر عمومي در آن هفته بايد فراوان باشد. ذکر اميرالمؤمنين(ع) بايد بسيار گفته شود. مجالس جشن برگزار گردد و در آن مجالس سخنرانان مسأله ولايت را تبيين کنند و مداحان اشعار زيبايي در مدح اهل‌بيت(ع) و در موضوع ولايت بخوانند.

البته در اين خصوص بايد توجه شود محتواي سخنراني‌ها و مداحي‌ها از آيات شريف قرآن کريم گرفته شود. دست کم سيصد آيه در قرآن کريم پيرامون اميرالمؤمنين(ع) و ائمه طاهرين(ع) وجود دارد. با وجود اين آيات، نيازي نيست که در مجالس جشن، اشعار افراطي خوانده شود، بنابراين از خواندن اشعار و بيان سخناني که بهانه دست دشمن مي‌دهد، بايد پرهيز جدي شود.

بّعد دوم؛ تقویت بنيه اعتقادي

نکته ديگري که بايد هميشه و بخصوص در هفته ولايت به آن اهميّت داده شود، اينکه شعار بايد همراه با عقيده باشد. شيعه بايد امام‌شناس باشد و به طور کلي در اعتقادات، مطالعه و تحقيق کامل بنمايد و به صورت استدلالي مباني اعتقادي خود را تقويت کند.

شيعه، بخصوص جوان شيعه بايد بداند چرا اميرالمؤمنين علي(ع) خليفه بلافصل پيامبر اکرم(ص) است. هر شيعه‌اي بايد با استدلال بتواند اثبات کند که چرا ائمّه دوازده‌گانه(ع) امام هستند؟

کتابهاي اعتقادي مانند «احقاق‌الحق» و «الغدير» در اين زمينه فراوان است. جوانان بايد اين کتابهای ارزشمند را مطالعه کنند و پس از اينکه موضوع ولايت براي خودشان حل شد، با ارائه دليل براي ديگران نيز بيان و اثبات نمايند.

در حوزه‌هاي علميّه و دانشگاه‌ها بايد در اين خصوص گفت و گوهاي فراواني صورت پذيرد و به موضوع اعتقادات بيش از اين اهميّت دهند. در هفته ولايت نيز در مجالس جشن و سخنراني‌ها بايد دلایل شيعه براي امامت ائمه اطهار(ع) تبيين شود و آيات مربوطه شرح داده شود.

فضایل اميرالمؤمنين(ع) و ائمّه هدي(ع) بايد براي مردم بازگو شود و مهمتر اينکه شبهات اعتقادي بايد رفع شود. مطالعه و تحقيق در موضوع ولايت بايد به قدري باشد که همه بتوانند شبهاتي که از سوي دشمنان مطرح مي‌شود را با دليل و برهان پاسخ گويند.

بعد سوّم؛ پيروي از اهل‌بيت(ع)

بعد سوم وظايف شيعيان، که در هفته ولايت بايد بروز و ظهور بيشتري داشته باشد، پيروي از اهل‌بيت(ع) است. شيعه بايد افزون بر اظهار محبّت به ائمّه اطهار(ع) و افزون بر اعتقاد قلبي به امامت آن بزرگواران، آنان را سرمشق خود قرار دهد و در زندگي از ايشان تبعيّت و پيروي نمايد. سيماي تشيّع بايد در پيشاني هر شيعه‌اي نمايان باشد و رکن اساسي تشيّع عمل به دستورهای ديني و تبعيّت از قرآن و عترت است.

هفته ولايت، فرصت ارزشمندي براي تمرين پيروي از اهل‌بيت(ع) است. در اين هفته همه بايد تلاش کنند گفتار و کردار خويش را با عملکرد ائمّه هدي(ع) تطبيق دهند و در حدّ توان اعمال خود را به اعمال آن ذوات مقدس شبيه نمايند.

يکي از مواردي که در سيره اهل‌بيت(ع) بروز ويژه‌اي دارد، خدمت به خلق خداست. مولا اميرالمؤمنين(ع) در مدّت 25 سال خانه‌نشينی بودند، 26 مزرعه به دست مبارک خود براي فقرا و مستضعفان آباد کرده و وقف آنان نمودند.

شيعيان بايد از آن حضرت پيروي کنند و هرچه مي‌توانند براي رفاه ديگران تلاش کنند. رسيدگي به مستمندان بايد برنامه هميشگي زندگي يک شيعه باشد. اما دست کم در هفته ولايت همه بايد به قدر توان به فقرا و مستمندان رسيدگي کنند و از ديگران به هر صورت ممکن دستگيري نمايند.

اگر به دستور قرآن کريم در خصوص انفاق که مي‌فرمايد: «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّه» عمل شود و اميرالمؤمنين(ع) سرمشق شيعيان باشند، يک نفر فقير در ميان شيعيان يافت نمي‌شود و همه در رفاه خواهند بود.

ساده زيستي ائمّه هدي(ع) فضيلت ديگر سيره آن ذوات مقدس است که بايد سرمشق شيعيان باشد. تجمّلات و تشريفات بيجا، از اساس در زندگاني حضرات ائمّه اطهار(ع) وجود نداشته است؛ با اينکه آن بزرگواران و بخصوص امیرالمؤمنين(ع) با وجود مزارع فراوان و قناتهايي که احداث نمودند، مي‌توانستند به ثروت زيادي دست يابند، اما آن ثروت را به جاي اينکه در راه تجمّلات به کار گيرند، صرف تقويت اسلام مي‌کردند و به مستمندان مي‌بخشيدند.

اميرالمؤمنين(ع) و حتي اطرافيان ايشان، ذره‌اي از بيت‌المال استفاده نکردند. خوراک ايشان که از دسترنج خودشان بود، دو قرص نان جو در شبانه‌روز بود و به دو پيراهن ساده اکتفا کرده بودند.

تجمّل‌گرايي در زندگي‌هاي کنوني به هيچ وجه با سيره اهل‌بيت(ع) سازگاري ندارد و اين ننگ بزرگي براي جامعه اسلامي محسوب مي‌شود.

اهميّت به نماز و بخصوص نماز اول وقت و به جماعت نيز در سيره اميرالمؤمنين(ع) و ساير ائمّه هدي(ع) برجستگي دارد. نماز آن ذوات نوراني بايد سرمشق شيعيان باشد.

مساجد شيعيان بايد در وقت نماز، مملوّ از جمعيّت باشد و در هنگام نماز بايد همه‌جا خلوت باشد و همه کارها تعطيل شود و همه به نماز اول وقت، در مسجد و به جماعت بپردازند. دست کم در هفته ولايت بايد مساجد پر از جمعيّت باشد و همه به نماز اهميّت بدهند تا از اين نظر بتوانند شباهتي به اميرالمؤمنين(ع) پيدا کنند.

اين موارد قطره‌اي از درياي بيکران فضایل اهل‌بيت(ع) بود که بايد سرمشق شيعيان گردد.

يک شيعه هم بايد شعار و اظهار محبّت به اهل‌بيت(ع) داشته باشد، هم از حيث اعتقادي از بنيه قوي و محکم برخوردار باشد و هم از نظر عمل، خود را شبيه اهل‌بيت(ع) کند.

ارکان تشيّع که همان ارکان ايمان است، لازم و ملزوم يکديگرند و هر سه رکن بايد در زندگي شيعيان باشد.

از سه رکن تشيّع، دو رکن شعار و عقيده به نسبت موجود است، گرچه بايد بيش از اين باشد، اما آنچه موجب نگراني است، عدم تطابق عملکرد بسياري از مردم با نحوه رفتار معصومين(ع) است.

بروز علني فساد اخلاقي در جامعه و وجود گناه و معصيت، با تشيّع سازگار نيست. از قرآن و عترت استفاده مي‌شود که چنين ملّتي، شيعه واقعي
 نيست.

 2 نظر

پيام اخلاقي عيد غدير

08 مهر 1394 توسط فروتن

عيد غدير، عيد ولايت است. پيام اخلاقي عيد غدير، اين است که پيمودن مسير تقرّب به سوي خداوند متعال و تهذيب نفس و در يک کلام رسيدن به مقام آدميّت، بدون ولايت امکان‌پذير نيست.

مسير سعادت، مانند هر مسير ديگري، به راهنما نياز دارد. راهنمايي که خود مسير را پيموده باشد و از موانع راه آگاهي کامل داشته باشد. اهل‌بيت(علیه السلام) بهترين راهنما براي پيمودن مسير حرکت به سوي خداوند متعال هستند. از اين جهت خداوند متعال مي‌فرمايد: اسلام منهاي ولايت، ناقص است و در روز عيد غدير کامل مي‌گردد.

پس از ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام)، خداوند متعال از دين اسلام راضي مي‌شود؛ زيرا سلوک معنوي انسان، در پرتو نور قرآن و عترت که همان «ثقلين» هستند امکان‌پذير است و بدون يکي از اين دو گوهر گرانبها، کسي به مقصد نخواهد رسيد.

 نظر دهید »

غدير تجلي‌گاه ولايت اعظم.

08 مهر 1394 توسط فروتن


واقعه آسماني و بسيار پر اهميت غدير از جهات گوناگون و ابعاد مختلفي قابل بررسي و تأمل است. اما به نظر مي‌رسد آنچه مقدم بر همي ابعاد بايد مورد توجه قرار بگيرد، آن است كه غدير قبل از آنكه محلّي براي اعلام ولايت و وصايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) باشد، محلي براي تجلي ولايت اعظم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود. به عبارتي ديگر غدير مهم‌ترين موقعِ محكِ اطاعت پذيري مردم، نسبت به ولايت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود، تا پذيرش ولايت علي ابن ابي‌طالب (عليه السلام).

اگر بخواهيم در غدير به غربت وصي پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاه كنيم، بايد پيش از آن به غربت خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) بنگريم. غربتي كه ناشي از نتيجه آن امتحان بزرگ بود. در واقع بايد بگوييم غدير اساساً زمان اوج غربت ولايت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود، قبل از آن‌كه آغاز غريبي اميرالمؤمنين (عليه السلام) باشد.

مهمترين سند اين سخن همان كلام محوري رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در سخنراني غدير است كه فرمود: ” مَن كُنتُ مُولاهُ فهذا عَليٌّ مُولاه ” ابتدا بر ولايت خود تأكيد مي‌فرمايد و سپس به ولايت علي (عليه السلام) تصريح مي‌كند. لازمه اين معنا آن است كه: هر كه ولايت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را نپذيرفته باشد، طبيعتاً ولايت علي (عليه السلام) را هم نخواهد پذيرفت.

با كلمه ” مَن كُنتُ مولاه ” در واقع ابتدا رسول‌خدا (صلي الله عليه و آله) از مردم پرسيدند، چه كسي مرا به مولايي قبول دارد؟ چه كسي است كه بر شما از خودتان به خودتان حق دارتر است؟ اولا دعوا بر سر همين موضوع بود و اتّفاقاً بر سر همين موضوع هم باقي ماند، يعني ولايت رسول‌خدا (صلي الله عليه و آله).

خداي متعال به جاي آنكه خود با آيه‌اي در قرآن به معرفي صريح ولايت و وصايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بپردازد، كار معرفي علي (عليه السلام) را به پيامبرش (صلي الله عليه و آله) واگذار مي‌كند. درست است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) آنچه را بر زبان جاري مي‌كند همه به دستور خداوند متعال است. چرا كه فرمود: ” ما يَنطِقُ عَنِ الهَوي اِن هُوَ الاوَحيٌ يُوحي". امّا گاهي اوامر خدا صريحا و مستقيما در آيات قرآن آمده است و پيامبر (صلي الله عليه و آله) آن را براي مردم قرائت مي‌كند و در نهايت آن را شرح مي‌دهد. گاهي اوامر الهي بايد از طريق بيان مبارك رسول‌الله (صلي الله عليه و آله) به مردم برسد؛ و مردم از او بشنوند مانند آنچه در جزئيات بعضي از احكام، و مصاديق برخي ديگر از اوامر الهي اين‌‌چنين عمل مي‌شد. و مردم هم عموماً با چنين رويه‌اي آشنا بودند.

در واقع خداوند به رسول خود اينگونه دستور داده است كه چون بر مردم واجب است كه امر تو را اطاعت كنند و چون اطاعت امر تو همان اطاعت امر من است، پس تو به آنها امر كن كه ولايت علي ابن ابيطالب (عليه السلام) را بپذيرند. خداوند متعال خواسته است حكم ولايت و وصايت اميرالمؤمنين از زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مردم برسد. اين شيوي ابلاغ، با توجه به همه حساسيت‌هايي كه درباره اين موضوع وجود داشت، زمينه امتحان بزرگ مردم درباره ميزان تبعيت از فرمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شد.

اما حكمت اين‌كه چرا خداوند اساسا معارف و احكام دين خود را دو قسمتي كرده است، بخشي از آن‌ها را خود صريحاً در كتاب مقدس بيان مي‌كند و بخشي از آن‌ها را به عهده پيامبر خود مي‌گذارد، و او بايد به بيان و انشاء آنها بپردازد، موضوع بسيار مهم و قابل تأملي است كه بايد در جاي خود مورد بررسي قرار بگيرد. و بعد، اين كه چرا اعلام وصايت و امامت علي (عليه السلام) در آن بخش قرار گرفته است كه پيامبر بايد رأساً آن را به مردم ابلاغ كند خود موضوع قابل توجه ديگري است كه در بردارنده رازها و رمزهاي بيشماري است و نبايد از آن گذشت؛ و در مجال ديگري بايد به آن پرداخت.

پس عيد غدير روز ولايت دو امام است. يكي امامت و ولايت اعظم نبيّ مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) كه در اوج خود به منصي ظهور رسيد؛ و ديگري امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه به همه مردم اعلام شد. در حقيقت ما عيد غدير را به دو دليل جشن مي‌گيريم. يكي عالي‌ترين تجلي ولايت رسول‌الله(صلي الله عليه و آله) و ديگري فراگيرترين اعلام رسمي ولايت علي ولي‌الله (عليه السلام).

 

 نظر دهید »

14نکته درباره «زیارت جامعه کبیره» منسوب به امام هادی (علیه السلام)

08 مهر 1394 توسط فروتن

«زیارت جامعه کبیره» که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است؛ از امام علی النقی علیه السلام به ما رسیده است. زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از نظر سند و روایت از صحیح‌ترین و قوی‌ترین زیارات ائمه( علیهم السلام)  است یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین (علیهم‌السلام) آن زیارت را می‌خوانیم.از آنجاکه این زیارت ، بر نقل نصوص مختلف ، معتبرترین زیارات بوده و توصیه به خواندن آن در مشاهد مشرفه ، اکیدا به چشم می خورد ؛ توجه به مضامین مهم آن نیز باید مورد توجه قرار بگیرد .

1 – السلام علیکم یا اهل بیت النبوه :

خاندان پیامبری :

دقت فرمایید . می گوید خاندان پیامبری و نمی گوید خاندان پیامبر

2 – ساسة العباد :

دین از سیاست جدا نیست:

ائمه ی شیعه ، تنها رهبران دینی مردم نبوده و سیاستمدار ترین افراد روزگار خود نیز بوده و شعار جدایی دین از سیاست توطئه ای پرورش یافته توسط دشمنان دین است .

3 – وَحُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَالاْولى

سه برهه ی زمانی بسیار مهم و اهل بیت :

امامان شیعه در سه برهه ی زمانی بسیار مهم ، حجت های بر مردم بوده اند :

الف : دنیا

ب : آخرت

ج : اولی ( آیا تا به حال به این برهه زمانی فکر کرده اید که اولی کجا بوده است ؟!)

4 - اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ

امن ترین راه رسیدن به خدا :

آنچه که مسلم است و در لسلن روایات به آن اشاره شده است اینست که راه های رسیدن به خداوند ،بسیار زیاد است اما آنچه باید بر اساس نص جامعه ی کبیره مورد توجه قرار بگیرد اینست که :

امن ترین راه ، طریق اهل بیت است.

5 - اَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ

تاییدات با روح :

بزرگترین فرشته ی الهی به نام روح ( که برخی از مفسرین ، ذیل آیات سوره ی قدر و آیه تنزل الملائکه و الروح فیها ، اشاره به این مطلب داشته اند )که اعظم ملائکه ی الهی می باشد؛ همواره همراه اهل بیت عصمت و طهارت بوده است و ایضا می باشد !

6 - وَالْبابُ الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ مَنْ اَتیکُمْ نَجى وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک

اهل بیت محک ایمان:

آنچه بر اساس روایت مختلف بدان اشاره شده است، خاندان عصمت و طهارت،محک ایمان برای انسان ها هستند . هرکس ایشان را به عنوان نمایندگان الهی پذیرفت ، نجات یافته و هرکس رو گردان شود ، هلاک می گردد .

7 – وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَیْکُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا وَتَزْکِیَةً لَنا وَکَفّارَةً لِذُنُوبِنا

اهل بیت جلوه ای از رحمة للعالمینی پیامبر اسلام :

اگر خداوند ، گناهان خلائق بپوشاند و لباس رحمت بر آنان ، بواسطه ی اهل بیت است . که در برخی روایات داریم در روز قیامت،خیل کثیری از بندگان الهی را دستگیری می نمایند و ایضا در این دنیا به برکت حضور نورانیت ایشان ، گناهان بخشیده می شود همانطور که در زیارت نامه ی آنها نیز اشاره شده است که زائر ایشان در حال معرفت ، تمامی گناهانش بخشیده شده و مإوایش بهشت خواهد بود.

8 – وَبَرِئْتُ اِلَى اللَّه عَزَّوَجَلَّ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَمِنَ الْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالشَّیاطینِ وَحِزْبِهِمُ الظّالِمینَ لَکُمْ وَالْجاحِدین لِحَقِّکُمْ وَالْمارِقینَ مِنْ وِلایَتِکُمْ وَالْغاصِبینَ لاِرْثِکُمْ وَالشّاَّکّینَ فیکُمْ وَالْمُنْحَرِفینَ عَنْکُمْ وَمِنْ کُلِّ وَلیجَةٍ دُونَکُمْ

دشمن شناسی و کشف کُـدهای کلامی اهل بیت :

مقوله ی بسیار مهم دشمن شناسی در مکتب اهل بیت در هر زمان مورد توجه ایشان بوده و به مناسبت های مختلف ، کدهایی از جانب این انوار مقدسه صادر می شده تا دشمنان را به مردم ، معرفی نمایند از جمله کدهایی همانند جبت و طاغوت که باید مورد توجه قرار گرفته شود .

9 – مَنْ اَرادَ اللَّهَ بَدَءَ بِکُمْ

تاکید موکد و مجدد به خداشناسی از درگاه اهل بیت :

هرکس خدا را بخواهد باید با اهل بیت شروع کند چرا که محل امن شناخت الهی ، از درگاه خزائن علم خواهد بود .

10 - بکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ وَبِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِکُمْ یُمْسِکُ السَّماَّءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَبِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیَکْشِفُ الضُّرَّ وَعِنْدَکُمْ ما نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَهَبَطَتْ بِهِ مَلاَّئِکَتُهُ

اهل بیت دلیل رحمت واسعه ی الهی ، بر خلائق :

به عبارت دیگر همانطور که در حدیث معراج از زبان پیامبر اسلام نیز بدان اشاره شده است و نیز در احادیث قدسی متعدد هم مذکور است ؛ اهل بیت دلیل خلقت و واسطه ی رحمت الهی بر بندگان هستند .

11 _ وَبِکُمْ اَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ وَاَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ

تمسک به اهل بیت باعث نجات از گمراهی ها :

خواستنی ها ، فقط و فقط از این خاندان جائز است و چراغ هدایت در ظلمات گمراهی ها ، خود خودشان هستند .به عبارت دیگر اشاره به احادیث متعدد در این زمینه دارد و ایضا زیارت خاص امیر المومنین علی علیه السلام که در هلکات و پرتگاه های بسیار خطرناک ، از دوستداران ، دستگیری کرده و سنگینی های ایشان را به دوش می کشند .( به زیارت مخصوصه ی امیر المومنین علی علیه افضل صلوة المصلین در 27 رجب دقت فرمایید و ایضا در آن تامل )

12 – بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا

اهل بیت باعث رشد فکری و جبران خسارات دنیایی :

آشنایی با آل بیت پیامبری ، آشنایی با معارف دینی و الهی است و در نتیجه جبران کننده خسارات دنیایی و آخروی .

13 -اِنَّ بَیْنى وَبیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لا یَاْتى عَلَیْها الا رضاکم :

بخشش فقط با نظرخاص اهل بیت :

خداوند گذشت از بندگان و بخشوده شدن آنان را در گرو رضایت اهل بیت پیامبر خویش قرار داده است بدین معنا که اگر این خاندان از کسی رضایت داشته باشند خداوند هم از او راضی خواهد بود .

14- اَللّهُمَّ اِنّى لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاَّءَ اَقْرَبَ اِلَیْکَ مِنْ مُحَمِّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الاْخْیارِ الاْئِمَّةِ الاْبْرارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعاَّئى

برترین خلائق :

در هستی و خلقت کسانی جز آل بیت پیامبری ، برترین خلائق نزد خداوند نیستند .

 نظر دهید »

ویژگی های اخلاقی امام هادی(علیه السلام)

08 مهر 1394 توسط فروتن

1. عبادت

ایجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلی و عبادت فراوان، از ویژگی های برجسته امام هادی(علیه السلام) است. «همواره ملازم مسجد بود و میلی نیز به دنیا نداشت. عبادتگری فقیه بود. شب ها را در عبادت به صبح می رساند بی آنکه لحظه ای روی از قبله برگرداند. با پشمینه ای بر تن و سجاده ای از حصیر زیر پا به نماز می ایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمی شد. کمی می خوابید .

2. ساده زیستی

از دیگر ویژگی های برجسته اخلاقی امام هادی(علیه السلام)، ساده زیستی و دوری از دنیا بود. «از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. بنده ای وارسته از دنیا بود. در آن شبی که به خانه اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه ای که همیشه بر تن داشت و خانه ای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم گیری دیده نمی شد. کف خانه اش خاک پوش بود و بر سجاده حصیری خود نشسته، کلاهی پشمین بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نیایش بود».

3. دانش

یکی از محورهای اساسی و از سترگ ترین پشتوانه های امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راه های نابودی رهایی می یابد. شخصیت علمی ایشان از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظره های علمی، پاسخ گویی به شبهه های اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته نمونه های برجسته ای از جایگاه والای علمی امام هادی(ع) است. او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو می ماندند، حل می کرد. گنجینه ای پایان ناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. دشمن ساده اندیش به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظره های علمی تشکیل می دهد، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمره ای نمی بیند. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف می کند و سر تسلیم فرود می آورد.

با این همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان می شده همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام بر مردم آشکار نشود. از این رو، امام را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری می کرد. دشمنان، پرتو گیتی فروز آن آفتاب علم و معرفت را می دیدند و خفاش صفت با چشمانی شب زده به خیال شب پرستی، از فروزندگی اش چشم فرو می بستند و با شمعی به جنگ آفتاب می رفتند و مناظره به راه می انداختند. با این حال، امام با صبری بی پایان، لحظه ها را به کار می گرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود می زدود.

4. آگاهی از اسرار

براساس روایات فراوان، امام معصوم(علیه السلام) هر گاه بخواهد از چیزی که بر او پوشیده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام علی النقی(علیه السلام) نیز به سان دیگر پیشوایان، از غیب خبر می داد، آینده را به وضوح می دید. از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را می دانست.

5 . سخنوری

گفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. به گونه ای که آموزگارش در کودکی شیفته سخنوری او گردید. آن گاه که لب به سخن می گشود، روح شنونده اش را تازگی می بخشید و چون او را عتاب می کرد، کلامش چون شمشیری آتشین از جمله های نغز، پیکره دشمنش را شرحه شرحه می کرد.آن گاه که خصم برای عشرت طلبی خود از او می خواهد شعری بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن می گشاید، چند بیت می خواند و آن چنان آتشی از ترس در وجود او می اندازد که بزم و عیش اش را تباه می سازد و جهان را پیش چشمان شب پرست دشمن تیره و تار می کند.

6. مهربانی

امام بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافیان تلاش می کرد و حتی گاه خودرا به مشقّت می انداخت. آن هم در دورانی که شدت سخت گیری های حکومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. «محمد بن علی» از «زید بن علی» روایت می کند: «من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشکی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز کرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشک دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیم تر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاورده ام، ناامیدانه از خانه ام بیرون رفت.اندکی بعد فرستاده امام هادی(علیه السلام) به خانه ام آمد. او کیسه ای در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:ابوالحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد.دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد به کلی بهبود یافتم».

8 . بخشش

بخشندگی با خون و گوشت اهل بیت: آمیخته بود. آنان همواره با بخشش های خود، دیگران را به شگفتی وا می داشتند. گاه آن قدر می بخشیدند که رفتارشان در شمار معجزه به شمار می آمد، تا آنجا که در این مقام در توصیف حضرت هادی(علیه السلام) می گفتند: «انفاق امام هادی(علیه السلام) به قدری بود که جز پادشاهان کسی توانایی انجام آن را نداشت و مقدار بخشش های ایشان تا آن زمان از کسی دیده نشده بود و در جغرافیای اندیشه ها نمی گنجید».

9. سخت کوشی

امام علی النقی(علیه السلام) پیشوای بزرگ شیعیان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهای اسلامی همه به دست او می رسید و می توانست از آن بهره مند شود؛ چرا که حق او بود، ولی به سان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گیرد و نیازهای زندگی اش را با زحمت خود فراهم آورد. «علی بن حمزه» می گوید: «ابوالحسن(علیه السلام) را دیدم که به سختی مشغول کشاورزی است؛ به گونه ای که عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! کارگران شما کجایند [که شما این گونه خود را به زحمت انداخته اید]؟در پاسخ فرمود: ای علی بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار می گذراند. دوباره عرض کردم: منظورتان کیست؟ فرمود: رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار می کردند. کشاورزی ازجمله کارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آنها و شایستگان درگاه الهی است».

10. بردباری

شکیبایی از برجسته ترین صفات مردان بزرگ الهی است؛ زیرا برخوردهای آنان با مردم نادان بیشتر از همه است و آنان برای هدایت شان باید صبر پیشه سازند تا این گونه دروازه ای از رستگاری را به رویشان بگشایند.«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود. او از امام هادی(ع) نزد متوکل سخن چینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را می خواهی، علی بن محمد(ع) را از این دو شهر دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی می کنند».در اثر سعایت های بریحه، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا(ص) تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد.

در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر می دانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خورده ام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین (متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمت کارانت را بکشم و چشمه ها و قنات های مزرعه ات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود». امام(علیه السلام) با چهره ای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیک ترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کرده ام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایت ها و موضع زشتی که در برابر امام گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»

11. شکوه و هیبت

از آنجا که امام معصوم، کانون تجلی قدرت و عظمت پروردگار و معدن اسرار الهی و قطب عالم امکان است، قداست معنوی و شکوه و وقار بسیار دارد. در زیارت جامعه کبیره از زبان امام هادی(ع) می خوانیم:«هر بزرگ و صاحب شرافتی در برابر بزرگواری شما و شرافتتان سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت شما گردن نهاده است. هر زورگویی در برابر برتری شما فروتن شده و همه چیز در برابر شما خوار و ذلیل است».

«محمد بن حسن اشتر» می گوید: «من همراه پدرم، بیرون کاخ متوکل با جمعی از علویان، عباسیان و جعفریان ایستاده بودیم که امام هادی(ع) آمد. تمام مردم برای ادای احترام و بزرگداشت ایشان از مرکب های خود پایین آمدند و صبر کردند تا ایشان وارد کاخ شود. پس از آن، برخی زبان به گلایه گشودند و گفتند: چرا ما باید به این پسر بچه احترام بگذاریم و از مرکب هایمان به احترامش پیاده شویم؟ نه شرافت او از ما بیشتر است و نه بزرگ سال تر از ماست. به خدا سوگند که وقتی بیرون آمد، دیگر از مرکب هایمان پیاده نمی شویم.ابو هاشم جعفری در رد سخن آنها گفت: به خدا سوگند که همگی شما با خواری و خفت پیاده خواهید شد. پس از مدتی، امام از کاخ متوکل بیرون آمد. صدای تکبیر و تهلیل مردم به آسمان برخاست و همگی مردم، حتی آنان که گله مند بودند، از اسب هایشان پیاده شدند. آن گاه ابو هاشم رو به آنان کرد و گفت: شما که گفتید به او احترام نمی گذاریدو سوگند یاد کردید که از مرکب هایتان پیاده نمی شوید؟! آنها که نتوانسته بودند هیبت و جلال امام را نادیده انگارند، سرافکنده پاسخ دادند: به خدا سوگند، بی اختیار از مرکب پیاده شدیم.

 1 نظر

فضیلت ابوالحسن علی بن محمد الهادی (علیه السلامم )

08 مهر 1394 توسط فروتن

امام هادی(علیه السلام) نمونه ای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. «ابن شهر آشوب» در این باره می نویسد:

«امام هادی(علیه السلام) خوش خوترین و راست گوترین مردم بود. کسی که او را از نزدیک می دید، خوش برخوردترین انسان ها را دیده بود و اگر آوازه اش را از دور می شنید، وصف کامل ترین فرد را شنیده بود. هرگاه در حضور او خاموش بودی، هیبت و شکوه وی تو را فرا می گرفت و هرگاه اراده گفتار می کردی، بزرگی و بزرگواری اش بر تو پرده در می انداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراث دار جانشینی و خلافت بود و شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت …».

امام در تمام زمینه های فردی، اعم از ظاهری و اخلاقی، زبانزد همگان بود. «ابن صباغ مالکی» در این راستا می نگارد:

«فضیلت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی(علیه السلام) بر زمین پرده گسترده و رشته هایش را به ستاره های آسمان پیوسته است. هیچ فضیلتی نیست که به او پایان نیابد و هیچ عظمتی نیست که تمام و کمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایی بزرگ نمی نماید مگر آنکه گواه ارزش آن در وی آشکار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است که در سرشت والا پسندیده شده است … هر کار نیکی با وجود او رونق یافته. او از نظر شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی بر اساس روش نبوی و خلق نیکوی علوی آراسته شده که هیچ فردی از آفریدگان خدا به سان او نیست و به او نمی رسد و امید رسیدن به او را هم ندارد».

 نظر دهید »

امام باقر(علیه السلام) از دیدگاه دانشمندان.

30 شهریور 1394 توسط فروتن

آوازه ی وسعت علوم پیشوای پنجم(علیه السلام) آنچنان اقطار کشور اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقرالعلوم» که از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وی داده شده بود تحقق عینی پیدا کرد؛ به گونه ای که دانشمندان بزرگ او را با همین ویژگی یاد می کردند.

«عبدالله بن عطا» یکی از شخصیتهای برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام(علیه السلام) می گوید: من هرگز دانشمندان اسلامی را در هیچ محفل و مجمعی کوچکتر و زبونتر از محفل محمد بن علی(علیه السلام) ندیدم. من «حکم بن عیینه» را با همه ی شخصیت و مقام علمی اش در محضر امام محمد باقر(علیه السلام) همچون کودکی دیدم که در برابر استادی عالی مقام، زانوی ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده است.

«جابربن یزید جعفی» هر گاه از امام باقر(علیه السلام) حدیثی نقل می کرد می گفت: خبر داد مرا وصی اوصیا و وارث علوم انبیاء، محمد بن علی الحسین(علیه السلام)…

«محمد بن مسلم »می گوید: هرگز مطلبی به ذهنم خطور نکرد مگر اینکه از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردم و پاسخ سؤالات من از آن حضرت بالغ بر سی هزار حدیث شد.

«ابن حجر عسقلانی»: یکی از دانشمندان عامه، می نویسد: محمد باقر(علیه السلام) به اندازه ای رموز و اسرار علوم را آشکار ساخت و حقایق و احکام و حکمتها و لطایف را بیان نمود که جز کوردلان و یا منحرفان، کسی نمی تواند آن را انکار کند، از اینرو، به شکافنده و جمع آورنده علوم بر فرازنده ی پرچم دانش لقب یافته است.

 نظر دهید »

خصوصيات امام محمدباقر(علیه السلام)

30 شهریور 1394 توسط فروتن

امام باقر ( علیه السلام  ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

ایشان بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف – همچون برگ درختان در فصل خزان – ميريزد .

امام باقر ( علیه السلام ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

 نظر دهید »

وصیتی از شکافنده علوم!

30 شهریور 1394 توسط فروتن

كلينى به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود:

پدرم هر آنچه از كتب و سلاح و آثار و امانات انبياء در نزد خود داشت، به من به وديعت ‏سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرارسيد به من گفت: چهار شاهد فرابخوان. من چهار تن از قريش را دعوت كردم كه يكى از آنان نافع مولاى عبد الله بن عمر بود.

پس به من فرمود:
«بنويس اين چيزى است كه يعقوب فرزندانش را بدان وصيت كرد كه اى فرزندانم خداوند دين را براى شما برگزيد، پس نميريد مگر آنكه تسليم رضاى خداوند باشيد. »و وصيت كرد محمد بن على به جعفر بن محمد و به وى فرمان مى ‏دهد كه او را به جامه بردى كه هر جمعه در آن نماز مى‏ خواند كفن كند و عمامه‏ اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمين بلندتر قرار دهد و در موقع دفن بندهاى كفن او را باز كند.

سپس به شهود فرمود: بازگرديد خداوند شما را رحمت كند!امام صادق (علیه السلام) گفت: به پدرم گفتم: اى پدر!در اين وصيت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردى؟فرمود: پسرم!خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخيزند به اين بهانه كه به تو وصيت نكرده ‏ام و مى ‏خواستم بدين وسيله حجت و دليلى براى تو قرار داده باشم. در حقيقت امام (علیه السلام) مى‏ خواست به اين وسيله همگان بدانند كه جعفر بن محمد (علیه السلام) ، وصى و جانشين و امام بعد از اوست.

 

 نظر دهید »

رهنمودهاى امام جواد(علیه السلام ) به جوانان‏

23 شهریور 1394 توسط فروتن

جوانان بر اساس طبيعتى كه دارند، براى آشنايى با افكار و انديشه‏هاى متفاوت، علاقه شديدى از خود نشان مى‏دهند. آنان دوست دارند انديشه‏هاى نو و متفاوت را بشناسند و از ميان آن‏ها آن‏چه را كه به نظر خود بهتر و كارآمدتر تشخيص مى‏دهند، انتخاب كنند.
بذر دانش، يكى از مهم‏ترين سرمايه ‏هايى است كه مى‏ توان در دل جوان كاشت و آن را بارور نمود. امام جواد (علیه السلام) در پيامى، اهميت علم و دانش را اين‏گونه بيان مى‏كند: «بر شما باد به كسب دانش، چرا كه آن براى همه لازم است و سخن از علم و بررسى آن امرى مطلوب و دوست داشتنى است، برادران دينى را به هم پيوند مى‏دهد و نشانه شخصيت والا و جوانمردى، تحفه مناسبى براى مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهايى است.»
از منظر امام جواد (علیه السلام) شايسته است كه يك جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد و آن را مونس و يارى مناسب براى خود برگزيند. دوستان خود را بر اساس بينش و دانش انتخاب كند و شخصيت اجتماعى خود را به وسيله دانش و علم مشخص سازد. براى مجالس و ديدار ديگران، علم هديه برد و در تنهايى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترين هم‏سفر و مونس خود بداند، چرا كه علم و دانش، سرچشمه تمام كمالات و ريشه همه پيشرفت‏هاست.
پيشواى نهم، علم را دو قسمت كرده و مى‏ فرموند: «علم و دانش دو نوع است: علمى كه در وجود خود انسان ريشه دارد و علمى كه از ديگران مى‏شنود و ياد مى‏گيرد. اگر علم اكتسابى با علم فطرى هم‏آهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر كس لذت حكمت را بشناسد و طعم شيرين آن را بچشد، از پى‏گيرى آن آرام نخواهد نشست. زيبايى واقعى در زبان و گفتار نيك است و كمال راستين در داشتن عقل.»
امام محمد تقى (علیه السلام) علم و دانش را يكى از مهم‏ترين عوامل پيروزى و رسيدن به كمالات معرفى مى‏كرد و به انسان‏هاى كمال خواه و حقيقت ‏طلب توصيه مى ‏نمود كه در راه رسيدن به آرزوهاى مشروع و موقعيت‏هاى عالى دنيوى و اخروى از اين نيروى كارآمد بهره لازم را بگيرند. آن بزرگوار مى‏ فرمود: «چهار عامل موجب دست‏يابى انسان به اعمال صالح و نيك است: سلامتى، توان‏گرى، دانش و توفيق خداوندى.»
يك جوان شايسته و هدف‏مند بر اساس انديشه ‏ها و عواطف خود ممكن است به سوى برخى صاحب نظران و انديشمندان، متمايل شود، به جلسات آنان برود، به سخنرانى‏ هايش گوش فرا دهد و حرف‏هايشان را بشنود و بپذيرد. اما در اين ميان پيروى از گفته ‏هاى آنان، اگر بر اساس حق نباشد، ممكن است انسان را به سوى باطل و راه‏هاى انحرافى سوق دهد. بنابراين بر يك جوان مسلمان و متعهّد زيبنده است كه تمايلات خود و گفته‏هاى ديگران را بر اساس انديشه‏ هاى صحيح و عقلانى بسنجد و راه خود را با معيار حقيقت انتخاب كند. امام جواد (علیه السلام) در اين زمينه رهنمود راه‏گشايى براى همگان دارد. آن گرامى مى‏ فرمايد: «هر كس به گفتار گوينده‏اى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است. اگر ناطق از خدا مى‏گويد، شنونده خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان بگويد، شنونده نيز به پرستش شيطان پرداخته است.»

 نظر دهید »

مکارم اخلاق در سیره امام رضا (علیه السلام )

28 مرداد 1394 توسط فروتن

حضرت علي بن موسي الرضا (ع) مانند ديگر پيشوايان معصوم عليهم السلام به زيور فضايل اخلاقي و کمالات نفساني آراسته و از هر گونه زشتي و پليدي و رذايل اخلاقي منزه بود و در اين راه گفتار و رفتارش الگو سرمشق ديگران بود. اينک بخشي از خصوصيات فردي و مکارم اخلاقي آن حضرت:

الف ـ زهد و عبادت

پيشواي هشتم (ع) در زهد و پارسايي و پرستش پروردگار، يگانه ي عصر خود بود و زر و سيم دنيا و مناصب اجتماعي و حکومتي در برابر مقام عبوديت و پارسايي او هيچگونه ارزشي نداشت. «محمد بن عباد» درباره ي زهد و ساده زيستي امام (ع) مي گويد:
حضرت رضا (ع) در تابستان بر روي حصير مي نشست و در زمستان بر روي گليم، و لباسهايش زبر و خشن بود؛ و لي هنگامي که در ميان مردم مي رفت از لباسهاي عادي مردم استفاده مي کرد.
علي بن موسي الرضا (ع) با قرآن انس خاصي داشت و هر سه روز يک بار ختم قرآن مي کرد و مي فرمود:
اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مي توانم يک قرآن ختم کنم؛ ليکن هيچ آيه اي را تلاوت نمي کنم مگر آنکه درباره ي آن آيه و موضوعي که فرود آمده و زماني که نازل شده است، انديشه مي کنم.
امام (ع) کم مي خوابيد و شبها را بيشتربه شب زنده داري مي گذرانيد و گاهي اوقات تمام شب را تا صبح بيدار بود و بسيار روزه مي گرفت و روزه اول، وسط و آخر ماه از او ترک نمي شد و مي فرمود: «روزه داشتن در اين سه روز مثل اين است که انسان هميشه روزه است».
رجاء بن ابي ضحاک ـ مأمور مأمون براي بردن امام رضا (ع) از مدينه به خراسان ـ مي گويد:
من از مدينه تا مرو همراه و مراقب امام (ع) بودم؛ سوگند به خدا، کسي را در پرهيزگاري و افزوني ذکر خدا در تمامي اوقات، و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم.
سپس به طور تفصيل برنامه ي عبادي آن حضرت را در طول شب و روز بيان مي کند.
مأمون وقتي گزارش «رجاء» را شنيد گفت:
اي پسر ابي ضحاک، آنچه که گفتي درست است، او (اشاره به امام رضا (ع)) از بهترين، داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
سپس به وي توصيه کرد که مشاهدات خود را براي ديگران نقل نکند.

ادامه »

 نظر دهید »

حضرت معصومه (سلام الله علیها ) بصیرت و ولایت مداری .

27 مرداد 1394 توسط فروتن

در اسلام به بحث امامت و ولایت توجه ای اساسی شده است و از آن به عنوان یکی از اصول دین یاد می شود که منزلت هر موجودی و قبولی کلیه اعمال فرد مسلمان در گرو میزان ولایت پذیری او است. ولایت مداری و بصیرت دو مقوله مهم در مجموعه ی روند تکاملی انسان است و اقتضای بصیرت ولایت مداری است .

ولایت بذات از آن خداوند کریم است اما به اذن الهی معصومین(ع) نیز از این ولایت برخوردارند. در آیه 59 سوره نسا “يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً “خداوند به اطاعت از اولی الامر دستور داده است.
ولایت مداری نیز همچون دیگر مباحث اعتقادی از مباحث مهمی است که زنان نیز در طول تاریخ همپای مردان در آن نقش آفرین بوده اند که به طور نمونه می توان به شخصیت ولایت مدارحضرت معصومه (س) اشاره نمود که به تاسی از جده گرامیشان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و حضرت زینب(س) در دفاع از ولایت با هجرتی آگاهانه و از روی بصیرت توانستند در این زمینه نقش آفرینی کرده وبه عنوان الگویی شایسته برای زنان شیعه مطرح گردند. برجستگی ها و ویژگی های حضرت معصومه(س) دو محور است که آن همسنگری با ولایت و ولایت مداری ایشان به معنای واقعی بوده است.

ادامه »

 1 نظر

توصیه عجیب حضرت علی(علیه السلام ) درباره آزادی اسرا

26 مرداد 1394 توسط فروتن


از کلمات بلند امیرمؤمنان (ع) است که فرمود: در مسائل نظامی و جنگی، عاطفی برخورد نکنید.

در یکی از جنگ‌ها، سپاهیان علی (ع) را به اسارت گرفتند. به حضرت عرض کردند: اجازه بدهید ما از بیت‌المال به منظور آزادی اسیران بودجه‌ای در اختیار بگیریم. فرمود: آزاد کردن اسیر کار خوبی است و ادامه مبارزه است؛ اما کسی که به اندک حادثه، فوراً دست بلند کرده تسلیم می‌شود، شهامتی ندارد.

آنها را که زخمی و اسیرند و زخم در جلوی بدن آنهاست آزاد کنید؛ چون معلوم می‌شود تا آخرین لحظه مقاومت کرده‌اند و بعد اسیر شده‌اند. و آنهایی که زخم در پشت بدنشان است، معلوم می‌شود فرار کرده و سپس آنها را دستگیر کرده‌اند. کسی که میدان جنگ را ترک می‌کند او به درد ما نمی‌خورد. چون شهادت را نشناخته است. خیال می‌کند مرگ یعنی نابودی و فکر می‌کند ماندن برای او بهتر است. او نمی‌داند که: «ما الموت الا قنطره تعبر بکم»؛ مرگ فقط پلی برای عبور از این جهان به سرای ابدی است.

بیانی است زیبا از حضرت حسین بن علی (ع) که مرگ، پلی بیش نیست، با عبور از آن به بهشت می‌رسید.

علی (ع) که افطاریه خود را به اسیر می‌دهد، هنگام آزاد کردن سربازان اسیر خود دستور می‌دهد سربازی را که از پشت زخم خورده، برای آزاد کردن او از بیت‌المال چیزی صرف نکنند. معلوم می‌شود او فرار کرده و کسی که میدان جنگ را پشت‌سر می‌گذارد و فرار می‌کند، مورد علاقه ما نیست. او خود را بهتر از دین می‌شمرد و نمی‌داند که شهادت همان و بهشت سعادت همان.

علی (ع) در نامه‌ای که برای سهل‌ بن حنیف انصاری نوشت فرمود: «ما قلعت باب خیبر… بقوه جسدیة و لاحرکة غذائیه لکنی اُیّدتُ بقوةٍ ملکوتیة و نفسٍ بنور بها مضیئة»؛ من در قلعه خیبر را با نیروی حاصل از اثر غذا و خوراک نکندم؛ بلکه آن قدرت ملکوتی و نفس منور به نور الهی مرا به این کار واداشت.

قوت جبریل از مطبخ نبود/ بود از دیدار خلاق ودود

امام صادق (ع) فرمود: «ما ضعُف بدنٌ عمّا قویَت علیه النیّه». هرگز در برابر قدرت اراده، بدن اظهار ضعف نمی‌کند. اگر اراده قوی شد، بدن تابع است و هر اندازه که اراده ضعیف بود بدن نیز مطاع است. اراده علی (ع) قوی بود، بدن هم به تبع آن قدرتی فوق العاده یافت.

« 26 مرداد ماه روز بازگشت آزادگان به میهن گرامی باد.»

 

 نظر دهید »

نگاهی به نحوه شهادت امام صادق (علیه السلام)

21 مرداد 1394 توسط فروتن

امام صادق (علیه السلام ) در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر وضعيف شده بود و به تعبيريکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود ازاوچيزي نمانده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. ودرسالهاي آخر عمربر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.

روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق( عليه السلام) رادراينجا حاضر کن .

ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت:« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آيا درمورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»

امام: آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است …

ربيع ميگويد: امام صادق( عليه السلام) راديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنارمنصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر مي شد .

وقتي که امام صادق( عليه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:

وقتي که شما وارد برمنصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟

امام صادق( عليه السلام) فرمود : لبهايم رابه دعاي جدم امام حسين ( عليه السلام) حرکت مي دادم وآن دعا اين است :

يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي بِِرُکنِکَ الذَّي لايُرام

« اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسايه رکن استوار وخلل ناپذيرت قراربده »

ادامه »

 1 نظر

محکمترین دستگیره ایمان از نگاه امام صادق(علیه السلام) .

21 مرداد 1394 توسط فروتن

روی عن الصادق (علیه السلام ) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِاَصْحَابِهِ اَیُّ عُرَى الْإِیمَانِ اَوْثَقُ فَقَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاهُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکَاهُ … فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ وَ لَکِنْ اَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی اَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَاءِ اللّهِ. (بحارالانوار ج۶۶ ص۲۴۲ – کافی ج۲ ص۱۲۵- وسائل ج۱۶ ص۱۷۷ شماره ۲۱۲۸۴)

از امام صادق(علیه السلام ) منقول است که حضرت در روایتی فرمودند: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) به اصحابشان فرمودند:

«اَیُّ عُرَى الْإِیمَانِ اَوْثَقُ»، در میان دستگیره‏های ایمان کدامیک محکم‏تر است؟ معلوم می‏شود انسان می‏تواند با تمسّک جستن به ایمان، خودش را نجات و از هلاکت نجات بخشد. همچنین معلوم می‏شود ایمان چندین دستگیره دارد که هر که به آن‏ها تمسّک پیدا کند نجات می‏یابد. حال حضرت سؤال می‏کنند که در بین این‏ها کدامیک محکم‏تر و اطمینان بخش‏تر است؟ چون هرچه محکم‏تر باشد آدم را بهتر از پرتگاه نجات می‏دهد.

در جواب عرض کردند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ»، خدا و پیامبرش بهتر می‏دانند؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاهُ»، بعد برخی از اصحاب گفتند: نماز؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکَاهُ»، برخی دیگر گفتند: زکات؛ هر یک از اصحاب با اینکه گفتند: خدا و پیامبرش بهتر می‏دانند؛ اظهار نظر کردند. بعد از اینکه اظهارنظرها تمام شد، پیامبر ‏فرمودند: «لِکُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیْسَ بِهِ»، این‏هایی اسم بردید، همه فضیلت دارند و دستگیره و نجات بخش هستند، امّا من به‏ دنبال محکم‏ترین آن‏ها هستم که اگر انسان به آن متمسّک شد و آن را پیشه گرفت، هیچ‏گاه سرنگون نمی‏شود و به هلاکت نمی‏رسد.

سپس حضرت فرمودند: «وَ لَکِنْ اَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ»، محکم‏ترین دستگیره ایمان این است که انسان دوستی‏ و دشمنی‏اش با دیگران بر محور خدا باشد نه هوای نفس. حضرت معیار می‏دهند، اگر کسی را دوست داری برای خدا دوست بدار نه برای غیر خدا، مثل امور مادّی دنیایی یا هوای نفس و اگر کسی هم در نزد ما مبغوض و مطرود است، باید به خاطر خدا باشد نه هوای نفس. مثلاً چون می‏بینم او دارد از احکام الله تخلّف می‏کند مطرود من می‏شود. «دوستی بر محور خدا، دشمنی بر محور خدا».

حضرت در ادامه فرمودند: «وَ تَوَالِی اَوْلِیَاءِ اللَّهِ»، و رابطه دوستی و سرپرستی با کسانی برقرار کن که دوستان خدا هستند؛ یعنی اگر در روابط اجتماعی می‏خواهی با کسی رفیق شوی، برو کسی را پیدا کن که از اولیای خدا است. بحث اوّل در رابطه با دوستی بود، امّا این بحث در مورد رفاقت و سرپرستی است.

در عبارت بعد حضرت می‏فرمایند: «وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَاءِ اللَّهِ»، از دشمنان خدا برائت بجوی و کناره‏گیری کن. نباید نسبت به کسانی که ضدیّت با خدا دارند بی‏تفاوت باشی، بلکه باید از آن‏ها تبرّی بجویی. «تبرّی» یعنی هیچ‏گونه رابطه‏ای، چه درونی وچه بیرونی با او برقرار نکنی. مثلاً تا می‏گویند: فلانی، بگو: بنده با ایشان کاری ندارم و او با من هیچ ارتباطی ندارد.

 نظر دهید »

پیش بینی حضرت علی (علیه السلام) در مورد گروهک تروریستی داعش.

21 مرداد 1394 توسط فروتن


حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام )1400 سال پیش فرمودند: “إذا رأيتم الرايات السود فالزموا الأرض ولا تحرکوا أيديکم ولا أرجلکم ثم يظهر قوم ضعفاء لا يُوبه لهم قلوبهم کزُبَر الحديد هم أصحاب الدولة لا يفون بعهد ولا ميثاق يدعون إلى الحق وليسوا من أهله “أسماؤهم الکنى ونسبتهم القرى” حتى يختلفوا فيما بينهم ثم يؤتي الله الحق من يشاء…”

ترجمه: زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید – به این معنا که دعوت آنان باطل است و نباید به کمک آنان بشتابید – سپس قومی ضعیف ظاهر می شوند که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است، آنها وفادار به هیچ عهدی نیستند، به حق فرا می خوانند در حالیکه از آن نیستند، اسامی شان، کنیه و نسبت هایشان از نام شهرها گرفته شده؛ تا اینکه در بین خود اختلاف نظر پیدا می کنند و خداوند خداوند اهل حق – هر کسی که بخواهد- را ظاهر می سازد…”

گفته می شود این سخن که مفهوم آن تماما با تروریست های “داعش” منطبق است کسانی که پرچم های سیاه دارند، اسامی شان، کنیه است مانند “ابو مصعب، ابوالبراء و…” و نسبت هایشان به شهرها می رسد مانند “البغدادی، الحرانی و…” .

 منبع:« کتاب احقاق الحق و ازهاق الباطل »

 2 نظر

چگونگی شکل گیری فرقه های منحرف در عصر امام صادق(علیه السلام)

21 مرداد 1394 توسط فروتن

یکی از مهمترین مسائلی که در عصر امام صادق(علیه السلام) به چشم می‌خورد، مسأله شنیدن و نقل حدیث از ناحیه عده ای از افرادی است که در میان آنها هم شیعه و طرفدار واقعی و هم دشمن و معاند اسلام دیده می‌شود، زیرا تمامی شاگردان حضرت نمی توانستند تفکر و اندیشه خود را در یک زاویه صحیح قرار داده و همه معارف دینی خود را همانند محمد بن مسلم و زراره اخذ نمایند و حتی در صف شاگردان امام صادق(علیه السلام) کسانی که طرفداران سرسخت خلافت بنی امیه و بنی عباس بودند، نیز وجود داشتند.

پراکنده شدن این عده در اطراف جامعه اسلامی باعث تفسیر و توجیه عقاید مختلف با بینش های گوناگون می‌شد و جریان های سیاسی موجود در جامعه نیز به اختلاف عقاید و برداشت ها تاثیر می‌گذاشتند. در نتیجه یکی از حوادث عمیق این عصر، فراوانی شاگردان با اختلاف وسیع فکری و عقیدتی در گوشه و کنار جامعه اسلامی بود. امام صادق(علیه  السلام ) هم با توجه به این موضوع به مقابله و مبارزه با آنها برخاستند و این مبارزه و مخالفت باعث محدود شدن و تضعیف این فرقه شد.

تدابیر و شیوه مقابله امام صادق(ع) با فرقه های منحرف

امام صادق(علیه السلام) با ویژگی های برجسته علمی با مستندات عمیق علم الهی با این انحراف توسعه یافته مقابله کردند و در این مسیر از تدابیر مختلفی بهره بردند. ایشان شیعیان واقعی را از معاشرت با آنان پرهیز دادند، چنانکه در حدیثی به مفضل فرمودند:«ای مفضل با غلات نشست و برخاست نداشته باشید و با آنها غذا نخورید و دست دوستی به سوی آنها دراز نکنید و به مبادله علمی با آنان نپردازید.» مبارزه و تکذیب عقاید و افکار غلات یکی دیگر از تدابیری بود که از سوی ششمین پیشوای شیعه اتخاذ شد تا این فرقه انحرافی در نطفه خفه شود.

تدبیر علمی امام صادق(علیه السلام) و بینش عمیق و الهی ایشان از شرایط زمانه فرصت را برای توسعه علوم مختلف و تأسی دانشگاه مهیا کرد. ضمن اینکه از عصر امام باقر(علیه السلام) زمینه های گسترش نهضت بزرگ علمی آغاز شد و حرکت‌ها و جنبش های سیاسی علیه دستگاه خلافت اموی از سوی شیعیان و مخالفان، توجه خلفای وقت را به مقابله با این تحرکات سیاسی جلب کرد و امام صادق(علیه السلام) از اوج گیری درگیری‌ها بخوبی بهره بردند و با هوشیاری فراوان از فرصت موجود برای نشر معارف و احادیث نبوی(ص) و پدران بزرگوارشان استفاده کردند.

 نظر دهید »

ویژگی های دوست واقعی از دیدگاه (امام صادق علیه السلام)

21 مرداد 1394 توسط فروتن

در روایتی از امام صادق (علیه السلام ) دوست واقعی را چنین تصریح فرمودند:

«و من لم یکن فیه شى‌ء منها فلا تنسبه الى شى‌ء من الصّداقة»
«فأوّلها: ان تکون سریرته و علانیته لک واحدة». اول این است که ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد. اینجور نباشد که در ظاهر اظهار دوستى کند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد؛ یا اینکه دوست نباشد حداقل خیر تو را نخواهد. این اولین شرط صداقت است.

«و الثّانیة: ان یرى زینک زینه و شینک شینه»؛  آنچه را که زینت توست، زینت خود بداند؛ آنچه عیب توست، عیب خود بداند. اگر شما به مقام علمى دست پیدا می‏کنید، یا یک کار برجسته‌اى می‏کنید که زینت براى شماست، این را براى خودش زینت بداند. اگر خداى نکرده چیزى در شما هست، صفتى، کارى، عملى که موجب عیب شماست، این را عیب خودش بداند؛ که طبعاً آثارى بر این مترتب است: سعى می‏کند برطرف کند، سعى می‏کند آن را پنهان کند. اینجور نباشد که منتظر بماند تا شما یک لغزشى پیدا کنید، خوشحال بشود از این لغزش. صداقت این نیست.

«و الثّالثة: ان لاتغیّره علیک ولایة و لا مال»؛ اگر به یک قدرتى، حکومتى، ریاستى دست پیدا کرد، یا به یک مالى دست پیدا کرد، ثروتمند شد، وضعش با تو عوض نشود، تغییر نکند. بعضى‌ها اینجورى‌اند دیگر؛ با آدم رفیقند، به مجرد اینکه به یک مال و منالى، پولى، زندگى‌اى، چیزى می‏رسند، آدم مى‌بیند اصلا نمی‏شناسند آدم را. اصلا نمی‏شناسد، کأنّه نمی‏شناسد آدم را؛ از این قبیل هم دیده‌ایم آدم هایی را. اینجور نباشد. داشتن مال و مقام او را عوض نکند، وضعش را با تو [عوض نکند].

«و الرّابعة: ان لا یمنعک شیئا تناله مقدرته»؛ هر کار از دستش برمى‌آید، از تو دریغ نکند. خدمتى می‏تواند بکند، کمکى، وساطتى، توصیه‌اى، هر کار می تواند براى تو بکند و خیرى به تو برساند؛ از این امتناع نکند.

«و الخامسة: و هى تجمع هذه الخصال ان لا یسلمک عند النّکبات»؛ در نکبت‏ها و رویگردانی‏هاى دنیا تو را رها نکند. [اگر] به یک مشکلى دچار شدى، [به یک] بیمارى‌اى دچار شدى، سختى‌اى پیدا کردى؛ انواع و اقسام سختى‌های دیگر - حالا در زمان ما ملاحظه می‏کنید؛ سختى‌هاى سیاسى و سختى‌هاى اقتصادى و حیثیتى و همه چىز هست دیگر؛ انواعش را داریم مى‌بینیم که در گذشته در دورانهایى اینها را نمی‏دیدیم؛ لیکن حالا جلوى چشم ماست؛ امتحان‏ها فراوان است - [در] اینطور موارد تو را رها نکند؛ کمک کند.

 نظر دهید »

ویژگی یاران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه ) در کلام امام صادق (علیه السلام)

21 مرداد 1394 توسط فروتن

حضرت امام صادق(ع) در روایتی ویژگی‌ها و برنامه‌های کسانی را که می‌خواهند از یاران امام زمان(عج) باشند، بیان کرده‌اند. «من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس خوشحال می‌شود و دوست دارد که درشمارِ یاران حضرت مهدی(عج) باشد، باید سه ویژگی داشته باشد: منتظر بودن، با ورع بودن، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه داشتن».

ویژگی نخست: منتظر بودن

انتظار کشیدن ـ که از وظایف یاران امام مهدی(عج) است ـ یک حالت و عمل قلبی و درونی‌ است که آثار و برکت‌های فراوان بیرونی هم دارد. انسان منتظر، دائماً به در نگاه می‌کند. پیوسته در درون و باطن به عالم بالا نگاه می‌کند که آقایش چه زمانی تشریف می‌آورد.

پس اوّلین اثر انتظار، این است که انسان را دائماً به یاد منتظَر می‌اندازد؛ یعنی در حقیقت، انسان منتظِر، یک لحظه هم از یاد آن حضرت غافل نیست. دومین اثر، آماده شدن و مهیّا شدن برای آمدن امام زمان(عج) است. شخصی از امام صادق(ع) می‌پرسد: متی الفرج؛ آقاجان! گشایش و فرج شما اهل بیت(ع) چه زمانی است؟ امام فرمودند: «مالک و الفرج و انت ممن ترید الدّنیا!؟؛ تو را به فرج چه کار در حالی که از کسانی هستی که دنیا را می‌خواهند و دنیاطلبند؟! کسی می‌پرسد فرج چه زمانی است، که خود را برای آن ساخته و آماده کرده است. تو فرج را برای آن می‌خواهی که دنیایت آباد شود! مشکلات اقتصادی و سیاسی برود! تو خود آقا را نمی‌خواهی. آقا بیاید تا دنیایت را آباد کند. بنابراین پرسشت بی‌جاست!» پس مهم، آماده بودن برای ظهور است.

اثر سوم انتظار، لحظه شماریِ انسانِ منتظر برای آمدن آن حضرت(عج) است. لحظه لحظه می‌گوید: خدا کند تو بیایی!. اصلاً آمدن حضرت(عج) را در خواب می‌بیند. نه اینکه بگوید ـ نعوذبالله ـ آقا تا هزار سال دیگر هم ظهور نمی‌کند.

ویژگی دوم: با ورع بودن

ادامه »

 نظر دهید »

حقیقت بندگی.

19 مرداد 1394 توسط فروتن


مهم ترین سوالی که عنوان بصری ، پس از پرسش درباره حقیقت علم از امام صادق (علیه السلام )  پرسد این است: «حقیقت بندگی خدا چیست؟» بندگی از سرچشمه های علم است و عنوان، ناگزیر به این پرسش می رسد.
امام(علیه السلام) در پاسخ به سه نکته اشاره می کند:
1 . بنده خدا در آنچه خداوند به او ارزانی فرموده، احساس مالکیت ندارد. بندگان حقیقی، مال را از آن خدا می دانند و آن را در جایی که او فرموده است به مصرف می رسانند.
2 . او برای خود تدبیر نمی کند.
3 . همه کارهای چنین بنده ای در محدوده امر و نهی خداوند است.

 نظر دهید »

برخى وصيتهاى امام جعفر صادق (علیه السلام) براى شيعيان!

19 مرداد 1394 توسط فروتن

 وصيت امام به زيد شحام:
زيد شحام مى‏ گويد: ابوعبدالله (ع) به من فرمود: به همه کسانى که به نظر تو، مطيع ما هستند و از ما حرف مى‏ شنوند، سلام برسان.
من همه شما را به تقواى الهى و ورع دينى فرا مى‏ خوانم، و اينکه براى خدا کوشش کنيد، راستگو باشيد، اداى امانت کنيد و سجده ‏هاى طولانى داشته باشيد و براى همسايگان خوبى باشيد که محمد(ص) ، با اين تعاليم و آموزشها آمده است.

امانت و وديعه اشخاصى را که شما را امين شناخته ‏اند و چيزى را به شما سپرده‏ اند، چه نيکوکار باشند يا بدکار، به ايشان سالم پس دهيد؛ زيرا رسول الله صوات الله عليه دستور دادند که حتى نخ و سوزن هم تحويل شود.
و به خويشاوندان و اقوام خود صله و احسان کنيد و بر جنازه آنان و در تشييع شان شرکت نمائيد و بيمارانشان را عيادت کنيد و حقوق ايشان را ادا نمائيد؛ چون اگر يکى از شما (چنين رفتار کند و) در دين خويش ورع داشته باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق و خوشرفتار باشد، گفته مى ‏شود: اين جعفرى است و من خوشحال مي شوم و از اين وضع دلشاد مى‏ گردم و گفته مى ‏شود: اينگونه است ادب و تربيت جعفر، اما اگر جز اين باشيد، گرفتارى و ننگ و عار شما بر من است و گفته مى ‏شود: اينگونه است تعليم و تربيت جعفر؟

به خدا سوگند، حديث کرد مرا پدرم که مردى در ميان قبيله‏ اى از شيعيان على (ع) شمرده مى‏شود که وارسته ‏ترين، امانت‏دارترين، راستگوترين، و درزمينه قضاوت، عادلترين آنان باشد و وقتى از افراد قبيله راجع به او سؤال شود که او چگونه مردى است، پاسخ دهند: چه کسى همانند اوست؟ راستى که او امين‏ترين و صادق‏ترين ماست.

ادامه »

 نظر دهید »

کلامی از صادق آل محمد (صلی الله علیه وآله )

19 مرداد 1394 توسط فروتن

 1 نظر

آموزش‏های دینی و تقویت مبانی اعتقادی کودک درکلام امام صادق (علیه السلام)

19 مرداد 1394 توسط فروتن

امام صادق (علیه‏ سلام) می‏فرمایند:

هنگامی که کودک به سه سالگی رسید لا اله الا اللّه را به او بیاموزید و او را رها کنید (همین مقدار کافی است).

وقتی هفت ماه دیگر گذشت محمد رسول اللّه (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) را به او آموزش دهید و سپس او را رها کنید تا چهار ساله شود. آن‏گاه صلوات فرستادن را به او بیاموزید.

در پنج سالگی به او سمت راست و چپ را آموزش دهید و قبله را نشان او داده و بگویید سجده کند.

آن‏گاه او را تا شش سالگی واگذارید. فقط پیش روی او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش هم تمام شود.

وقتی هفت سالگی را پشت سر گذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به او بگویید نماز بخواند، تا هنگامی که نه ساله شد وضو و نماز را به نیکی آموخته باشد.

و هنگامی که آن‏ دو را به خوبی یاد گرفت خدا پدر و مادر او را به خاطر این آموزش‏شان خواهد آمرزید.

 نظر دهید »

چه ساعتی از شبانه روز به خدا نزدیکیم.

19 مرداد 1394 توسط فروتن

از امام صادق (عليه السلام) سوال شد:
يابن رسول الله ! بنده در چه ساعتى از شبانه روز به خدا نزديك است ؟ و خداوند در چه موقعى به بنده اش نزديك است ؟
امام فرمود:
هنگامى كه بنده اى در دل شب از خواب بر مى خيزد و وضو مى سازد و به نماز و دعا مى ايستد و با خالق خويش به راز و نياز مى پردازد، در آن حال است كه از عرش خداوند ندا مى رسد كه اى بنده من ! تو پروردگار خود را مى خوانى ، همانا احسان و هديه و عنايت الهى از آسمان بر تو مى بارد، در حالى كه فرشتگان خدا گرداگرد تو را فرا گرفته اند. اگر مى دانستى كه با چه كسى به راز و نياز مشغول هستى ، از نماز دست نمى كشيدى و از نماز سير نمى شدى.

 نظر دهید »

عزّت نفس ( توصیه امام صادق (علیه السلام) در مورد سختی های زندگی)

19 مرداد 1394 توسط فروتن


مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد “فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و…."خلاصه در آخر کلامش از امام صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: “آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود.”
حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای واز روزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.

 نظر دهید »

نگاهی گذرا بردوران امامت امام صادق (علیه السلام )

19 مرداد 1394 توسط فروتن

امام جعفر صادق، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».

دوران قبل از امامت
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.

امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.

اوضاع جامعه در آغاز امامت
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.

جنبش فرهنگی در دوران امامت
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.

ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.

همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.

حاکمان معاصر
همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)

و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)

نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان” الرضا فی آل محمّد” بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.

امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.

چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.

 نظر دهید »

اگر دلتنگ شدی؟

05 مرداد 1394 توسط فروتن

 2 نظر

قبور ائمه مظلوم بقیع چگونه و چندبار تخریب شد؟

31 تیر 1394 توسط فروتن

تا پیش از تخریب و ویرانی قبور مطهر بقیع توسط وهابیت متعصب که براساس معتقدات خود، به تخریب بسیاری از آثار تاریخی پرداختند، بر روی قبور پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت.

ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به‏ طور هشت ضلعی ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند.

 هشتم شوال سال 1344 هجری قمری مصادف با سالروز یک اتفاق تلخ در تاریخ بشریت، که دل هر انسان آزاده‌ای را به درد می‌آورد، در این روز قبرستان بقیع به عنوان مهم‌ترین قبرستان اسلام به دست وهابیون تخریب شد.

برای درک میزان دردناکی و شنیع بودن این اقدام باید توجه کرد که در کمتر کشوری به اندازه سرزمین حجاز، آثار مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است؛ چراکه زادگاه اصلی اسلام آن‌جاست و آثار گرانبهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده می‌شود. ولی متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابی، بیشتر این آثار ارزشمند را به بهانه واهی آثار شرک، از میان برده‌اند و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقیع است. این قبرستان، مهم‌ترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار می‌آید.

وضعیت بقیع قبل از تخریب

پس از تسلط وهابیون بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ویران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین (ع)، دیگر قبور را هم تخریب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد (ع) مادر امیرالمومنین (ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنین (ع)، قبرعباس عموی پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر (ع)، قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پیامبر (ع)، قبر حلیمه سعدیه مرضعه پیامبر (ع) و قبور شهدای زمان پیامبر (ع).

نخستین تخریب قبور ائمه بقیع

نخستین تخریب قبور مطهر ائمه‌ بقیع به دست وهابیون سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌ داد، پس از این واقعه‌ تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌ کار بردن امکانات ویژه‌ای، مراقد تخریب‌ شده به زیباترین شکل بازسازی‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی و در واقع مکان زیارتی - سیاحتی مسلمانان تبدیل‌ شد.

دومین تخریب بقیع

دومین و در واقع دردناک‌ترین حادثه تاریخی - اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی‌ کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط ‌می‌شود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه‌ خود قرار دادند و بقیع را به مقبره‌ای ویران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌ کردند.

 نظر دهید »

توسل به حضرت علی (علیه السلام ) جهت بر آمدن حاجت !

15 تیر 1394 توسط فروتن

روز چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه روزه گرفته بعد از افطار دو ركعت نماز بخواند و از حال نماز خارج نشود و بلافاصله این رباعى را 110 مرتبه رو به قبله بخواند:

یا امیرالمومنین یا ذالنعم یا امام المتقین یاذالكرماننا جئناك فى حاجاتنا لاتخیبنا و قل فیها نعم

 نظر دهید »

علت اصلی پنهان بودن مزار حضرت علی (علیه السلام )

15 تیر 1394 توسط فروتن

وصیت امام(ع) این گونه بود که شبانه و مخفیانه دفن شود، چنانکه حضرت زهرا(س) به حضرت وصیت کرد که مخفیانه دفن شود و این وصیت ها دارای چند پیام هستند:

1. بیان مظلومیت اهل بیت

2. شناخته نشدن جایگاه آنان و پوشیده ماندن منزلت ایشان.

3. توجه به علت اصلی این مظلومیت در جریان تاریخ اسلام و توطئه های دشمنان بر علیه اهل بیت و استمرار این جریان.

4. همان طور که شخصیت علی(ع) در زمان خود مجهول بود و اکنون پس از قرن ها دانشمندان غیر مسلمان نیز تشنه درک حضور و عاشق سخنان و اندیشه های اویند، شناخت بارگاه و مرقد ملکوتی علی(ع) نیز نیازمند معرفت و شناخت است که اگر قبل از آن ظاهر می شد، مورد اهانت جاهلان واقع می شد از این رو پنهان بودنش بهتر بود.

5. به دلیل کینه و عناد بنی امیه و خوارج و دیگران به آن حضرت چنان که سال ها حضرت را در منابر خود ناسزا گفتند و بر علیه او تبلیغ کردند، از این رو اگر قبرش معلوم بود جسارت می کردند، از این رو سال ها در اختفای کامل بود و به جز ائمه و خواص شیعه کسی آگاه نبود.

 نظر دهید »

هفت ویژگی حضرت علی ( علیه السلام )از زبان پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)

15 تیر 1394 توسط فروتن

 هفت ویژگی خاص حضرت علی (ع) از زبان پیامبر (ص) بدین شرح است:

1-اولین شخصی هستی که ایمان آوردی و به دین من پیوستی. تو در خانه خدا به دنیا امدی این بالاترین ایمان است.

2-وفادارترین شخص به عهد خدا هستی.

3-در همه حال و همه جا امر خدا مهمترین چیز است.

4-دارای عدالت علوی هستی.

5-بصیرت قضاوت در حکومت خود داری.

6-به درد مردم رسیدگی می کردی و بین هیچکس فرق نمیگذاشتی.

7-در پیش خدا مقرب هستی.

نقطه اوج این هفت ویژگی فقط و فقط در امیرالمونین علی (ع) یافت می شود.

 نظر دهید »

کوفه چه خبر است؟

15 تیر 1394 توسط فروتن

                                             کوفه امشب التهاب محشر است / کوفه امشب کربلایی دیگر است
                                             جبرئیل آوای غم سر داده است / در فلک شوری دگر افتاده است
                                               تیر غصه بر دل زارم نشست / تیغ دشمن فرق مولایم شکست
                                             قلب مجنون سوی صحرا می رود / حیدر-ع امشب سوی زهرا میرود .

 

 نظر دهید »

انتخاب نام از طرف خداوند!

10 تیر 1394 توسط فروتن

 چون امام حسن (عليه السلام ) متولد شد، حضرت فاطمه (عليهاالسلام )به حضرت امير المومنين (عليه السلام ) گفت: «براي او نامي انتخاب كن.»
حضرت علي (عليه السلام)  گفت: «در انتخاب نام او بر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله )سبقت نمي گيرم» .
پس او را خدمت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) آوردند.پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) زبان خود را در دهان امام حسن  ( عليه السلام) كرد و زبان آن حضرت را مكيد، سپس از امير المومنين (عليه السلام) پرسيد: «چه نامي براي او انتخاب كردي؟»
حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «من در انتخاب نام او بر شما سبقت نمي گيرم.» رسول خدا (صلي الله عليه و آله )فرمود: «من نيز بر پروردگار خود سبقت نمي گيرم.»
پس حق تعالي به جبرييل فرمود كه: «براي محمد، پسري متولد شده است، به سوي زمين برو و سلام مرا به او برسان و او را تبريك و تهنيت بگو و به او بگو كه: علي نسبت به تو به منزله‏ي هارون است نسبت به موسي، پس اسم پسر هارون را بر او بگذار.»
جبرييل فرود آمد و امر حق تعالي را بيان كرد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم )  از او پرسيد: «اسم او چه بود؟»
جبرييل گفت: «اسم او شبر بود.»
حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم )فرمود: «زبان من عربي است.»
جبرييل گفت: «نام او را حسن بگذار.»
پس او را حسن نام كردند كه در لغت عربي شبر به معناي حسن است.
چون امام حسن( عليه السلام )متولد شد، حق تعالي به جبرييل وحي كرد كه: «براي محمد پسري متولد شده است، برو به تبريك و تهنيت بگو، و به او بگو كه: علي نسبت به تو به منزله‏ي هارون است نسبت به موسي، پس بر او نام پسر ديگر هارون را بگذار.»
جبرييل نازل شد و بعد از تبريك و تهنيت، پيغام خداوند را رساند، حضرت فرمود: «نام آن پسر چه بود؟»
جبرييل گفت: «شبير» .
حضرت رسول (صلي الله عليه و آله )فرمود: «زبان من عربي است.»
جبرييل گفت: «او را حسين نام كن كه به معني شبير است.» پس نام او را حسين گذاشتند.
در روايت ديگري، اسماء بنت اسد عميس مي گويد: من قابله‏ي امام حسن (عليه السلام) بودم، چون آن حضرت متولد شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) آمد و گفت: «اي اسماء! فرزند مرا بياور، پس آن حضرت را در جامه‏ي زردي پيچيدم و به خدمت حضرت بردم.»
رسول خدا (صلي الله عليه و آله )فرمود: «آيا من شما را نهي نكردم كه فرزندي كه متولد مي شود را در جامه‏ي زرد نپيچيد؟»
پس او را در جامه‏ي سفيدي پيچيدم و به خدمت آن حضرت بردم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس از امير المومنين (عليه السلام) پرسيد: «چه نامي را براي او انتخاب كرده‏اي؟»
امير المومنين (عليه السلام) گفت: «من در انتخاب نام او بر شما سبقت نگرفتم.» رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «من نيز در انتخاب نام او بر پروردگار خود سبقت نمي گيرم.»
پس جبرييل نازل شد و گفت: «خداوند بلند مرتبه به تو سلام مي رساند و مي فرمايد كه بر او نام پسر بزرگ هارون را بگذار.» پس حضرت نام او را حسن انتخاب كرد.
چون روز هفتم شد، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله )دو گوسفند ابلق، براي عقيقه‏ي او كشت. به اسماء كه قابله بود يك ران با يك اشرفي داد. همچنين سر او را تراشيد و موي سرش را با نقره كشيد و به اندازه‏ي آن صدقه داد و سرش را به خلوق كه بوي خوشي بود مخلوط كرد و فرمود: «اي اسماء! خون عقيقه را بر سر فرزندان ماليدن از كارهاي جاهليت است.»
از امام صادق (عليه السلام) مروي است كه:
حق تعالي نام امام حسن (عليه السلام) را با جامه‏ي حريري از جامه‏هاي بهشت براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هديه فرستاد.
و به روايت ديگر: نام آن حضرت را كه بر حريري نوشته بود فرستاد و حضرت رسالت (صلي الله عليه و آله) نام امام حسين (عليه السلام )را از آن مشتق كرد.

 

 1 نظر

چرا «کریم اهل بیت » نام گذاشتند؟

08 تیر 1394 توسط فروتن

امام حسن ـ علیه السلام ـ نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه بسیار دلسوز بودند، و با خرابه ‌نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم‌درآمد همراه و همنشین می‌شدند و دردِ دلِ آن‌ها را با جان و دل می‌شنیدند و به آن ترتیب اثر می‌دادند، و در این حرکت انسان‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه ی حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا می‌ رفتند و آن‌ها را به منزل دعوت می ‌کردند و به آن‌ها غذا و لباس می‌دادند.

امام حسن ـ علیه السّلام ـ تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار می‌گرفت و اموال فراوانی در راه خدا می ‌بخشید. مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخشش‌های بی‌سابقه و انفاق‌های بسیار بزرگ و بی‌ نظیری ثبت کرده‌ اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.

از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن ـ علیه السّلام ـ بر جمعی از گدایان گذشت که پاره‌ای چند از نان خشک ها را بر روی زمین گذاشته ‌اند و می ‌خورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند:« خدا متکبّران را دوست نمی‌دارد»و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه ی گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه ی حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب ازایشان پذیرایی نموده به همه ی آنها لباسهای مناسب هدیه دادند.

تاریخ از بخشندگی‌های امام حسن ـ علیه السّلام ـ داستان‌های فراوان به یاد دارد مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.

روایات تاریخی مربوط به بخششهای آن حضرت فراوان می باشد که ذکر تفصیلی آنها مناسب این نوشته نیست. وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید برنمی‌گردانید؟ فرمودند:«من هم سائل درگاه خداوند هستم و می‌خواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم. خداوندی که عنایتش را به من ارزانی می‌دارد، می‌خواهد که من هم به مردم کمک کنم».

به خاطر این بخشندگی‌ها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن ـ علیه السّلام ـ در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام می‌گرفت آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند.و با توجه به کرامت ‌ها و بخشش‌ های کم‌ نظیر و گاهی بی‌ نظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.

 نظر دهید »

کلامی از کریم اهل بیت (علیه السلام )!

08 تیر 1394 توسط فروتن

قال المجتبى ـ عليه السلام ـ :«حُسْنُ السُؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ وَمُداراةُ الناسِ نِصْفُ العَقْلِ وَالقْصُدُ فِى المَعيشَةِ نِصْفُ المَؤُونَةِ.»

امام حسن مجتبی (علیه السلام ) فرمودند:

پرسش صحيح و نيكو، نيمى از دانش را به فرد مورد سؤال خواهد داد.

سازش و مدارا نمودن با مردم نيمى از تدبير و انديشه انسانى است.

ميانه روى و مراعات اقتصاد در زندگى، نيمى از مخارج انسان را مى كاهد.

 نظر دهید »

شناخت انسان از راه عصبانیت !

08 تیر 1394 توسط فروتن

امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: لایعرف الرأی الا عند الغضب. قدرت اندیشه و خصلتهای درونی انسان هنگام خشم و عصبانیت، شناخته و آشکار می شود.

ویژگیهای درونی افراد معمولا از دید دیگران مخفی است و در مواقع خاصی بطور ناخواسته بروز می کند. یکی از آن حالات خاص وقتی است که آدمی به هر دلیلی دچار عصبانیت شود. سپس حالتهای خوب و یا ناشایست وی هویدا خواهد شد.

دلیل ظهور خصلتهای درونی انسان به هنگام خشم، می تواند این باشد که شخص در این حالت نمی داند که چه می گوید و چه می کند و نیز در روایات آمده است که خشم و غضب، نوعی جنون است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: غضب کردن، کلید هر شری است.  از امام باقر(علیه السلام) است که غضب شعله ای است از شیطان که در دل انسان شعله ور می شود.  مردی به پیامبر(صلی  الله علیه وآله) گفت مرا تعلیم بده. حضرت فرمود: برو و غضب مکن. او گفت همین مرا بس است و به سوی همشهریان خود رفت. روزی میان آنان جنگی بپا شد، آن مرد ناگاه به یاد سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) افتاد که فرمود عصبانی نشو. سپس اسلحه را کنار گذاشت و پیش طرف های مقابل رفت و گفت، هر خسارتی را که به شما وارد شده می پذیرم و بیایید جنگ نکنیم. آنان وقتی این وضع را دیدند با یکدیگر آشتی نموده و کینه ها را کنار گذاشته و صلح کردند.

 نظر دهید »

مروری بر ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام )!

03 تیر 1394 توسط فروتن

اهداف مأمون در تحمیل ولایت عهدی

مأمون پس از آن که برادرش امین را نابود کرد و بر مسند حکومت تکیه زد، در شرایط حساسی قرار گرفت، زیرا موقعیت او به ویژه در بغداد که مرکز حکومت عباسی بود، سخت متزلزل بود. از سوی دیگر، شورش علویان تهدیدی جدی برای حکومت مأمون محسوب می شد، چرا که در سال 199 هجری «محمد بن ابراهیم طباطبا» از تبار علویان به دست یاری «ابو السرایا» قیام کرد و گروهی دیگر از علویان هم در عراق و حجاز دست به قیام هایی زده بودند و به دلیل ضعف بنی عباس که با درگیری مأمون و امین ایجاد شده بود، بر بعضی از شهرها مسلط شده بودند، و تقریباً کشور اسلامی از کوفه تا یمن، در آشوب و اغتشاش بود. البته مأمون با کوشش بسیار توانست بر این آشوب ها چیره شود.

نیز ممکن بود ایرانیان هم به یاری علویان برخیزند، چون ایرانیان به حق شرعی خاندان امیر مؤمنان علی (ع) در مورد حاکمیت، معتقد بودند و در ابتدای کار هم بنی عباس برای سرنگونی بنی امیّه از همین علاقه ایرانیان به خاندان پیامبر و دودمان امیر مؤمنان استفاده کرده بودند. لذا مأمون که مردی زیرک و مکّار بود، به فکر افتاد تا با طرح واگذاری خلافت یا ولایت عهدی به شخصیتی مانند امام رضا (ع) پایه های لرزان حکومت خود را تثبیت کند، زیرا امیدوار بود که با این کار بتواند جلوی شورش علویان را بگیرد و موجبات رضایت خاطر آنان را فراهم سازد و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت خود نماید.

پیداست که تفویض خلافت یا ولایت عهدی به امام (ع) فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود، وگرنه کسی که برای حکومت، برادر خود را به قتل رسانده بود و در زندگی خصوصی خود از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت، ناگهان چنان تغییر نمی یافت که از خلافت بگذرد. بدین سان مأمون با اهداف زیر ولایت عهدی را بر امام رضا (ع) تحمیل کرد:

1 - فرو نشاندن شورش های علویان؛

2 - گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر این که حکومت عباسیان حکومتی مشروع است؛

3 - از بین بردن محبوبیت و احترام علویان در میان مردم؛

4 - کسب اعتماد و دوستی اعراب به خویش؛

5 - مشروع شدن حکومت خود از طرف اهالی خراسان و تمام ایرانیان؛

6 - راضی نگه داشتن عباسیان و هواخواهان آنها؛

7 - تقویت حس اطمینان مردم به شخص مأمون، زیرا مردم به دلیل کشتن برادرش به او اعتماد و اطمینان نداشتند؛

8 - ایجاد مصونیت برای خود در برابر نفوذ و محبوبیت امام رضا (ع) در بین مردم.

با ولی عهدی امام رضا (ع) و شرکت او در حکومت، این هدف ها تأمین می شد، زیرا در این صورت علویان خلع سلاح می شدند و شعارهایشان از دستشان گرفته می شد و محبوبیتی که در اثر قیام در بین مردم داشتند، از بین می رفت. از سوی دیگر، مأمون از طرف خراسانیان و عموم ایرانیان که طرف دار اهل بیت بودند، تأیید می شد و نیز چنین وانمود می کرد که اگر برادر خویش را کشته، هدفش تفویض حکومت به اهل آن بوده است. علاوه بر اینها، با آوردن امام رضا (ع) به مرو و کنترل فعالیت های او، از خطر احتمالی او ایمن می شد. تنها اعراب و عباسیان می ماندند که مأمون می توانست در برابر ایرانیان و علویان مقاومت کند.

د) علل پذیرش ولایت عهدی از سوی امام

با توجه به این اهداف، بدیهی است که امام رضا (ع) ولایت عهدی را نمی پذیرفت، اما شرایط به گونه ای رقم خورد که مجبور به قبول آن شد. رفتار و گفتار امام، این امر را تأیید می کند. تاریخ پژوهان نوشته اند: پس از ورود امام به مرو، مأمون پیام فرستاد که می خواهم از خلافت کناره گیری کنم و آن را به شما واگذارم، نظرتان چیست؟ امام نپذیرفت. مأمون بار دیگر پیغام داد که چون پیشنهاد اول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایت عهدی ام را قبول کنید. امام به شدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خودداری کرد. پس از آن، مأمون، امام را نزد خود طلبید و با او خلوت کرد. فضل بن سهل (ذو الرّیاستین) نیز در آن مجلس بود. مأمون گفت: نظر من این است که خلافت را به شما واگذارم، امام قبول نکرد. مأمون پیشنهاد ولایت عهدی را تکرار کرد، باز امام از پذیرش آن امتناع نمود. مأمون گفت: «عمر بن خطاب» برای خلافت بعد از خود شورایی با عضویت شش نفر تعیین کرد و یکی از آنان جدّ شما علی بن ابی طالب بود. و عمر دستور داد هر یک از آنان به مخالفت برخاست گردنش را بزنند، اینک چاره ای جز قبول آن چه اراده کرده ام نداری، چون راه و چاره دیگری نمی یابم. مأمون با بیان این مطلب تلویحاً امام را تهدید به مرگ کرد و امام به ناچار با اکراه و اجبار، ولی عهدی را پذیرفت و فرمود: «ولایت عهدی را می پذیرم، به شرط آن که در رتق و فتق امور مداخله ننمایم و مفتی و قاضی نباشم و کسی را عزل و نصب نکنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم». مأمون همه این شرایط را پذیرفت و بدین ترتیب، ولایت عهدی خود را بر امام تحمیل کرد.

ریان بن صلت می گوید: «خدمت امام رضا (ع) رفتم و عرض کردم: ای فرزند پیامبر! برخی می گویند: شما ولی عهدی مأمون را قبول نموده اید، با آن که اظهار زهد و بی رغبتی به دنیا می فرمایید! فرمود: «خدا گواه است که این کار خوش آیند من نبود، اما میان پذیرش ولی عهدی و کشته شدن قرار گرفتم و به ناچار پذیرفتم… آیا نمی دانید یوسف که پیامبر خدا بود چون ضرورت پیدا کرد خزانه دار عزیز مصر شود، پذیرفت؛ اینک نیز ضرورت اقتضا کرده که من مقام ولی عهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم. اضافه بر این، من داخل این کار نشدم، مگر مانند کسی که از آن خارج است (یعنی با شرایطی که قرار دادم مانند آن است که مداخله نکرده ام). به خدای متعال شکایت می کنم و از او یاری می جویم.»محمد بن عرفه می گوید: به امام (ع) عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا! چرا ولی عهدی را پذیرفتی؟ فرمود: «به همان دلیل که جدم علی (ع) را وادار کردند در آن شورا شرکت کند.»

یاسر خادم می گوید: پس از آن که امام ولایت عهدی را قبول کرده بود، او را دیدم که دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، می گفت: «خدایا! تو می دانی که من به ناچار و با اکراه پذیرفتم، پس مرا مؤاخذه مکن؛ هم چنان که بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نکردی، هنگامی که ولایت مصر را پذیرفت». و نیز به یکی از خواص خود که از ولایت عهدی امام خوش حال بود، فرمود: «خوش حال نباش، این کار به انجام نخواهد رسید و به این حال نخواهد ماند.»

امام آن قدر ناراحت بود که بارها از خداوند مرگ خود را خواستار شده بود. آن حضرت در یک روز جمعه، هنگامی که از مسجد برگشته و عرق و غبار بر او نشسته بود، دست های خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! اگر فرج من از این گرفتاری که بدان دچار شده ام مرگ من است، همین ساعت آن را برسان. آن حضرت پیوسته دل گیر و اندوهگین بود تا آن گاه که وفات نمود.

شهید مطهری (ره) می نویسد: «گذشته از این مسئله که این موضوع در مدینه با حضرت در میان گذاشته نشد، در مرو که در میان گذاشته شد حضرت شدیداً ابا کرد. مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت رضا و [این دو، موضوع را مطرح کردند]. حضرت امتناع کرد و قبول نمی کرد. آخرش گفتند: چه می گویی؟ این قضیه اختیاری نیست، ما مأموریت داریم که اگر امتناع کنی همین جا گردنت را بزنیم؛ باز هم حضرت قبول نکرد. اینها رفتند نزد مأمون. بار دیگر خود مأمون با حضرت مذاکره کرد و باز تهدید به قتل کرد. یک دفعه هم گفت: چرا قبول نمی کنی، مگر جدت علی بن ابی طالب در شورا شرکت نکرد؟! می خواست بگوید که این با سنّت شما خاندان هم منافات ندارد.

پس، امام به هیچ عنوان راضی به پذیرش ولایت عهدی نبود. ازاین رو باید دید چه عواملی موجب شد که امام تن به این امر بدهد. در این جا به بعضی از آنها اشاره می شود:

1 - حفظ جان امام

در فر هنگ امامان، خدمت به اسلام اهمیت ویژه ای دارد، هر چند که در این راه جان خویش را فدا کنند و به شهادت برسند. نمونه آن را می توان در قیام امام حسین (ع) جست و جو کرد که در راه اسلام به شهادت رسید و خاندان وی اسیر شدند. اگر اسلام به واسطه صلح و قیام حفظ شود، آنان صلح و سکوت و قیام را بر می گزینند و اگر بدانند خدمت برای اسلام و مسلمانان با حیات آنان امکان دارد، در حفظ جان خویش می کوشند.

اگر امام رضا (ع) ولایت عهدی را قبول نمی کرد دشمن او را به شهادت می رساند، و شهادت او - با توجه به شرایط موجود - شاید باعث سرکوبی شیعیان و علویان می شد و جمع کثیری کشته می شدند. از این رو حضرت ولایت عهدی را قبول کرد تا عملاً رهبری جامعه را بر عهده بگیرد و چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشد، زیرا مردم به وجود امام و دست پروردگان وی بسیار نیاز داشتند، چه در آن زمان، موج فکری و فرهنگی بیگانگان بر همه جا چیره شده بود و در قالب بحث های فلسفی و ایجاد شبهه و تردید به مبادی خداشناسی، خود را نشان می داد. از این رو بر امام لازم بود زنده بماند و مسئولیت خویش را در نجات امت به انجام برساند.و دیدیم که امام نیز - با وجود کوتاه بودن دوران زندگی اش پس از ولی عهدی - چگونه عملاً وارد این کارزار شد و با مناظرات و فعالیت های علمی و فر هنگی و سیاسی خود، از اسلام پاسداری نمود.

2 - حفظ شیعیان

گرچه بعضی از خلفای عباسی به شیعه بودن تظاهر می کردند و خود را حامی اهل بیت معرفی می نمودند و در برابر امویان نیز با همین شعار پیروز شدند، ولی در واقع دشمنان سر سخت شیعیان بودند. از این رو عده بسیاری از شیعیان را شکنجه و به شهادت رساندند. شهید مطهری (ره) می نویسد: مأمون، وارث خلافت عباسی است. عباسی ها از همان روز اولی که روی کار آمدند، برنامه شان مبارزه با علویان و کشتن آنان بود. مقدار جنایتی که عباسیان بر سر خلافت انجام دادند از جنایاتی که امویان کردند، کمتر نبود و بلکه از یک نظر بیشتر بود. منتها در مورد اموی ها، به ویژه در قضیه کربلا این جنایات خیلی اوج می گیرد. منصور که دومین خلیفه عباسی است، با علویان و اولاد امام حسن (ع) که در ابتدا با آنان بیعت کرده بود، چه جنایت ها کرد و چقدر از آنها را کشت و بسیاری از آنان را به زندان های سخت انداخت که واقعاً مو به تن انسان راست می شود.

کینه و عداوت میان عباسیان و علویان یک مطلب کوچکی نیست. عباسیان برای رسیدن به خلافت به هیچ کس رحم نمی کردند، احیاناً اگر از خود عباسیان هم کسی رقیبشان می شد فوراً او را از بین می بردند. ابومسلم خراسانی این همه به اینها خدمت کرد، اما همین قدر که ذره ای احساس خطر کردند او را از بین بردند.

استاد شهید مطهری (ره) معتقد است که یکی از دلایل تحمیل ولایت عهدی به امام آن بود که علویان علیه مأمون قیام نکنند. البته بعضی برای این سیاست مأمون علت دیگری گفته اند و آن، فرو نشاندن قیام های علویان است، زیرا هر چند سال یک بار - و گاهی هر سال - یکی از آنان قیام می کردند. مأمون برای این که علویان را راضی کند و آرام نگاه دارد و یا لااقل در مقابل مردم خلع سلاح کرده باشد، دست به این کار زد؛ یعنی ولایت عهدی را به امام تحمیل نمود. وقتی که رأس علویان را در دستگاه خودش بیاورد، قهراً آنها می گویند: پس ما هم سهمی در این خلافت داریم، حالا که سهمی داریم برویم آن جا؛ کما این که مأمون خیلی از اینها را بخشید با این که از نظر او جرم های بزرگی مرتکب شده بودند؛ از جمله «زید النار» برادر حضرت رضا را عفو کرد. از این رو بر امام لازم بود که جان خود و شیعیان و هواخواهان خویش را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامی به وجود آنان نیاز داشت تا در شرایط و زمانی دیگر از اسلام و مرزهای آن پاسداری کنند.

3 - حضور خاندان پیامبر در صحنه سیاست

جای تردید نیست که امامان بزرگوار (علیهم السلام) تشکیل حکومت را وظیفه و حق خود می دانستند؛ چنان که امام علی (ع) حکومت را حق خود می دانست و خلفا را غاصب حقوق خود نامید. از آن جا که امامان در صدد تشکیل حکومت بودند، حکومت ها آنان را شکنجه و به شهادت می رساندند. امام رضا (ع) نیز حکومت را حق خود می دانست، ولی دشمنان این حق را از او گرفته بودند. به همین دلیل با پذیرش ولایت عهدی عملاً اثبات کرد که حکومت، حق خاندان پیامبر است و خلفای اموی و عباسی حق آنان را غصب کرده اند.شاید امام نیز در پاسخی که به سؤال «ابن عرفه» داد، به همین مطلب نظر داشت. وی از حضرت پرسید: ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی (ع) را وادار به ورود در شورا نمود.نکته قابل توجه این است که امام در حدیث معروف خود که در نیشابور بیان کرد، رابطه ولایت را با توحید بیان نمود تا صریحاً اعلام کند آن گاه توحید معنای واقعی خود را پیدا می کند که رهبری جامعه را خاندان پیامبر بر عهده داشته باشند، و یکی از شرایط حاکمیت توحید، حاکمیت امامان معصوم است.

ه) خنثی سازی توطئه های حکومت

گرچه امام رضا (ع) ولایت عهدی را پذیرفت، ولی مواضع و سیاست هایی را انتخاب نمود که توطئه های دشمن را خنثی کرد. در این جا به بعضی از این مواضع اشاره می شود:

نخستین موضع گیری: سرسختی در نپذیرفتن ولایت عهدی

تا وقتی که امام در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مأمون خودداری کرد. حتی برخی از متون تاریخی به این نکته اشاره کرده اند که دعوت امام از مدینه به مرو با اختیار خود او صورت نگرفته و اجبار محض بوده است. اتخاذ چنین موضع سرسختانه ای برای آن بود که دیگران بدانند امام دست خوش نیرنگ مأمون قرار نمی گیرد و به خوبی به توطئه ها و هدف های پنهانی اش آگاهی دارد.

موضع گیری دوم: همراه نیاوردن خانواده

به رغم آن که مأمون از امام خواسته بود هر کس از خانواده اش را که می خواهد همراه خود به مرو بیاورد، ولی امام هیچ کس حتی فرزندش امام جواد (ع) را هم نیاورد، در حالی که آن هجرت و مسافرت، کوتاه نبود. این امر نشان می دهد که امام به قصد پذیرش حکومت حرکت نکرده و می دانسته شهید خواهد شد.

موضع گیری سوم: رو یا رو قرار دادن مأمون با حقیقت

امام (ع) چون به مرو رسید، ماه ها گذشت و او هم چنان از موضع منفی با مأمون سخن می گفت؛ نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولی عهدی - هیچ کدام - را نمی پذیرفت تا آن که مأمون با تهدیدهای مکرّر به قصد جانش برخاست. امام با این گونه موضع گیری زمینه را طوری چید که مأمون را رویاروی حقیقت قرار داد. امام گفت: می خواهم کاری کنم که مردم نگویند: علی بن موسی به دنیا و مقام آن گرایش پیدا کرده، بلکه این دنیاست که از پی او روان شده است. با این رویّه به مأمون فهماند که نیرنگش چندان موفقیت آمیز نیست و در آینده نیز باید دست از توطئه و نقشه ریزی بردارد. در نتیجه از مأمون سلب اطمینان کرد و او را در هر عملی که می خواست انجام دهد به تزلزل انداخت. علاوه بر این، در دل مردم نیز بر ضد مأمون و کارهایش تردید افکند.

موضع گیری چهارم: آگاه کردن مردم از مقاصد مأمون

امام رضا (ع) در هر فرصتی تأکید می کرد که مأمون او را به اجبار و با تهدید به قتل، به ولی عهدی انتخاب کرده است. افزون بر این، مردم را هراز گاهی از این موضوع نیز آگاه می ساخت که مأمون به زودی دست به نیرنگ زده، پیمان خود را خواهد شکست. امام به صراحت می گفت: به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد و کسی جز مأمون او را مسموم نخواهد کرد. این موضوع را حتی نزد مأمون هم گفته بود.

موضع گیری پنجم: یادآوری نامشروع بودن حکومت مأمون

امام (ع) از کوچک ترین فرصتی که به دست می آورد استفاده می نمود و این معنا را به دیگران یادآوری می کرد که مأمون در اعطای سمت ولی عهدی به وی کار مهمی نکرده، جز آن که در راه برگرداندن حق مسلّم خودِ او که قبلاً از دستش به غصب ربوده بود، گام برداشته است. با این کار، امام (ع) به طور پیوسته مشروع نبودن خلافت مأمون را به مردم یادآور می شد.

موضع گیری ششم: نپذیرفتن مسئولیت

امام (ع) به ظاهر و در مقام گفتار، ولی عهدی را پذیرفت، ولی عملاً آن را قبول نکرد، زیرا شرط کرد که هیچ مسئولیتی نداشته باشد و در کارها مداخله نکند. مأمون نیز شرایط را قبول کرده بود ولی گاهی می کوشید برخی کارها را بر امام تحمیل کند و امام را وسیله اجرای مقاصد خود قرار دهد، ولی امام به شدت مقاومت می کرد و هرگز با او همکاری نمی کرد.

معمر بن خلاد می گوید: امام رضا (ع) برایم نقل کرد که مأمون به من گفت: برخی از افراد مورد اعتماد خودت را معرفی کن تا حکومت شهرهایی را که بر من شوریده اند به آنان واگذار کنم. به او گفتم: اگر به شرایطی که پذیرفتی وفا کنی من هم به عهدم وفا خواهم کرد. من در این کار به این شرط داخل شدم که امر و نهی و عزل و نصب نکنم و مشاور هم نباشم تا پیش از تو در گذرم. سوگند به خدا، خلافت چیزی است که به آن فکر نمی کردم. آن گاه که در مدینه بودم بر مرکبم سوار می شدم و رفت و آمد می کردم و اهل شهر و دیگران حوایج خود را به من عرضه می داشتند و من بر آورده می ساختم، و آنان و من همچون عموها بودیم (مثل وابستگان با هم انس و صمیمیت داشتیم) و نامه هایم در شهرها مقبول و مورد احترام بود. تو نعمتی بیش از آن چه خداوند به من عطا کرده است برای من نیفزوده ای، و هر نعمتی هم بخواهی بیفزایی باز از سوی خداست که به من عطا می شود. مأمون گفت: من به عهدم وفا دارم.

استاد شهید مطهری (ره) می نویسد: یکی دیگر از مسلّمات تاریخ این است که حضرت رضا (ع) شرط کرد و این شرط را هم قبولاند که من به این شکل قبول می کنم که در هیچ کاری مداخله نکنم و مسئولیت هیچ کاری را نپذیرم. در واقع می خواست مسئولیت کارهای مأمون را نپذیرد و به قول امروزی ها ژست مخالفت را گرفت و این که ما و اینها به هم نمی چسبیم و نمی توانیم همکاری کنیم. البته مأمون این شرط را قبول کرد. لذا حضرت حتی در نماز عید شرکت نمی کرد تا آن واقعه معروف رخ داد و مأمون از حضرت دعوت کرد نماز عید را بخواند. امام فرمود: این بر خلاف عهد و پیمان من است. او گفت: این که شما هیچ کاری را قبول نمی کنید مردم پشت سر ما حرف هایی می زنند.

 نظر دهید »

آقا این دل گرفته!

11 خرداد 1394 توسط فروتن

 1 نظر

نیمه شعبان در نگاه مقام معظم رهبری !

06 خرداد 1394 توسط فروتن

«این میلاد بزرگ و عید سعید را به همه‌ی مظلومان و ملتهای مستضعف عالم و به همه‌ی کسانی که در زیر فشار ظلم و ستم قلدران جهان، چشم‌انتظار فرجی هستند، بخصوص به ملت شجاع و عزیز ایران و به شما برادران و خواهران، تبریک عرض میکنم .درباره‌ی برکات این میلاد معظم و حقایقی که در باب وجود اقدس ولىّ‌عصر (ارواحنالتراب‌مقدمه‌الفداء) هست، من قادر نیستم سخن تازه‌یی بگویم. درک مراتب معنوی و حقایق الهی در باب این قطب اعظم عالم امکان و خلیفه‌ی خدا و مظهر صفات و اسمای الهی، در حد زبان و بیان و قلب و فهمی همچون منِ قاصر نیست. خود آنها باید درباره‌ی امام زمان سخن بگویند؛ همچنان‌که خود آنها باید درباره‌ی علی بن‌ابیطالب(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و بقیه‌ی اولیا و اصفیای دین سخن بگویند.

ما همین‌قدر میدانیم که وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده‌ی الهی است. همین‌قدر میدانیم که این بازمانده‌ی خاندان وحی و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمین است. «السّلام علیک ایّها العلم المنصوب و العلم المصبوب والغوث و الرّحمةالواسعة وعدا غیر مکذوب» او وعده‌ی الهی و مصداق لطف خدا بر انسانیت و بشریت است. او مسطوره و نمونه‌یی از اولیا و اصفیا و انبیا و برجسته‌ترین بندگان خداست. او نمایشگر مَبلغ فضل الهی بر بنی آدم است.

اینها چیزهایی است که خود آنان بیان فرمودند. اگر ما بتوانیم در حد فهم قاصر و ناقص خودمان، رشحاتی از این گفته‌ها را درک کنیم و بفهمیم، خیلی بُرد کرده‌ایم.»«در حقیقت ولادت این بزرگوار یک عید حقیقی است؛ لذا بزرگداشت خاطره‌ی این روز و این ساعت هرگز از یاد معتقدان به مهدویت نخواهد رفت. فقط مردم شیعه نیستند که منتظر مهدی موعود (سلام‌اللَّه‌علیه) هستند، بلکه انتظار منجی و مهدی، متعلق به همه‌ی مسلمانهاست. فرق شیعه با دیگران این است که شیعیان آن منجی را با نام و نشان، با خصوصیات گوناگون می‌شناسند؛ اما دیگر مسلمانان که به منجی هم معتقدند، منجی را نمی‌شناسند؛ تفاوت، این‌جاست؛ والّا اصل مهدویت مورد اتفاق همه‌ی مسلمانهاست.

ادیان دیگر هم در اعتقادات خودشان، انتظار منجی را در نهایت زمانه دارند؛ آنها هم در یک بخش از قضیه، مطلب را درست فهمیده‌اند؛ اما در بخش اصلی قضیه که معرفت به شخص منجی است، دچار نقص معرفتند. شیعه با خبر مسلّم و قطعی خود، منجی را با نام، با نشان، با خصوصیات، با تاریخ تولد، می‌شناسد. این، خصوصیتِ عقیده‌ی ما شیعیان است.»

 نظر دهید »

ناگفته های شب نیمه شعبان !

04 خرداد 1394 توسط فروتن

تعجب اميرالمؤمنين عليه السّلام از بي‌تفاوتي نسبت به اين شب .

اميرالمؤمنين عليه السّلام مي‌فرمود: يُعْجِبُنِي أَنْ يُفَرِّغَ الرَّجُلُ نَفْسَهُ فِي السَّنَةِ أَرْبَعَ لَيَالٍ در شگفتم از كسي كه چهار شب از سال را به بي‌تفاوتي مي گذراند. آن چهار شب عبارتند از: شب عيد فطر، شب عيد قربان، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب. (مصباح ‏المتهجد، ص 852)

عرضه اعمال سالانه در شب نيمه شعبان.

امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم امام باقر عليه السّلام مي فرمود: إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَدُومَ عَلَى الْعَمَلِ إِذَا عَوَّدْتُهُ نَفْسِي من دوست دارم هر عمل صالحي را كه انجام مي دهم آن‌قدر در آن مداومت داشته باشم تا روحم به آن عادت كند از اين رو اگر به دلايلي عمل مستحبي را انجام ندادم در اولين فرصت آن را به‌جا مي آورم تا نفسم به آن عادت كند. برترين عمل نزد خداوند متعال عملي است كه بر آن مداومت شود.

سپس فرمود: فَإِنَّ الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ كُلَّ خَمِيسٍ وَ كُلَّ رَأْسِ شَهْرٍ وَ أَعْمَالَ السَّنَةِ تُعْرَضُ فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ تمام اعمال [يك هفته] در هر پنج‌شنبه و [تمام اعمال يك ماه] در اول ماه [بعد] و اعمال يك سال در نيمه شعبان [به خدمت ولي عصر آن زمان] عرضه مي شود. پس اگر مي خواهي عملي را به نفست عادت دهي آن را يك سال ادامه بده. (بحار الأنوار، ج84، ص37)

رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمودند: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ مِائَةَ رَكْعَةٍ بِأَلْفِ مَرَّةٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ هركه در شب نيمه شعبان صد ركعت نماز با هزار قل هو الله احد بخواند(3) روزي كه قلبها مي ميرند قلب او نمي ميرد و تا نمرده است صد فرشته را خواهد ديد كه خيال او را از بيم عذاب الهي آسوده مي كنند به اين ترتيب كه سي ملك از آنها به او نويد بهشت مي دهند. سي ملك ديگر او را از شيطان حفظ مي كنند. سي ملك ديگر روز و شب براي او طلب بخشش مي كنند و ده تاي آخر هم او را در برابر مكر و حيله حيله‌گران و مكاران ياري مي كنند. (إقبال ‏الأعمال، ص 701)

سفارش امام رضا عليه السّلام در شب نيمه شعبان.

عليّ‌بن حسن فضال مي گويد پدرم گفت كه در مورد نيمه شعبان از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم. امام فرمود: هِيَ لَيْلَةٌ يُعْتِقُ اللَّهُ فِيهَا الرِّقَابَ مِنَ النَّارِ وَ يَغْفِرُ فِيهَا الذُّنُوبَ الْكِبَارَ پرسيدم: در اين شب نماز خاصي واجب شده است؟ فرمود: اين شب عمل واجبي ندارد اما اگر دوست داشتي عمل مستحبي به‌جا آوري نماز جعفر طيار را بخوان و در آن بسيار ذكر خدا بگو و استغفار كن و دعا نما. زيرا پدرم مرتب مي فرمود كه دعا در اين شب مستجاب است. عرض كردم مردم مي گويند كه امشب شب صكاك (صدور برات و مقدرات) است. فرمود شب صكاك، شب قدر در ماه رمضان است. (عيون‏ أخبار الرضا عليه السّلام، ج 1، ص29)

 1 نظر

توصیه به احیای شب نیمه شعبان!

04 خرداد 1394 توسط فروتن

جبرئيل عليه السّلام از جانب خداوند متعال پيام آورد: يا رسول الله! شب نيمه شعبان را زنده بدار؛ امّتت را هم به اين كار توصيه كن. در اين شب مي توان با اعمال عبادي به خدا نزديك شد چرا كه اين شب شبي است بس شريف و ارزشمند.

بعد اضافه كرد: امشب شبي است كه لَايَدْعُو فِيهَا دَاعٍ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ وَ لَا سَائِلٌ إِلَّا أُعْطِيَ وَ لَا مُسْتَغْفِرٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ وَ لَا تَائِبٌ إِلَّا تِيبَ عَلَيْهِ؛ هر دعايي در آن مستجاب است و به درخواست هر نيازمندي پاسخ داده مي شود هركه طلب بخشش كند او را مي بخشند و هركه توبه كند پذيرفته مي شود. يا رسول الله محروم واقعي كسي است كه از خيرات اين شب محروم بماند. (وسائل الشيعة، 8/104)

زنده‌دلي با زنده نگهداري شب نيمه شعبان

رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمود: هركس كه شب عيد و شب نيمه شعبان را زنده بدارد لَمْ‌يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ قلب او در روزي كه قلبها مي ميرد نخواهد مرد و هيچ‌گاه دل‌مرده نخواهد شد. (ثواب ‏الأعمال، ص77)

برترين شب بعد از شب قدر

امام صادق عليه السّلام نقل مي كند كه از امام باقر عليه السّلام در مورد فضليت شب نيمه شعبان سؤال كردند. امام عليه السّلام در پاسخ فرمودند: هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ شب نيمه شعبان بعد از شب قدر از ارزشمندترين شبهاست.

در اين شب خداوند متعال فضلش را به بندگانش عطا مي كند و آنها را مورد آمرزش ويژه خود قرار مي دهد. در اين شب نهايت كوشش خود را به خرج دهيد تا به خدا نزديك شويد. چرا كه در اين شب خدا به خودش قسم خورده كه دست نيازمندي را رد نكند مگر آنكه گناهي را در خواست كرده باشد. همان‌گونه كه خداوند شب قدر را براي پيامبر ما صلّي الله عليه و آله قرار داد اين شب را هم به ما اهل بيت اختصاص داد.

حضرت ادامه دادند؛ تا آنجا كه مي توانيد در اين شب دعا كنيد و خدا را بستاييد اگر كسي در اين شب صد بار سبحان الله و صد بار الحمد لله و صد بار الله اكبر بگويد غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ مَعَاصِيهِ وَ قَضَى لَهُ حَوَائِجَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ خداوند تمامي گناهان گذشته او را مي آمرزد و نيازهاي دنيا و آخرت او را برآورده مي سازد. (الأمالي‏ للطوسي، ص 29)

 نظر دهید »

ماه ولادت ها.

04 خرداد 1394 توسط فروتن

سه نور آمد به عالم پر ز احساس

                                                                   معطر هر سه از عطر گل ياس

                                                                       سه نور تابناک آسماني

                                                                     حسين بن علي ، سجاد و عباس

                                                                             ************

                                                                   دامن علقمه را عطر گل ياس يکي است

                                                                  قمر بني هاشميان در همه ناس يکي است

                                                                     سير کردم عدد ابجد و ديدم به حساب

                                                                       نام زيباي اباصالح و عباس يکي است

                                                                               ***************

                                   شعبان بهانه اي است براي دوستي با خدا ، لحظه هايت سرشار از اين دوستي باد.

 1 نظر

خروج از زندان و طی الارض (امام موسی کاظم (علیه السلام )

23 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

مرحوم شيخ صدوق و ديگر بزرگان آورده اند:
پس از آن كه چون هارون الرّشيد حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم عليه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل كرد، تحويل شخصى به نام سندى بن شاهك يهودى داده شد.
و در زندان بغداد، حضرت بسيار تحت كنترل و فشار بود؛ و زير انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت ، تا جائى كه حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم عليه السلام را نيز به وسيله غل و زنجير بستند.
امام حسن عسكرى عليه السلام در اين باره فرموده است :
جدّم ، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سه روز پيش از شهادتش ، زندان بان خود - مسيّب - را طلبيد و اظهار نمود:
من امشب به مدينه جدّم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى روم تا با آن حضرت تجديد عهد و ميثاق نمايم و آثار امامت را تحويل امام بعد از خودم دهم .
مسيّب عرض كرد: اى مولاى من ! شما در ميان اين غل و زنجير و آن همه ماءمورين اطراف زندان ، چگونه قصد چنين كارى را دارى ؟
و من چگونه زنجيرها و درب هاى زندان را باز كنم ، در حالى كه كليد قفل ها نزد من نيست ؟!
امام عليه السلام فرمود: اى مسيّب ! ايمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنين نسبت به ما اهل بيت عصمت و طهارت سُست است .
و سپس حضرت افزود: همين كه مقدار يك سوّم از شب سپرى گرديد، منتظر باش كه چگونه خارج خواهم شد.
مسيّب گويد: من آن شب را سعى كردم كه بيدار بمانم و متوجّه حركات امام موسى كاظم عليه السلام باشم ؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت ؛ و لحظه اى در حال نشسته ، خوابم برد.
ناگهان متوجّه شدم كه حضرت با پاى مباركش مرا حركت مى دهد، پس ‍ سريع از جاى خود برخاستم ؛ و هر چه نگاه كردم اثرى از ديوار و ساختمان و زندان نديدم ، بلكه خود را به همراه حضرت در زمينى هموار مشاهده نمودم .
و چون گمان كردم كه آن حضرت مرا نيز به همراه خود از آن ساختمان ها بيرون آورده است ، گفتم : ياابن رسول اللّه ! مرا نيز از شرّ اين ظالم نجات بده .
حضرت اظهار نمود: آيا مى ترسى تو را به جهت من از بين ببرند و بكُشند؟
و سپس افزود: اى مسيّب ! در همين حالى كه هستى ، آرام باش ، من پس از مدّتى كوتاه باز مى گردم .
مسيّب با تعجّب سؤال كرد: ياابن رسول اللّه ! غل و زنجيرى كه بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودى ؟!
امام عليه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بيت ، آهن را براى حضرت داود عليه السلام ملايم و نرم كرد؛ و اين كار براى ما نيز بسيار سهل و ساده است .
آن گاه حضرت از نظرم ناپديد گشت و با ناپديد شدنش ديوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمايان گرديد.
و چون ساعتى گذشت ناگهان ديدم ديوارها و ساختمان زندان به حركت درآمد و در همين حالت ، مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را ديدم كه به زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجير بر دست و پاى مبارك حضرت بسته مى باشد.
از ديدن اين معجزه ، بسيار تعجّب كردم و به سجده افتادم .
بعد از آن امام عليه السلام به من فرمود: اى مسيّب ! برخيز و بنشين ؛ و ايمان خود را تقويت و كامل گردان ، و سپس افزود: من سه روز ديگر از اين دنيا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم .

 1 نظر

رهنمودهای تربیتی امام موسی کاظم (علیه السلام )!

23 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

تربیت یکی از مهمترین مقوله های مطرح و قابل توجه برای تحصیل کمالات روحانی و نفسانی می باشد که اهل بیت علیهم السلام نیز به آن بسیار سفارش نموده اند. مسئله تربیت از همان نوزادی و چه بسا از دوران بارداری آغاز می گردد. اگر بخواهیم اجتماعی سالم و امن داشته باشیم باید فرزندان خویش را درست تربیت کنیم تا جامعه ای سالم و با نشاط داشته باشیم. امامان معصوم ما برای هدایت صحیح ما در طی این طریق دستوراتی ارائه فرموده اند که ما را در این مسیر پُر فراز و نشیب دستگیری می کند. امام کاظم علیه السلام نیز جهت تربیت صحیح کودکان راهکارهایی توصیه فرموده اند که به برخی از آنان اشاره می نماییم.

کودک و وابستگی به والدین

پیوند عاطفی والدین و فرزندان از نشانه های خداوند است؛ پیوند ناگسستنی و بی شائبه ای که بر اساس محبت است نه نیاز و منفعت. وابستگی عاطفی فرزند به والدین بیش از تعلق خاطر والدین به فرزند است. نیاز به عاطفه سراسر وجود کودک را فرا گرفته و او را به عنایت والدین نیازمند ساخته است. کودک توان دوری از والدین را ندارد و هرگونه بی توجهی پدر و مادر به این وابستگی، می تواند برای آینده کودک مشکل آفرین باشد. متاسفانه امروزه برخی از والدین،- بی آن که ناگزیر باشند-، فرزندان خود را به مهد کودک می سپارند. هر چند مهد کودک بُعد اجتماعی شخصیت کودکان را پرورش می دهد، اما هرگز پاسخگوی نیاز حیاتی کودک به عاطفه نیست. بنابراین شایسته است والدین، در حد امکان، فرزندان خود را از حلاوت مهر مادری و عطوفت پدری محروم نسازند. توجه به وابستگی کودک چنان مهم است که حتی در محافل نباید میان پدر و فرزند که کنار هم نشسته اند، فاصله انداخت.

وفا به وعده

وفای به وعده، حتی در برابر کفار، از صفات پسندیده و مورد توجه پیشوایان دین است. این عمل مهم در برخورد با کودکان از اهمیت بیشتری برخوردار است. کودکان جز به تحقق وعده والدین نمی اندیشند، در وفای والدین تردید ندارند و همواره به انتظار لحظه موعود می نشینند.هرگونه تأخیر و تخلف در وفای به وعده آنها را می آزارد و به تخریب روحیه اعتماد به والدین می انجامد. افزون بر این، چنین کردار ناپسندی غیرمستقیم درس پیمان شکنی به آنان می آموزد. کلیب صیداوی نقل می کند که، امام کاظم علیه السلام فرمود: «اذا وعدتم الصبیان وفوا لهم…» هنگامی که به فرزندانتان وعده دادید، وفا کنید؛ همانا کودکان چنان می پندارند که شما به آنها روزی می دهید. خداوند متعال به خاطر هیچ چیزی به اندازه زنان و کودکان خشمگین نمی شود.

کودکان و نماز

نماز ستون دین و سرچشمه همه نیکی هاست. هرچند این امر مهم همزمان با سن تکلیف بر انسان واجب می شود؛ اما هر چه زودتر فرزندان با آن آشنا گردند، سریع تر تحت الطاف الهی قرار می گیرند و شتابان تر در راه کسب فضایل اخلاقی گام خواهند گذاشت. انسانی که از کودکی با نماز آشنا و مأنوس شود، زودتر شیرینی عبادت و ارتباط با پروردگار را می چشد و دیگر هرگز ذائقه دلش طعم تلخ گناه را نمی پسندد. از بُعد اجتماعی نیز نماز، نوجوان را به جماعت نیک رفتاران و پسندیدگان پیوند می دهد و از فرو رفتن در گرداب آشنایی با آلودگان و تبهکاران بازمی دارد. نماز در نوجوانی و قبل از تکلیف، تجربه ای شیرین و جذاب است و هنگام تکلیف، احساس سختی فرایض را از انسان دور می سازد. بدین جهت ائمه علیهم السلام فرزندان خود را، قبل از سن تکلیف، با نماز آشنا می ساختند. امام کاظم علیه السلام فرمود:« مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا سبع سنین… »؛ هنگامی که فرزندانتان به سن هفت سالگی رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید.

فرزندان و بستر استراحت

اسلام به پیشگیری از گناه اهمیت بسیار می دهد و برای از بین بردن زمینه های گناه تأکید می کند. رعایت حجاب، پرهیز از اختلاط زنان و مردان، کراهت سخن گفتن بسیار با نامحرمان و… از همین باب است. جدا کردن بستر فرزندان در آستانه سن تمیز نیز بخشی از برنامه پیشگیری از گناهان است. امام کاظم علیه السلام) می فرماید: هنگامی که فرزندانتان به ده سالگی رسیدند، بسترشان را از هم جدا کنید.

فرزندان و مسئولیت

مسئولیت دادن به فرزندان از روش های مؤثر تربیتی است. مسئولیت، اگر متناسب با توان کودکان باشد و در انجام دادن آن یاری شوند، اعتماد به نفسشان را تقویت می کند و آنان را برای پذیرش و به انجام رساندن مسئولیت های بزرگتر آماده می سازد. علاوه براین، کودکان احساس می کنند که والدین برای آنها احترام قایلند و آنها را ناتوان نمی انگارند. پیشوای هفتم شیعیان، در فرصت های مناسب، به فرزندانش مسئولیت می داد. سلیمان جعفری می گوید: “هنگامی که یکی از فرزندان امام کاظم علیه السلام در بستر مرگ بود، حضرت به فرزندش قاسم فرمود: بر بالین برادرت سوره صافات بخوان. قاسم قرائت سوره صافات را شروع کرد و چون به آیه «اهم اشد خلقا ام من خلقناه» رسید، برادرش وفات یافت. آن حضرت همچنین، هم زمان با وصی اصلی قرار دادن حضرت رضا علیه السلام سه تن از فرزندانش (عباس، اسماعیل و احمد) را در مسئولیت وصایت با امام هشتم علیه السلام همراه ساخت.

ناآرامی کودکان

برخی از کودکان بسیار شلوغ، پُرتحرک و ناآرامند؛ به هر کاری دست می زنند و چه بسا سبب آزار والدین می شوند. برخی از والدین در برابر آنها موضع می گیرند، لب به سرزنش می گشایند و آنان را نابهنجار به شمار می آورند؛ درحالی که تحرک و ناآرامی کودکان معمولاً طبیعی است وکسانی که در کودکی شلوغ و پرتحرک باشند، در جوانی آرام و بردبار خواهند شد. بنابراین بجاست والدین کمرهمت ببندند و با صبر و حوصله، خود را برای گذر از این دوره حساس و چه بسا طاقت فرسا مهیا سازند. امام کاظم علیه السلام فرمود: «تستحب عرامه الصبی فی صغره لیکون حلیما فی کبره؛… ما ینبغی ان یکون الا هکذا» سزاوار است فرزند در کودکی شلوغ و پرتحرک باشد تا در بزرگی صبور و بردبار شود؛… و جز این روا نیست.

تفاوت آری، تبعیض هرگز

تبعیض و تفاوت دو واژه نزدیک، ولی متفاوت است. تبعیض بدین معناست که در میان افراد هم پایه و همسان بی دلیل فرد یا افرادی را برتر به شمار آوریم؛ ولی تفاوت عبارت است از برتری شایستگان. در سیره تربیتی امام کاظم علیه السلام تبعیض ممنوع، و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض میان فرزندان بذر کینه و اختلاف و بدبینی به والدین را در دل کودکان می پراکند. امام کاظم علیه السلام از پدرانش چنین نقل می کند: مردی یکی از دو فرزندش را بوسید و دیگری را رها کرد. رسول خدا (ص) [با ناراحتی] فرمود: چرا بین آن ها به مساوات رفتار نمی کنی؟ تفاوت اگر بجا و منطقی باشد، موجب پیشرفت فرزندان می شود؛ زیرا حس رقابت سالم را در آنها تقویت می کند. امام کاظم در مواردی میان فرزندانش تفاوت قائل می شد. رفاعه از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پرسید: ای فرزند رسول خدا، مردی چند پسر دارد؛ آیا برتر شمردن یکی بر دیگران، درست است؟

امام (ع) پاسخ داد: «نعم، لا باءس؛ قد کان ابی(ع) یفضلنی علی عبدالله»؛ بله، مانعی ندارد؛ زیرا پدرم [حضرت صادق(ع)] مرا بر عبدالله، برادر بزرگترم ترجیح می داد.حضرت رضا علیه السلام نیز فرمود: پدر بزرگوارم اسماعیل را، با آن که از عباس کوچکتر بود، در سرپرستی صدقه اموال بر عباس مقدم داشت.

شیخ مفید می نویسد: احمد بن موسی شخصی بخشنده، بزرگوار و با ورع بود، امام کاظم علیه السلام او را دوست می داشت، بر دیگران مقدم می شمرد و مزرعه خود را به او بخشید.

تفاوت نهادن میان فرزندان امری بسیار ظریف و حساس است و نیاز به کمال دقت و ظرافت دارد؛ زیرا ممکن است فرزندان آن را تبعیض پندارند. پس والدین باید به موارد زیر دقت داشته باشند:

1- نگاه متفاوت میان فرزندان، به گونه ای باشد که کسی آن را تبعیض به شمار نیاورد.

2- دقت کنند که سبب برتری فرزندی که برتر می شمارند، کاملاً آشکار باشد.

3- در صورت امکان، امتیاز فرزند برتر را، با عباراتی سازنده، بیان کنند.

امام هفتم علیه السلام در مواردی حضرت رضا علیه السلام را بر دیگران ترجیح می داد، او را الگوی دیگر فرزندان معرفی می کرد و وجه برتری اش را آشکار می ساخت. اسحاق بن موسی می گوید: امام کاظم علیه السلام به فرزندانش می فرمود: “برادرتان علی(ع) دانشمند آل محمد (ص) است، درباره دینتان از او بپرسید و آنچه بیان می کند، به خاطر بسپارید. همانا که ابوجعفر(ع) به من فرمود: دانشمند آل محمد در شمار فرزندان تو خواهد بود. کاش وی را درک می کردم. بی تردید او همنام امیرمومنان [علی] است.

موقعیت اجتماعی فرزندان

فرزندان تا وقتی به بلوغ شرعی، عقلی و اجتماعی دست نیافته اند، به مراقبت والدین و هدایت آنها نیاز دارند. فراهم ساختن زمینه مساعد برای دستیابی فرزندان به جایگاه اجتماعی مناسب، بخشی از وظایف والدین در برابر فرزندان است. آنها باید برای رسیدن به این هدف، فرزندشان را در انتخاب شغل مناسب یاری دهند. چه بسیار فرزندانی که بر اثر بی توجهی والدین به مشاغل پَست و منفی تن داده اند و به خاطر محروم بودن از راهنمایی های سودمند والدین، از موقعیت های ارزشمند و شایسته اجتماعی محروم شده اند، سرانجامشان به رذالت و پستی گراییده است و مایه ننگ و خواری والدین گردیده اند. امام کاظم(ع) فرمود: ” شخصی [با فرزندش] خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا، حق این فرزند برمن چیست؟ حضرت فرمود: نام نیکو برایش انتخاب کن، او را ادب بیاموز و در موقعیتی نیک قرار ده.” [جایگاه اجتماعی مناسب برایش فراهم ساز. در حدیث دیگری می فرماید: شخصی همراه فرزندش خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: یا رسول الله، من به فرزندم نوشتن آموختم، او را به چه کاری بگمارم؟ حضرت فرمود: او را به کاری که خشنودی خداوند در آن است بگمار و از پنج شغل بازدار: سیائی، صائغی، قصابی، حناطی و نحاسی. مرد پرسید: “سیاء” کیست؟ فرمود: کسی که کفن می فروشد و برای امتم آرزوی مرگ می کند. همانا نوزاد امت من، نزد من از آنچه خورشید بر آن می تابد، محبوب تر است. “صائغ” کسی است که در پی زیان امت من است؛ “قصاب” ذبح می کند تا آن جا که رحمت از قلبش می رود؛ “حناط” کسی است که غذا را احتکار می کند، همانا اگر خداوند محتکر را در حال دزدی مشاهده کند، بهتر است از این که او را چهل روز در حال احتکار ببیند؛ اما “نحاس"- برده فروش- جبرئیل نزدم آمد و فرمود: ای محمد، بدترین امت کسانی اند که مردم را می فروشند.

والدین و موعظه فرزندان

هرچند روش غیرمستقیم و زبان عمل از زبان گفتار نافذتر است و معصومان علیهم السلام بیش از آنچه می گفتند، با کردار خود، مردم را ارشاد می کردند؛ ولی پند مستقیم نیز در سیره آنها بسیار مشاهده می شود.

امام کاظم (ع) بعضی از فرزندانش را چنین اندرز می دهد:” فرزندم! بپرهیز از این که خداوند تو را در گناهی که از آن نهی ات کرده، ببیند؛ بپرهیز از این که پروردگار تو را از اطاعتی که بدان فرمانت داده، دور مشاهده کند. بر تو باد به تلاش و کوشش.هرگز خود را از کوتاهی در عبادت خداوند تهی مشمار؛ زیرا خداوند چنان که شایسته است عبادت نمی شود؛ و از مزاح بپرهیز که نور ایمانت را می برد و تو را سبک می سازد؛ و از اندوه و کسالت دور باش، که از بهره دنیا وآخرتت جلوگیری می کنند.»

مسافرت خانوادگی:

مسافرت های خانوادگی می تواند اثر تربیتی بسیار داشته باشد؛ زیرا:

1. باعث نشاط و شادابی اعضای خانواده می شود.

2. سبب استمرار نظارت پدر، که در حیات تربیتی فرزندان ضروری است، می گردد؛ این امر، به ویژه امروزه که پدران به سبب مشاغل زیاد در خانه کمتر حضور دارند، بسیار مهم است.

3. زمینه بروز استعدادها و شناخت نقاط ضعف و قوت کودکان را فراهم می آورد.

4. میدان مناسبی برای تجلی اخلاق اجتماعی و تمرین صفات پسندیده ای چون همکاری، تعاون، نوع دوستی، ایثار و گذشت به شمار می آید.

5. چنانچه سفر، زیارتی باشد سبب تحکیم اعتقادات و توجه به معنویات می شود.

علی بن جعفر، برادر امام کاظم (ع) می گوید: چهار مرتبه در کنار حضرت کاظم(ع) بودم و حضرت همراه خانواده اش به سمت حج مشرف بودند. این سفرها گاه 26 روز، زمانی 24 روز و گاه 21 روز به درازا می کشید.

حضرت حتی در لحظات پایانی عمرش نیز به تربیت فرزندانش می اندیشید. آن بزرگوار در وصیت نامه اش نکات تربیتی مهمی به یادگار نهاده، می فرماید:… درباره صدقات و اموال و فرزندان وصیت می کنم ابراهیم و عباس و اسماعیل و ام احمد و علی را، به ویژه در امر زنان؛ و پسرم علی(ع) در امر آنها مختار است نه پسران دیگرم. همچنین در صدقه و ثلث پدرم و درباره اهل بیتم او اختیار دارد… من دارای اموالی هستم که برای صدقه قرار داده ام؛ فرزندم علی بدان آگاه و راست گفتار است و باید بدین وصیت عمل کند. و اگر از برخی از فرزندانم به عنوان وصی نام بردم، برای احترامشان بوده تا در اجرای وصیت شرکت کنند. فرزندان و همسرانم هر یک در همان خانه ای که هستند، اقامت و با مقداری ثابت از صدقات معین زندگی کنند… هیچ یک از فرزندانم حق شوهردادن دخترانم را ندارند، مگر به فرمان رضا(ع). اگر رضا ناخشنود بود و کسی بدین کار اقدام کرد، با خداوند و رسول و ولی اش مخالفت کرده و در مقام جنگ با حق برآمده است. اگر فرزندم رضا صلاح دانست، آنها را شوهر می دهد و اگر نخواست نگه می دارد. این مطلب اشاره ای اجمالی، به نقطه نظرات امام موسی بن جعفرعلیهماالسلام در باب تربیت فرزندان داشت. امید است پویندگان راه حق از این فرمایشات گهربار توشه ای برگیرند و در زمان مقتضی از آن استفاده نمایند.

 3 نظر

رویدادهای مهم دوره امامت امام موسی کاظم (علیه السلام )!

23 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر امام موسی علیه السلام، به دست منصور در سال 148 هجری.

2. پیدایش انشعاباتی در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه السلام و معارضه آنان با امام موسی کاظم علیه السلام در مسئله امامت.

3. ادعای امامت و جانشینی امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسی کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام کاظم علیه السلام.

5. مرگ منصور دوانیقی، در سال 158 هجری، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدی عباسی، فرزند منصور.

6. احضار امام موسی کاظم علیه السلام به بغداد و زندانی نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدی عباسی.

7. زندانی شدن امام موسی کاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حکومت هادی عباسی.

8. مبارزات منفی امام موسی کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتی هارون الرشید، در مناسبت های گوناگون.

9. بدگویی و سعایت علی بن اسماعیل، برادرزاده امام موسی کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه چینی یحیی برمکی، وزیر اعظم هارون.

10. دستگیری امام کاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسی بن جعفر در بصره، به دستور هارون در سال 179 هجری.

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی.

13. مراعات حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیی و عکس العمل شدید هارون به این قضیه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیی، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک.

16. مسموم کردن امام علیه السلام با خرمای زهر آلود، توسط سندی بن شاهک در زندان.

17. شهادت امام کاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندی بن شاهک، سال 183 هجری.

18. انتقال پیکر امام علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانی مردم برای دیدن آن توسط مأموران هارون.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقی از تحقیر پیکر امام موسی کاظم علیه السلام، توسط مأموران حکومتی، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپاری در مقابر قریش بغداد.

 2 نظر

شیوه مبارزه امام موسی کاظم (علیه السلام )

23 اردیبهشت 1394 توسط فروتن


در دوران امـامـت پـيـشـواى هفتم (ع ) بجز بيت امامت، از سوى دستگاه خلافت عباسى نيز گاهى با بـعـضـى جـناحهاى فكرى مثل ملحدان و زنديقيان مبارزه مى شد. اين مبارزه در دوران خلافت مهدى و هـادى عـبـاسـى ابـعاد گسترده ترى يافت و گروه زيادى به اتهام الحاد و زندقه گرايى به قتل رسيده يا به زندان افكنده شدند..

ليـكـن مـبـارزه مـوسـى بـن جـعـفر با منحرفان ، هم در روش با مبارزه خلفا تفاوت داشت و هم در انـگـيـزه و هـدف . هـدف اسـاسـى خـلفـا از مـبـارزه بـا ملحدان صرفا سياسى بود و در راستاى سياستهاى حكومتى آنان قرار داشت ؛ از اين رو، بسيارى از افراد كه از سوى حكمرانان به كفر و زنـدقه متّهم مى شدند در واقع زنديق نبودند؛ ولى از آنجا كه وجودشان خطرى براى دستگاه خـلافـت بـه شـمار مى آمد متهم به الحاد شده به قتل مى رسيدند و يا زندانى مى گشتند. خلفا اتـهـام زنـديـق بـودن را وسـيـله اى براى اعمال فشار بر مخالفان حكومت خود بويژه علويان ، قـرار داده بـودنـد؛ از ايـن رو، هـر كـس از دسـتـورات آنـان سرپيچى مى كرد و عدالت و اسلامى بـودن حـكـومـت ايـشـان را زيـر سـؤ ال مـى بـرد، از سوى آنان متهم به الحاد مى شد. به عنوان نمونه :
شـريـك بـن عـبداللّه قاضى از جمله كسانى بود كه معتقد بود نمى شود در نماز به مهدى اقتدا كـرد. مـهدى او را احضار كرد و مورد عتاب قرار داد و گفت : اى زنازاده … شريك پاسخ داد: مادرم اهل روزه و نماز بود. خليفه ناچار تهمت زندقه به او زد و گفت : اى زنديق ، تو را خواهم كشت ! شـريـك خـنـديـد و با خونسردى گفت : زنديقيان نشانه هايى دارند كه بدان شناخته مى شوند، مثل نوشيدن شراب و به كارگيرى زنان رقاصه و خواننده . مهدى كه پاسخى نداشت ناگزير او را رها كرد..(118)

روشى را كه خلفا براى مبارزه با ملحدان برگزيده بودند، زور و سرنيزه بود. عـلت انـتـخـاب ايـن روش ايـن بـود كـه اوّلا آنـهـا اهـل مـنـطـق و استدلال نبودند و كمترين اطلاعى از مبانى اعتقادى اسلام نداشتند تا با استناد به آنها به نبرد مـلحـدان بروند؛ و ثانيا هدف آنان ارشاد و هدايت فرد متهم نبود، بلكه از ميان برداشتن او بود؛ از ايـن رو بـهـتـريـن روش بـراى دسـتـيـابـى بـه ايـن هـدف ، توسل به زور و سرنيزه و شكنجه و زندان و قتل بود.

امـام كـاظـم (ع ) كـه هـدف اسـاسـى اش از رويـارويـى با باندها و مكاتب انحرافى هدايت افراد فـريـب خـورده بـود، بـا مـنـطـق و حـجـّت قـوى و دلائل روشـن بـه (جـدال احـسـن ) با آنان مى پرداخت و عقايد و مكتبشان را مردود مى شمرد. در نتيجه ، اثر اين نوع مـبـارزات بـنـيـادى و روشـنـگـريـهاى فكرى در جامعه و بيدارى افكار توده هاى مردم به مراتب بـيـشـتـر از آثـار تـلاشـهـاى دسـتـگـاه خـلافـت در ايـن ارتـبـاط بـود، و اصـولا ايـن دو روش قابل مقايسه با يكديگر نيستند؛ چه آنكه يكى اثر تخريبى داشت و ديگرى اثر سازندگى و روشنگرى و هدايت .

مـوسـى بـن جـعـفر(ع ) علاوه بر آنكه خود در موارد مقتضى به مبارزه با افكار انحرافى برمى خـاسـت و با سردمداران آنها به بحث و گفتگو مى پرداخت ، شاگردان و ياران زبده خود را نيز بـر ايـن امـر تـشـويـق مـى كـرد. در روايـتـى از آن حـضـرت نقل شده است :

(فَقيهٌ واحِدٌ يُنْقِذُ يَتيما مِنْ اَيْتامِنَا الْمُنْقَطِعينَ عَنْ مُشاهَدَتِنا بِتَعْليمِ ما هُوَ مُحْتاجٌ اِلَيْهِ اَشَدُّ عَلى اِبْليسَ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ لاَِنَّ الْعابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفْسِهِ فَقَطُّ ، وَ هذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفْسِهِ ذاتُ عِيالِ اللّهِ وَ اِمـائِه لِيـُنـْقـِذَهـُمْ مـِنْ يَدِ اِبْليسَ وَ مَرَدَتِه ، وَ لِذلِكَ هُوَ اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ ، وَ اَلْفِ اَلْفِ عابِدٍ.).

يك فقيه دانشمند كه يتيمى از ايتام ما (خاندان پيامبر(ص )  را كه از ما بريده و منقطع شده است (از گمراهى ) نجات دهد و آنچه را كه وى بدان نيازمند است به او بياموزد، براى شيطان سخت تـر و دردنـاكـتـر از هـزار عابد است . زيرا عابد تمام كوششش نجات خودش مى باشد ولى اين فـقـيـه هـدايـتـگـر، عـلاوه بـر خـودش ‍ بـنـدگـان خـدا را نـيـز از چـنـگـال ابـليـس و پيروان او مى رهاند؛ از اين رو، چنين فردى نزد خدا برتر از هزار، بلكه يك ميليون عابد است .

امـام كـاظـم (ع ) علاوه بر اين تشويق عمومى ، بعضى از ياران خود را كه در بحث و مناظره چيره دسـت بـودنـد، فـرمـان مـى داد تـا بـا گـروهـهاى فكرى مناظره كنند. به عنوان نمونه كشّى مى نويسد:

(امـام كـاظـم (ع ) مـحـمـد بـن حـكـيـم را مـاءمـور كـرد تـا در مـسـجـد رسـول خـدا(ص ) بـنـشـيـنـد و بـا مردم مدينه (و صاحبان افكار و عقايد مختلف ) گفتگو و مناظره كند.).(120)

نمونه هايى از مبارزات امام (ع)
در ذيل نمونه هايى از مبارزات فرهنگى امام كاظم (ع ) را در برابر بعضى از مكاتب و مسلكهاى فكرى عصر امامت آن حضرت ذكر مى كنيم .

ملحدان
تـفـكـر الحـاديـگـرى و زنـدقـه از دوران حـكومت امويان و توسط بعضى از خلفاى اموى در ميان مـسـلمـانـان مـطـرح شـد و در عصر عباسيان ابعاد گسترده تر و داعيان بيشترى پيدا كرد. الحاد، شـاخـه هـاى مـخـتلفى دارد از قبيل انكار آفريدگار، اعتقاد نداشتن به يك يا چند صفت از صفات ثبوتيّه يا سلبيّه خداوند، ايمان نداشتن به پيامبران الهى و انكار معاد. عنوان فراگير همه آنها انكار ضرورى دين است .

مـعـروف ترين عناصر دعوت كننده به الحاد در عصر امام كاظم (ع ) عبارت بودند از: يزدان بن باذان ، بشّار بن برد، صالح بن عبدالقدوس ، ابن مقفّع ، ابن ابى العوجاء ، و مطيع بن اياس . ايـنـان بـا القـاى شـبـهـات گـمـراه كـنـنـده در زمـيـنـه مـسـائل اعـتـقـادى ، اصول و مبانى اعتقادات مردم را سست و متزلزل مى كردند و آنان را به انحراف مى كشاندند.

امـام كاظم (ع ) در برابر اين گروه بى دين به دفاع از آيين توحيد برخاست و شبهات آنان را پاسخ گفت كه به دو مورد آن اشاره مى كنيم .

1 ـ نـفـى حـركـت بـراى خداوند: از جمله اعتقادات سخيف زنديقيان اثبات حركت براى خداوند بود. آنـان بـا اسـتناد به روايت جعلىِ نقل شده توسط ابوهريره معتقد بودند خداوند هر شب در ثلث بـاقـيـمـانـده از شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و از بندگانش مى خواهد كه او را بخوانند تا اجابت كند و از او درخواست آمرزش كنند تا آنها را بيامرزد.
لازمه پذيرفتن چنين روايتى اعتقاد به جسم بودن و حركت پروردگار است .

امام كاظم (ع ) به مبارزه با اين تفكر پرداخت و در مقام پاسخگويى از آن فرمود:
(خداوند (هيچگاه به آسمان زمين ) فرود نمى آيد، و (اصولا) نيازى به فرود آمدن ندارد. در نگاه او دورى و نـزديـكـى مساوى است . نه نزديكى براى او دور است و نه دورى براى او نزديك . او محتاج به چيزى نيست و همه به او نيازمندند … .

امـا اين گفته كه خداوند فرود مى آيد! گفته كسانى است كه خداوند را به نقص و زيادت وصف مـى كـنـنـد. هـر مـتـحـركى نيازمند محركى است تا آن را به حركت درآورد يا به كمك آن به حركت درآيد. كسى كه چنين گمانهايى نسبت به خدا داشته باشد دچار هلاكت شده است .
در تـوصـيـف خـداونـد از صـفـائى كـه او را بـه نـقـص و زيـادت ، تـحـريـك و تـحـرك ، انـتـقـال و فـرود آمـدن ، بـرخاستن و نشستن محدود مى كند بپرهيزيد. خداوند بالاتر و برتر از وصفهاى وصف كنندگان است ..

امـام (ع ) در ايـن بـيـان مستدل و منطقى .(123) اعتقاد قائلين به جسمانيت و حركت خدا را نفى و عقيده درست اسلامى را بيان كرده است .

2 ـ نفى جسمانيّت از خدا: يكى از اعتقادات ملحدان اعتقاد به جسم بودن پروردگار است . هشام بن حـكـم پـيـش از راهـيـابى به حق چنين اعتقادى داشت . وقتى نظريه او به استحضار امام كاظم (ع ) رسيد در ردّ آن فرمود:
(كدام بهتان و سخن باطلى بزرگتر از گفتار كسانى است كه آفريدگار موجودات را به جسم بـودن ، يـا صورت داشتن ، يا مخلوق و محدود بودن و اعضا و جوارح داشتن توصيف كند؟ خداوند از همه اين اوصاف برتر و منزه است ..

مرجئه
مـرجـئه از جمله گروههاى فكرى بودند كه در عصر امام كاظم (ع ) فعّاليت داشتند. آنان بنا به دلائلى ـ كـه بـه احـتمال قوى جنبه سياسى نيز داشته است ـ معتقد بودند ايمان يك باور قلبى است و عمل ، جزو آن نيست ؛ از اين رو تاءثيرى در تشديد يا تضعيف آن ندارد. و چون باور ذهنى امـرى بـسـيـط و امـر آن دايـر بين وجود و عدم است ، دچار شدت و ضعف نمى شود. انسان يا باور دارد يا ندارد.

بـر مـبـنـاى ايـن اعـتـقـاد، انـجـام اعـمـال زشـت و خـلاف شـرع يـك فـرد مـسـلمـان دليـل بـر بـى ايـمـانـى وى نـخواهد بود. طبيعى است كه چنين عقيده اى از سوى زمامداران اموى و عباسى كه سعى مى كردند براى حفظ موقعيّت تاج و تخت خود تنها نام اسلام و مسلمانى را يدك بكشند و در عمل هيچ گونه پايبندى بدان نداشتند، مورد حمايت و جانبدارى قرار گيرد.
امـامـان مـعـصـوم (ع ) كه پيدايش و گسترش اين تفكر انحرافى را خطرى بزرگ براى سلامتى فـكـرى و مـعنوى جامعه اسلامى مى دانستند همواره بر روى جنبه هاى قلبى و عملى ايمان تاءكيد مى ورزيدند.

امـام كـاظـم (ع ) هـمـچـون ديـگـر امـامـان (ع ) در بـرابـر ايـن اعـتـقـاد نـادرسـت ايـسـتـاد و آن را بـاطـل شـمـرد. زمـانـى كـه از آن حـضـرت در ايـن رابـطـه سـؤ ال شد. فرمود:
(اِنَّ الاْيـمـانَ حـالاتٌ وَ دَرَجـاتٌ وَ طـَبـَقـاتٌ وَ مـَنـازِلُ فـَمِنْهُ التّامُّ تَمامُهُ وَ مِنْهُ النّاقِصُ الْمُنْتَهى نُقْصانُهُ وَ مِنْهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِيادَتُهُ..
ايـمـان دارى حـالات ، درجـات و مراتب و منازلى است . بعضى از مراتب آن ، تام و در نهايت تامى اسـت . بـعـضـى نـيـز نـاقـص و در نـهايت نقصان است . بعضى مراتب هم (نسبت به مراتب ديگر) رجحان و افزونى دارد.

امـام (ع ) در ايـن سـخـن ارزنـده بـراى ايـمـان سـه مـرتـبـه اسـاسـى قائل شده است .
مرتبه تام و كامل كه اختصاص به انبيا و اولياى الهى دارد.
مرتبه نازل وناقص كه پايين ترين حدّ ايمان است و مرتبه پايين تر از آن كفر خواهد بود.
و مـرتـبـه بـيـن ايـن دو حـدّ كامل و ناقص كه خود به لحاظ كميّت و كيفيّت داراى مراتب فراوان و غيرقابل شمارش است .

و بـديـن تـرتـيـب نـظـريـه مـرجـئه را كـه بـراى ايـمـان بـيـش از يـك مـرتـبـه قائل نيستند، باطل كرد.

جبريان
اعـتـقـاد بـه جـبـر ريـشـه در دوران جـاهـليـت دارد. قـرآن از قول مشركان نقل مى كند:
(لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْئٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ
مِنْ شَيْئٍ.)
اگر خدا مى خواست ، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى كرديم و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختيم .

پـس از ظـهـور اسلام ، انديشه جبريگرى توسط معاويه ـ كه افكارش متاءثر از افكار جاهلى و نيز برخى از آراى يهوديان در ارتباط با جبر بود ـ ترويج شد.
خـلفـاى پـس از او نـيز كه گسترش اين فكر را در راستاى منويات سياسى خود مى ديدند از آن جـانـبـدارى كـردنـد؛ زيـرا اعـتـقـاد بـه جبر مى توانست خلفا را در تحكيم قدرتشان يارى داده ، انـحرافات و جنايات آنان را توجيه كند. ضمن آنكه اين اثر را نيز داشت كه مردم را از اعتراض نسبت به خطاهاى حاكمان بازمى داشت .

جبريان براى اثبات نظريّه خود به ظواهر بعضى آيات و روايات استناد مى كردند. از جمله اين روايت نبوى كه مى فرمايد:

(اَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ اُمِّه وَ السَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ اُمِّه .) .
بـدبـخـت كـسـى اسـت كه در رحم مادر گرفتار شقاوت شود و خوشبخت كس است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.

امـام كـاظـم (ع ) كـه مـى ديـد قائلين به جبر اين حديث را دستاويز قرار داده اند به تبيين معناى واقعى آن پرداخت و فرمود:

(مـنـظـور ايـن است كه انسان بدبخت كسى است كه وقتى در رحم مادرش مى باشد خداوند مى داند كـه او (پـس از تـولد) كـردار اشـقيا را دارد و انسان خوشبخت كسى است كه وقتى در شكم مادرش اسـت خـداونـد مـى داند كه او (پس از به دنيا آمدن ) كردار سعادتمندان و نيكبختان را انجام خواهد داد..

پـيـشـواى هـفـتـم (ع ) با اين تفسير روشن از كلام رسول خدا(ص ) به پيروان خود آموخت كه علم خـداوند به سعادت يا شقاوت فردى ، موجب جبر و سلب اختيار از او نمى شود؛ بلكه هر كس با اختيار خود مى تواند راه آينده و سرنوشت خويش را انتخاب كند.

 نظر دهید »

اثبات امامت مولا علی (علیه السلام ) برای اهل سنت!

09 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

بهترین راه اثبات امامت امام علی(ع) برای اهل سنت، تمسک به قرآن و روایاتی که در توضیح آنها در کتب خودشان نقل شده است، می باشد و البته بدیهی است که انسان باید حقیقت جو باشد تا به توجیهات ناصواب و غیر عقلانی متوسل نشود و چشم را به روی حقیقت نبندد.

در قرآن مجید آیات فراوانی است که با استفاده از احادیثی که از پیامبر اکرم (ص) در شأن نزول آنها وارد شده است، امامت امام علی (ع) را اثبات می نمایند.

به آیاتی چند توجه فرمایید:1. آیه تبلیغ: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک…» که طبق روایات معتبر از اهل سنت در جریان غدیر خم نازل شده است و در این روز تاریخی پیامبر(ص) با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی(ع) رسالت خود را تکمیل فرمود.

2. آیه ولایت: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاة…» که ولایت حضرت علی (ع)در کنار ولایت خدا و رسول(ص) قرار داده شده است.

3. آیه اولی الامر: یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…» که اطاعت از اولی الامر را به نحو مطلق واجب کرده است، و از این الزام مطلق بدست می آید که امام باید معصوم باشد لذا غیر از حضرت علی(ع) که از عصمت برخوردار نیست، نمی تواند امام باشد. علاوه روایاتی که از کتب اهل سنت در ذیل این آیه به معرفی حضرت علی(ع) به عنوان امام و جانشین پیامبر (ع) پرداخته است، بیش ار اندازه است .

4. آیه صادقین: یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین…» که می فرماید: ای اهل ایمان، تقوا داشته و با صادقین باشید و در روایات بیان شده است که: منظور از صادقین حضرت علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) می باشند.

 
 1 نظر

بابرکت ترین نوزاد!

09 اردیبهشت 1394 توسط فروتن


وقتي امام جواد (عليه السلام ) از مادر متولّد شد پدر بزرگوارش امام رضا (عليه السلام ) فرمود :
(هذا المُولُودُ المُبارَكٌ لَمْ يُولَد فِي الاِسلامِ، مَولُودٌ اَعْظَمُ بَرَكَةً مِنهُ عَلي شيعَتِنا ) ؛
اين نوزاد مباركي است كه در اسلام مولودي با بركت ‌تر از او بر شيعه‌ ي ما تولّد نيافته است.

سرّ آن اين بود كه امام رضا (عليه السلام )  تا 45 سالگي فرزند دار نشده بود و همين موجب پيدايش شبهه ‌اي در اذهان مردم شده بود، چون شيعه معتقد است كه غير امام حسن مجتبي (عليه السلام )  بقيّه‌ي امامان هر امامي فرزندش امام بعد از خودش مي ‌باشد تا امام دوازدهم. يعني از نشانه‌هاي امامت هر امامي فرزند دار بودن اوست و چون امام رضا (عليه السلام )  به سنّ كهولت رسيده و فرزند دار نشده است از اينرو امامت امام رضا (عليه السلام ) در اذهان برخي از مردم زير سؤال مي‌ رفت و قهراً امامت امامان قبلي هم مورد شكّ و ترديد قرار مي ‌گرفت تا به رسالت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) مي ‌رسيد اساس اسلام متزلزل مي ‌گشت و براي دشمنان اسلام نيز بهانه‌ي خوبي پيدا شده بود.
اين شبهات دامن گسترده بود و روز به روز گسترده ‌تر مي‌ شد. گاهي شفاهاً از امام رضا (عليه السلام ) مي ‌پرسيد ند : امام بعد از شما كيست ؟ آن حضرت جواب مي ‌داد: پسر من امام بعد از من است. آنگاه مي ‌فرمود: آيا ممكن است كسي كه پسري ندارد با جرأت تمام بگويد : پسر من امام بعد از من است. ولي مطمئن باشيد كه به همين زودي فرزند دار مي‌ شوم و او امام پس از من خواهد بود.
اين سؤال و جواب‌ها كتباً و شفاهاً ادامه داشت تا امام جواد (عليه السلام )  از مادر متولّد شد و به تمام اين تشكيكات و شبهه ‌پراني‌ها خاتمه داد و اساس رسالت و امامت را تحكيم كرد و لذا امام رضا (عليه السلام )  فرمود :
(هذا المُولُودُ المُبارَكٌ لَمْ يُولَد فِي الاِسلامِ، مَولُودٌ اَعْظَمُ بَرَكَةً مِنهُ عَلي شيعَتِنا)؛
اين نوزاد مباركي است كه در اسلام مولودي با بركت ‌تر از او بر شيعه‌ي ما تولّد نيافته است.
انفعال شديد قيافه ‌شناسان از مشاهده‌ي جمال امام جواد (عليه السلام )

بعد از تولّد ايشان نيز باز دشمنان بهانه ‌جو دست بردار نبودند و از امام رضا (عليه السلام )  سؤال مي ‌كردند: امام بعد از شما كيست؟ امام (عليه السلام )  در پاسخ اشاره به كودك سه ساله‌اش مي ‌كرد و مي ‌فرمود: امام بعد از من همين كودك است. آنگاه براي رفع شبهه از فكر آنها استدلال به آيات قرآن راجع به نبوّت حضرت عيسي‌(عليه السلام )  نوزاد در آغوش مادرش مي ‌كرد و مي ‌فرمود: طبق آيه‌ي قرآن حضرت عيسي (عليه السلام )  نوزاد در گهواره بود كه در مقام دفاع از حريم عفّت مادرش به سخن درآمد و:(قالَ إنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً‌ ) ( سوره‌ي مريم،آيه‌ي30)
گفت: حقيقت اينكه من بنده‌ي خدا هستم كه به من كتاب داده و مبعوث به نبوّتم كرده است.

وقتي يك كودك نوزاد صلاحيّت نبوّت داشته باشد، آيا استبعاد دارد كه يك كودك سه ساله هم صالح براي امامت باشد؟!
ولي باز دشمنان لجوج معاند دست بردار نبودند و بهانه‌ي ديگري پيش كشيدند و گفتند: امام رضا (عليه السلام )  براي اينكه خود را فرزند دار نشان بدهد بچّه ‌اي از خانواده ‌اي گرفته و آن را به خودش نسبت داده، پسر خوانده ‌اش ساخته است. اين بچّه مال خودش نيست. آنگاه براي محكم‌ كاري حرف خودشان سراغ قيافه ‌شناسان رفتند.
آنها كساني بودند كه با نگاه به چهره و قيافه‌ي بچّه و پدرش تشخيص مي ‌دادند كه اين بچّه از اين پدر هست يا نيست. آنها را آوردند در گذرگاهي كه امام جواد(عليه السلام ) سر ساعت معيّن دست در دست خدمتكارش از آنجا عبور مي ‌كرد نگه داشتند. آن روز امام جواد(عليه السلام ) كودك دو ساله‌اي بود، همين كه امام جواد(عليه السلام ) از جلو آنها عبور كرد، آنها تا چشمشان به چهره‌ ي نوراني آن حضرت افتاد آنچنان دگرگون شدند كه روي خاك به سجده افتادند و گفتند :

(وَيْحَكُمْ اَ مِثْلَ هذا الْكَوكَبِ الدُّرِّيِّ وَ النُّورِ الزّاهر، تُعْرِضُونَ عَلي مِثْلِنا ؟ هذا وَ اللهِ الْحَسَبُ الزَّكيُّ وَ النَّسَبُ الْمُهَذَّبُ الطّاهِرُ…. وَ اللهِ ما هُوَ اِلّا مِنْ ذُرّيَّةِ النَّبيِّ وَ اَميرالْمُؤمِنين عليهما السلام ) مناقب ابن شهر آشوب،جلد4،صفحه‌ي384.
اي مردم! واي بر شما اين ستاره‌ي درخشان را به ما عرضه مي ‌كنيد اين به خدا قسم ! پاكي و عظمت نسب از چهره ‌اش پيداست …. به خدا قسم! او جز از ذرّيه‌ي رسول خدا و علي اميرالمؤمنين (عليهما السلام)‌  نيست.

خطبه‌ي غرّاي امام جواد (عليه السلام ) در دو سالگي
در اين موقع امام جواد (عليه السلام ) احساس كرد كه لازم است چند جمله ‌اي صحبت كند و گوشه‌ اي از مقام ولايت خود را نشان مردم بدهد، اين بود كه دست خود را از دست خدمتكار خود كشيد و روي يك پلّه‌ي بلندي ايستاد و اين كودك دو ساله شروع به صحبت كرد :
(اَلْحَمدللهِ الَّذِي خَلَقَنا مِنْ نُورِهِ وَ اصْطَفانا مِنْ بَرِيَّتِهِ وَ جَعَلَنا اُمَناءَ للهِ عَلي خَلْقِهِ وَ وَحْيِهِ)؛
خدا را شكر كه ما را از نور خودش آفريد و ما را از ميان تمام خلقش برگزيد و ما را امين بر خلق و وحيش قرار داد.

و بعد خطاب به مردم فرمود:
(مَعاشِرَ النّاسِ اَنَا مُحَمّد بْنِ عَليّ الرّضا وَ ابْنُ مُوسيَ الكاظِم وَ ابْنُ جَعْفَرِ الصّادِق)؛
اي مردم! من اسمم محمّد است و پسر علي ‌رضا هستم، پدر من پسر موسي كاظم است و او پسر جعفر صادق است.

همين طور يكي يكي از پدران خود اسم برد تا رسيد به اميرالمؤمنين علي (عليه السلام ) و فاطمه‌ي زهرا (عليها السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم )  آيا درباره‌ي نسب مثل مني بايد ترديد داشته باشيد و قيافه‌‌ شناسان براي شناسايي من بياوريد.
(اِنّي وَ اللهِ اَعْلَمُ ما فِي سَرائِرِهِمْ وَ خَواطِرِهِمْ وَ اِنّي وَ اللهِ لَاعْلَمُ النّاسِ اَجْمَعينَ بِما هُمْ اِلَيْهِ صائِرُونَ)؛
به خدا قسم! من مي‌ دانم آنچه مردم در باطن و نيّت‌هاي خود دارند و از همه‌ي مردم به تحوّلات و آينده‌اي كه دارند آگاهترم.

(وَ اَيْمُ اللهِ لَوْ لا تَظاهُرُ الْباطِلِ عَلَيْنا وَ غَوايَةُ ذُرِّيَّةِ الْكُفْرِ وَ تَوثُّبُ اَهْلِ الشَّرْكِ وَ الشَّكِّ وَ الشَّقاقِ عَلَيْنا لَقُلْتُ قَولاً يَعْجَبُ مِنْهُ الاَوَلُّونَ وَ الاخِرُونَ)؛
به خدا قسم! اگر نبود شرايطي كه پيش آمده و ما ناچاريم كه سكوت كنيم… هر آينه سخني مي ‌گفتم كه اوّلين و آخرين را به تعجّب وا مي ‌داشتم.

(ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلي فَمِهِ وَ قالَ يا مُحَمّدُ اصْمِتْ كَما صَمَتَ آبائُكَ وَ اصْبِر كَما صَبَرَ اُولُوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ)؛
آنگاه دست خود را بر دهان خود گذاشت و گفت: اي محمّد! ساكت باش همانطور كه پدرانت ساكت شدند، صبر كن آنطور كه پيامبران و رسولان اولواالعزم صبر كردند.

بعد از بلندي پايين آمد و دستش را به دست خدمتكار خود داد و به راه افتاد و مردم با حيرت و تعجّب نگاه مي ‌كردند و راه باز مي ‌كردند و مي‌ گفتند:
(…اللهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ…)؛ سوره‌ي انعام،آيه‌ي124
…خدا بهتر مي ‌داند كه چه كساني را براي پيشوايي مردم برگزيند…

اللّهمّ عجّل فرج مولانا صاحب الزّمان و اَظهِر به دينك و اَحي به سنّة نبيّك واجعلنا من اعوانه واَنصاره و من المنتظرين لظهوره.
والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته


برگرفته از جزوه صفير هدايت شماره 2  تفسير سوره كهف  ( آيت الله سيد محمد ضياء آبادي )

 2 نظر

گل بوستان رضا (علیه السلام )

07 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

مژده که آمد به جهان نوگل بستان رضا

شد زپس پرده عیان قدرت و آیات خدا

آمده بر عالمیان رحمت و احسان و عطا

گشت جهان به زجنان از قدم شاه هدا

سبط نبی ، نجل علی ، حجت حق نور جلی

کان کرم ، پور ولی ، آمده بر اهل ولا

نور نهم ، رهبر دین ، حافظ قرآن مبین

کرد تجلی به زمین قبله ارباب صفا

بلبل گلزار نبی گشته ملقب به تقی

سید و سالار  و فی مظهر احسان و سخا

 1 نظر

گوش شنوا برای کلام امام جواد(علیه السلام )!

07 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

کسی که با اتّکاء به خدا روی نیاز از مردم بگرداند، مردم به او نیازمند می شوند و هرکس پرهیزکاری پیشه سازد محبوب مردمان می گردد.

کمال آدمی در خردمندی است.

سرآغاز نامه ی عمل مسلمان، در قیامت، نیک خلقی اوست.

آن که کار زشتی را نیکو شمارد، در [کیفر] آن کار شریک است.

ستم کار و یاری کننده ستم کار و کسی که به کرده او خشنود باشد، همه در گناه او شریکند.

کمال مروّت آن است که انسان با هیچ کس چنان رفتار نکند که برخود نمی پسندد.

به کاری که وقتش نرسیده اقدام نکنید که پشیمان می شوید و آرزوهای دورودراز نداشته باشید که موجب قساوت قلب می شود، و به ناتوانان خود رحم کنید و با نوازش آنان، رحمت خدای را بجویید.

کسی که برادرمؤمن خود را پنهانی پند دهد، او را آراسته و کسی که آشکارا و در حضور دیگران او را نصیحت کند، چهره [اجتماعی] او را زشت ساخته است.

روز دادخواهی برای ستمگر به مراتب سخت تر است از روز ستم برای ستم دیده.

هرکس به خدا اعتماد داشته باشد و بر او توکّل کند، خداوند او را از هر بدی نجات می بخشد و از هر دشمنی حفظ می کند.

خود را از کارهایی که موجب ننگ دنیا و عذاب آخرت است نگاه دار.

مبادا آشکارا دوست خدا باشی و در پنهان دشمن او.

در خائن بودن انسان همین بس که امین خیانت کاران باشد.

هرکس روش نیکویی را پایه گذاری کند و دیگران از آن پیروی کنند همان پاداش آنان به او عطا می شود بدون آن که از پاداش عمل کنندگان کم شود و هرکه سنّت ناپسند و ظالمانه ای را پایه گذارد که دیگران از آن تبعیت کنند، برابر کیفر اعمال آنان بر دوش او نیز خواهد بود بدون آن که از کیفر آنان چیزی کاسته شود.

 نظر دهید »

یک سفارش ناب ازامام جواد ( علیه السلام ) !

07 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

گاه در زندگی، تمام درها به روی انسان بسته می شود، به گونه ای که هرطرف که روی می کند با مشکل یا مشکلاتی روبه رو می شود. این قبیل مواقع فرصت های خوبی برای بیدارشدن و بازگشت به سوی خداست. در این هنگام اگر انسان از روی اخلاص از ذات مقدس حضرت حقّ کمک بگیرد، امدادهای الهی به کمک او می آید و نسیم های رحمت پروردگار او را در بَر می گیرد و از راه هایی که هرگز باور نداشت، درهای بسته به رویش گشوده می شود. امام جواد علیه السلام در این باره می فرمایند: «اگر درهای آسمان و زمین به روی کسی بسته شود و او پرهیزکاری پیشه کند، خداوند در کار او گشایش می دهد».

 2 نظر

زیارت جامعه کبیری هدیه ای بسیار ناب و ارزشمند از امام هادی (علیه السلام ).

02 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

زیارت جامعه کبیره هدیه ای بسیار ناب و ارزشمند از امام هادی(علیه السلام) ،معارف ناب اسلامی چیزی نیست كه بتوان آن‌ها را از دید یك انسان عادی تفسیر كرد و به كنه آن واقعیات رسید، بلكه باید به مفسران واقعی یعنی آنان كه به اصل و ریشه‌ی این معارف الهی رسیده‌اند مراجعه كرد و از دریای بی‌كران آن سیراب شد. مسئله‌ی امام شناسی یكی از آن معارف ناب است كه هركس توان رسیدن به آن را بدون راهنمای امام شناس ندارد و از آنجایی كه شناخت امام یكی از مسلمات و ضروریات اسلام است، اگر مسلمانی، بدون شناخت امام از دنیا برود همانند مردان جاهلیت از دنیا رفته است. چنان كه پیامبر خدا(صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه» «هر كه از دنیا برود و امام زمان خویش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است». براین اساس در قدم نخست باید امام را شناخت و سپس از او پیروی نمود. خداوند این مقام رفیع و بلند را به عده‌ای انگشت شمار كه تعداد آن‌ها از دوازده نفر فراتر نمی‌رود، اختصاص داده و پیامبر بزرگوار اسلام(صل الله علیه و آله و سلم) ضمن ده‌ها روایت به نام مقدسشان اشاره كرده و برخی از معصومان‌(علیه السلام) همانند امام رضا(علیه السلام)  و امام هادی(علیه السلام) به گوشه‌ای از اوصاف آن‌ها پرداخته اند. زیارت جامعه‌ی كبیره «آینه‌ی تمام نمای سیمای امام» زیارت جامعه كه دارای مضامین بسیار عالی است و از زبان امام هادی(علیه السلام) و در پاسخ به خواسته‌ی یكی از ارادتمندان اهل بیت(علیه السلام) صادر شده، اگرچه به شیوه‌ی خطابی و گفتاری است؛ اما درحقیقت بیانگر مقام والای امامت است كه از طرف امام معصوم(علیه السلام) بیان گردیده است. این زیارت را شیخ طوسی در تهذیب و صدوق در فقه و عیون اخبارالرضا به سند خود ازشخصی به نام نخعی نقل كرده‌اند كه گفت: به علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفربن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب‌(علیه السلام) عرض كردم:‌ ای فرزند رسول خدا، مرا گفتاری بیاموز كه هر وقت خواستم هریك از شما را زیارت كنم همان سخن را درمحضرش بگویم. امام هادی‌(علیه السلام) درپاسخ وی فرمود: «هر زمانی كه به آستان (امامی رسیدی) در آنجا بایست و شهادتین را درحال غسل و طهارت بر زبان جاری كن، وقتی نگاهت به قبر افتاد نخست سی مرتبه الله اكبر بگو و چند قدم راه برو، البته با كمال وقار و آرامش بسیار، گام‌های خود را كوتاه بردار و بار دیگر بایست و سی مرتبه تكبیر را بر زبان جاری كن، سپس نزدیك قبر شو و این بار چهل مرتبه تكبیر بگو تا یكصد مرتبه كامل شود آنگاه او را با جملات زیر زیارت كن…». نكات قابل توجه در زیارت جامعه‌ی كبیره این زیارت عارفانه كه انشاء و گفتار امام هادی(علیه السلام) نسبت به سایر امامان(علیه السلام) است از زیبایی‌های خاصی برخوردار می‌باشد. در این زیارت كه آن را به حق می‌توان ارادتنامه نامید، حضرت به بیش از دویست فضیلت و منقبت از اهل بیت(علیه السلام) اشاره می‌كند كه با در نظرگرفتن این فضیلت‌ها در كنار سایر معارف، اهمیت این عرفان‌نامه برهمگان آشكار می‌گردد: - اولین ویژگی این زیارت آن است كه امام(علیه السلام) ما را با آداب سخن گفتن با امام آشنا می‌كند كه نخست با سلام و درود بر آن امام شروع می‌شود و پس از برشمردن برخی مناقب و اوصاف او، با جمله «و رحمت الله و بركاته» به پایان می‌رسد. در این ارادتنامه، امام‌(علیه السلام) به رابطه‌ی امامان(علیه السلام) با خداوند اشاره كرده و به جایگاه خدا در نظر امامان معصوم(علیه السلام) پرداخته است. - امام به عملكرد معصومین(علیه السلام) دربرابر دین خدا و اجرای تعهد و میثاقی كه داشته‌اند اشاره می‌كند. - بیان دیگر امام هادی(علیه السلام) این است كه حق، همراه امامان است و هرگز از آنان جداشدنی نیست و هركه از آنان دور شود گمراه خواهدشد. - امام با اشاره به جایگاه رفیع امامان(علیه السلام) دراسلام و مسلمانان، تصریح می‌كند كه آنان شاهراه و راه راست و گواهان در دین و آن امانتی هستند كه حفظش بر مردم واجب است. - دراین زیارت امام(علیه السلام) با بیان شیرین به ما تعلیم می‌دهد كه درمحضر ائمه به فضل و رتبه و مقام رفیع و حق عظیمشان اعتراف كنیم. - براساس مضمون این زیارت ما باید آمادگی خود را جهت دفاع از امامان نشان دهیم. - امام دراین زیارت به نكته‌ی بسیار مهمی اشاره می‌كند و آن این كه تمام اعمال به پیروی از امامان مقبول می‌افتد و ده‌ها نكته دیگر كه هر خواننده را به حیرت وا می‌دارد. امام كیست و جایگاه او چیست؟ باید اذعان كرد كه مقام رفیع امام را كسی جز امام معصوم نمی‌تواند تبیین كند. اما م هادی(علیه السلام) در این زیارتنامه، امامان معصوم(علیه السلام) را امامان هدایت، چراغ های تاریكی‌ها، نشانه‌های پرهیزكاری، صاحبان خرد، پناهگاه مردمان، نمونه های اعلای الهی و حجت‌های خدا بر اهل دنیا و آخرت، معرفی كرده است، همچنین آن‌ها را جایگاه‌های شناسائی خدا و مسكن های بركت خدا و معدن های حكمت خدا و نگهبانان سر پروردگار و حاملان كتاب خدا و اوصیای پیامبر خدا(صل الله علیه و آله و سلم) دانسته است. آنان دعوت كنندگان به سوی خدا و راهنمایان به راه‌های خوشنودی خدا و استقرار یافتگان در فرمان پروردگار و كاملان در محبت خدا و مخلصان در توحید و آشكاركنندگان امر و نهی خدا و بندگان گرامی او هستند كه هرگز بر خداوند در گفتار پیشی نگیرند. در این زیارت گران‌سنگ امامان(علیه السلام) به عنوان نمایندگان خدا و برگزیدگان او و گنجینه‌ی دانش پروردگار و راه و نور و برهان روشن او، پیشوایان راهبر و راه یافته و معصوم و گرامی و مقرب و پرهیزكار و راستگو و زبده‌ای معرفی شده‌اند كه فرمانبرداران خدا و قیام كنندگان به فرمان او و انجام‌دهندگان خواسته‌اش می‌باشند. خداوند امامان را پسندید تا جانشینانش در زمین و حجت‌های او بر بندگانش و یاورانی برای دینش و نگهبانان برای رازش و گنجینه داران برای دانشش و مفسران وحی‌اش و پایه‌های توحیدش و گواهان برخلقش و نشانه‌هایی برای بندگانش باشند. در این زیارت می‌خوانیم كه خداوند امامان را به صورت نورهایی آفرید و گرداگرد عرش قرار داد و با آوردنشان در این جهان بر ما منت نهاد، و در خانه‌هایی قرارشان داد كه نام و یاد او در آن‌ها برده شود. امامان وجودهای گران‌بهایی هستند كه فرمانبرداری از آنان فرمانبرداری از پروردگار می‌باشد. آنچه را كه خداوند به امامان داده به هیچ یك از جهانیان نداده است، هر شخص شریفی در برابر مقام رفیعشان سر به زیر آورده، و هر متكبری به فرمانبرداری آنان گردن نهاده و هر گردنكشی فروتن گشته است و زمین به نور وجودشان روشن شده است. در زیارت جامعه از امامان(علیه السلام) به عنوان كسانی یاد شده كه خداوند عالم وجود را به بركتشان آغاز كرد و به آنان نیز به پایان خواهد رساند. به خاطر وجود مقدس امامان(علیه السلام) است كه باران می‌بارد و به یمن وجود و بركتشان، خداوند آسمان را نگه می‌دارد و به وسیله آنان غم و اندوه زدوده شده و هر سختی و ناگواری برطرف می‌شود. این امام است كه خداوند به وسیله‌ی او ما را از ذلت و بدبختی بیرون آورده و از سختی‌ها و گرفتاری‌ها نجات داده و گشایشی حاصل می‌كند. خداوند متعال، به وسیله امام معصوم، ما را از پرتگاه هلاكت و نابودی و از آتش جهنم نجات می‌دهد و به وسیله‌ی دوستی و پیروی از آنان، دستورات دینمان را تعلیم می‌دهد. وظیفه‌ی ما در برابر امامت و رهبری با توجه به این دورنمای مختصر كه از شخصیت امام معصوم - با استفاده از زیارت جامعه- به دست آمد باید پرسید: وظیفه‌ی ما در برابر این وجودهای مقدس چیست؟ امامانی كه به فرموده امام هادی(علیه السلام) علیه السلام: «زیبا و شیرین است نامشان و بزرگوار است جانشان و بزرگ است مقامشان و برجسته است شان و منزلتشان و راست است وعده‌هایشان، و نور است سخن و گفتارشان، و رشد و رستگاری است دستورشان، و به پرهیزكاری است سفارششان، و احسان و نیكی است عادت روشنشان، و بزرگواری است شیوه شان، و حق و راستی‌است رفتارشان». راستی چه وظیفه سنگینی در برابر این اربابان بزرگ داشته و داریم؟ آیا نباید در شناخت این بزرگواران كوشش بیشتری كرد، آیا سزاوار است كه با وجود این همه اوصاف زیبا و منقبت های بی‌شمار از این وجودهای مقدس غافل باشیم و حقشان را آنطور كه باید نشناسیم. چه زیبا امام هادی(علیه السلام) بیان می‌كند و از ما نیز می‌خواهد كه چنین بگوئیم و بر همین عقیده باشیم: «خدا را و همچنین شما را گواه می‌گیرم كه من به شما ایمان دارم و به آنچه شما به آن ایمان دارید. و كافرم نسبت به دشمن شما، بینایم به مقام شما، دوستدار شما و دوستدار دوستان شما هستم. بغض دشمنانتان را در دل دارم و دشمن آن‌هایم. در صلح هستم با هر كه در صلح با شما است و در حال جنگ هستم با هر كس كه با شما در جنگ است». . زیارت جامعة کبیره در واقع توصیف بلند و بلیغی است از جوانب گوناگون اصل امامت و رکن ولایت ، که از نظر شیعه استمرار دین ، منوط به اعتقاد و تمسک به این اصل است . به دلیل احتوای این زیارت بر مضامینِ ناظر به مقامات امامان ، امام هادی علیه السلام تعلیم داده است که پیش از خواندن این زیارت ، شخص زیارت کننده بارها تکبیر بگوید، شاید به این سبب که از دچار شدن او به غلو جلوگیری شود  در این زیارت ، اهل بیت پیامبر جانشینان بر حق وی وصف شده اند و به تمام آموزه های شیعی به زبانی فصیح اشاره شده است ، از جمله به ارتباط ائمه با پیامبر اکرم ، برشمردن مقامات علمی و اخلاقی و سیاسی ائمه ، اسوه بودن آنان ، ارتباط امامت و توحید، رابطه امام شناسی با خداشناسی . از دیگر مباحث مطرح در این زیارت ، عصمت اهل بیت علیهم السلام ، یکپارچگی خلقت ایشان ، تولّی و تبرّی و رجعت و تسلیم است . در این زیارت فضائل امامان به زبانی فصیح و در پیوند با قرآن و سنّت به بهترین وجه بیان شده است فرازهای زیارت جامعه كبیره در مقطع ابتدایی زیارت جامعه کبیره، «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ» امام هادی(ع) این معانی را آورده‏ است: خداوند متعال اهل بیت(ع) را به کرامت خود مخصوص کرده و آنان را پایگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و محلّ نزول وحی قرار داده‏است. این کار خداوند از صفات کمالیه‏ای ناشی شده است که اهل بیت(ع) دارای آن بوده و به واسطه آن به قلّه‏ای رسیده بودند که در بلندای آن، میان علم و حلم و کرامت و رحمت جمع نموده بودند. اهل بیت(ع) پایگاه رسالت خداوندی بوده‏اند. چرا که خداوند متعال آن‏ها را گذشته از رهبری مسلمانان، برای تصدّی منصب رهبری والای بشریت انتخاب کرده بود. امام هادی(ع) در فراز «السلام علی ائمة الهدی ؛ ومصابیح الدجی» بر نکات ذیل تاکید می کند: اهل بیت(ع) پیشوایان هدایت‏اند و دیگر کسانی که از اهل بیت(ع) نیستند اما متصدّی امر امامت می‏شوند، مخالف خطّ هدایت بوده و جزو ائمه ضلال یا پیشوایان گمراهی محسوب می‏گردند. به همین دلیل است که مطالب و معارف را جز از پیشوایان از اهل پیامبر اکرم(ص) نباید گرفت و مسیر حرکت جز مسیر حرکت آنان نباید باشد. ائمه(ع) کسانی هستند که دارای عقل کامل بوده، پناهگاه مردم جهان و وارثان پیامبران بوده و آنان مثل اعلای انسانیت‏ اند که دیگران باید به آن‏ها اقتدا کنند و صاحبان دعوت به بهترین کمال‏ها هستند که دیگران باید دنباله‏ رو آنان باشند. اهل بیت(ع) هستند که محلّ معرفت خدا و مسکن برکت خدا می‏باشند. آنان معدن حکمت خداوند متعال، حافظان سرّ حضرت حقّ، حاملان علم کتاب او و اوصیای پیامبر او می‏باشند. این دعوت کنندگان به سوی حقّ دارای چند ویژگی هستند که اصالت آن‏ها را در مسیر الهی‏شان روشن می‏کند: آنان دعوت کنندگان به سوی خدا و راهنمایان مردم به طریق رضایت و خشنودی حضرت احدیت‏ اند. ائمه(ع) در راه اطاعت از اوامر خداوند متعال ثابت قدم هستند. به خداوند متعال محبّت تام و تمام دارند. در توحید خداوند متعال مخلص هستند. شعائر الهی از قبیل امر و نهی خداوند متعال توسّط آنان آشکار می شود. آنان هیچگاه در کلام و گفتار و همچنین در عمل از امر خداوند متعال پیشی نمی‏گیرند. در ادامه زیارت « السلام علی الأئمة الدعاة ، والقادة الهداة ، والسادة الولاة» به اصلی‏ترین عناصر فکری تشیّع اشاره می کند: ایمان به این‏که جز خدای یکتا خدائی نیست و از هر گونه شریک منزّه است. ایمان به این‏که حضرت محمد(ص) بنده خاصّ و برگزیده و رسول پسندیده خداوند است. امامان شیعه نیز پیشوایان و امامان راهنما و راهدان و دارای عصمت و کرامت هستند که ارزش آن‏ها از بزرگداشت خدا نسبت به آنان ناشی شده است. همچنین در این فراز از زیارت به جنبه‏های عملی حرکت ائمه اطهار نیز این چنین اشاره شده است: به بزرگی یاد کردن جلال خداوند متعال و به کبریائی یاد کردن شأن و مقام ذات اقدس حقّ و لطف و کرمش را به مجد و بزرگی ستودن. برقرار داشتن عهد و میثاق الهی و محکم نمودن پیمان طاعت آن ذات اقدس. نصیحت کردن مردم و خیرخواهی برای آنان در آشکار و پنهان برای رضای خدا. دعوت مردم به راه حقّ به وسیله برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو. ایثار دائم در راه خداوند به واسطه گذشتن از جان و صبر کردن بر ناملایمات. برپا داشتن نماز و پرداخت زکات و عمل کردن دائم به سایر عبادات و حدود دین مقدّس اسلام. حفظ شریعت اسلامی به جهت سالم ماندن از تحریف. تسلیم در برابر قضا و قدر الهی. تأکید بر وحدت راه پیامبران و تصدیق پیامبران گذشته. فراز دیگر این زیارت «فالراغب عنکم مارق واللازم لکم لاحق والمقصر فی حقکم زاهق» به عاقبت گروه دوستداران اهل بیت(ع) و دشمنان اهل بیت(ع) می پردازد و دوستداران را اهل سعادت و دشمنان را اهل شقاوت بیان می کند. از فقرات «فبلغ اللّه‏ بکم أشرف محل المکرمین وأعلی منازل المقربین وأرفع درجات المرسلین» این نکات را می‏توانیم نتیجه بگیریم: ضرورت ایمان به رجعت ائمه و بر پا شدن دولت آنان. اهمّیت زیارت قبور ائمه(ع). اهمّیت ایمان به رجعت. اهمّیت ایمان به امور پنهان و آشکار آن‏ها. ضرورت آمادگی دائم برای کمک رسانی به دولت آنان تا این‏که آن دولت در سرتاسر زمین حکم فرما شود. ضرورت بیزاری جستن از دشمنان آنان. خوشحالی مؤمنین به آنچه خداوند متعال به دست اهل بیت(ع) روزی آنان گردانیده است.

 1 نظر

درسوگ امام هادی (علیه السلام )

02 اردیبهشت 1394 توسط فروتن

سال 212 هجری است و جواد آل محمد (صلی الله علیه و آله) ، شکفتن یکی از زیباترین گل های بوستان محمدی و چهارمین علی از خاندان اهل بیت را انتظار می کشد و بر تداوم کوثر فاطمی قامت شُکر بسته است. او علی النقی است که در هشت سالگی سکان کشتی هدایت انسان ها را از پدر دریافت کرد و 33 سال رهبر اهل ایمان و خرد بود.
… سال 254 هجری است. خلیفه ستمگر عباسی که تحمل محبوبیت امام در میان مردم را نداشت، فرزند پیامبر را به شهادت رساند و شیعیان و دوستداران را داغ دار غم و پرپر شدن گل فاطمه علیهاالسلام کرد.

مردی از تبار یاس

امام جواد علیه السلام ، پدر بزرگوار دهمین پیشوا، نام این مولود پربرکت را به نشانه علاقه مندی به اجداد گران قدرش به نام سه جد بزرگوارش، علی نهاد. او در فصاحت و بلاغت همچون جدش امیرمؤمنان علی علیه السلام و در تقوا و عبادت چونان امام زین العابدین علیه السلام بود. او چهارمین معصوم بود که به نام زیبای علی آراسته گردید.
مادر این کودک، زنی بافضیلت به نام سمانه بود که «سیده ام الفضل» شهرت داشت. او به اندازه ای از مقام و منزلت برخوردار بود که افتخار همسری امام جواد علیه السلام و مادریِ امام هادی علیه السلام را یافت. این بانوی والا، چنان در این خاندان پر نور درخشید که امام هادی علیه السلام درباره او فرمود: «مادرم، دانای جایگاه من و اهل بهشت است. او چنان است که شیطان از وی می گریزد و فریب حیله گران دنیاپرست در او اثر نمی کند. خدا پاسدار و نگهبان اوست و او در شمار مادران راستگو و درست کردار است».

جلوه ای از دانش گسترده پیشوای دهم

معتصم عباسی برای به نمایش گذاشتن خیرخواهی خود و کم ارج جلوه دادن جایگاه علمی امامان، آموزگاری را که گرایش مخالف اهل بیت داشت، نزد امام هادیِ شش ساله فرستاد تا مثلاً به ایشان دانش بیاموزد. پس از مدتی از چگونگی درس آموزی امام هادی علیه السلام پرسید. در این حال، آن آموزگار که تحت تأثیر دانایی حضرت قرار گرفته بود، برآشفت و گفت:«کدام کودک؟ بگو پیر خرد! به خدا سوگندت می دهم آیا در این شهر بزرگ دانشمندتر و ادیب تر از او سراغ دارید؟… هر جا من با تکیه بر پشتوانه ادبی ام به نکته ای اشاره می کنم که به گمانم فقط خودم به آن دست یافته ام و روزنه ای را آشکار می سازم، او دروازه هایی از آن را به رویم می گشاید که شگفت زده می شوم و من از او می آموزم. مردم گمان می کنند من آموزگار او هستم، به خدا سوگند او آموزگار من است».

سخت گیری متوکل در مورد امام هادی علیه السلام

دوران امامت امام هادی علیه السلام ، با معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز عباسی هم زمان گردید که در این میان، حضرت بیشتر با متوکل هم دوره بود. متوکل همواره به بنی هاشم بدگمان بود و با آنان رفتار ناپسندی داشت. به همین دلیل، حضرت هادی علیه السلام نیز فعالیت های خود را به صورت سرّی انجام می داد.
متوکل درصدد بود امام علی النقی علیه السلام را به هر وسیله زیر نظر بگیرد. او می دانست اگر امام در مدینه اقامت کند، دسترسی به ایشان امکان نخواهد داشت و این خطری جدی به شمار می آمد. به همین دلیل، در حرکتی سیاسی، به پیشوای دهم نامه نوشت تا در ظاهر، علاقه خود را به امام بیان کند، ولی در واقع، دستور جلب حضرت را صادر کرد و آن حضرت را به سامرا فرا خواند. امام با آنکه از سوءنیت متوکل آگاه بود، چاره ای جز رفتن به سامرا نداشت و ناگزیر راهی این شهر شد.

گل هاشمی در سامرا

هنگامی که امام هادی علیه السلام به دستور متوکل وارد سامرا شد، او برای تحقیر امام و با این بهانه که هنوز محل اقامت حضرت آماده نیست، ایشان را در محل تجمع گدایان و بینوایان جای داد.
سپس امام را به خانه ای بردند که در اردوگاهی نظامی قرار داشت. متوکل دستور داده بود در اتاق حضرت قبری بکنند تا امام را از کنترل شدید خود آگاه کند و قدرت هر عملی را از حضرت بگیرد. امام در زمان متوکل، دوران سختی را پشت سر گذاشت. او چند بار دستور قتل امام را صادر کرد، ولی هر بار توطئه قتل ایشان نافرجام ماند. سرانجام این خلیفه ستمگر عباسی به دستور منتصر، فرزندش که به حضرت علی علیه السلام علاقه مند بود، به قتل رسید.

زیارت جامعه؛ فروغی از دانش دهمین پیشو

یکی از آثار ماندگار امام هادی علیه السلام زیارت جامعه کبیره است که یکی از قوی ترین سندهای شناخت امامت راستین به شمار می آید. اهمیت این زیارت زمانی آشکار می شود که با دوران پیشوای دهم بیشتر آشنا شویم. در آن زمان، عده ای در ستایش عظمت امامان مبالغه می کردند و گاه امامان را تا حد خدایی بالا می بردند و گروهی را به خود جذب کرده بودند.
امام هادی علیه السلام با تکذیب سخن این گروه و اعلام بیزاری از آنها، زیارتی با بلاغت کامل آموزش می دهد تا به وسیله آن بتوان هر یک از ائمه را زیارت کرد. زیارت جامعه، امامت را رمز و راز فلسفه سیاسی اسلام می داند و به همه مؤمنان یادآوری می کند که حکومت عدل الهی از آنِ پیشوایان معصوم است.

مبارزات فرهنگی دهمین پیشوا

اگرچه دوران امام هادی علیه السلام ، عصر خفقان و استبداد بود و حضرت برای فعالیت فرهنگی، آزادی عمل نداشت، ولی با گروه های منحرف عقیدتی همچون غلوکنندگان در حق معصومان و صوفیه مبارزه فرهنگی می کرد. برای مثال، آن حضرت در پاسخ به مشکلات اهالی اهواز، رساله ای در علم کلام نوشت. مناظره های علمی، برطرف ساختن شبهه های دینی و پاسخ گویی به مسائل گوناگون، از دیگر فعالیت های فرهنگی حضرت به شمار می آید. همچنین راویان و محدّثان بزرگی را تربیت کرد تا میراث بزرگ معارف اسلامی را به نسل های بعد منتقل کنند. شیخ طوسی تعداد این شاگردان را 185 نفر می داند که با توجه به شرایط نامساعد دوران آن حضرت، تعداد قابل توجهی است و از تلاش گسترده آن حضرت خبر می دهد. در میان شاگردان آن حضرت، نام دانشمندان سرشناسی چون فضل بن شاذان، عبدالعظیم حسنی، حسن بن علی ناصر کبیر، ایوب بن نوح و عثمان بن سعید به چشم می آید.

زمینه سازی فرهنگ انتظار

در دوران عباسی، فشار و اختناق دستگاه خلافت در مورد امامان معصوم رو به افزایش بود. این در حالی است که شیعه در آستانه غیبت قرار می گرفت که تحولی شگرف شمرده می شد. به همین دلیل، امام هادی علیه السلام به عنوان پناه گاه مردم، درصدد آماده سازی مردمان برای پذیرش این تحول جدید بود. ایشان در روایتی فرمود: «جمعه، روز نوه ام مهدی علیه السلام است که گروه جویای حق گرد او جمع می شوند و اوست که زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ستم جور شده است.» یا فرمود: «زمانی که پیشوایتان از میان شما رفت، هر آن منتظر فرج باشید».

ریشه ها و نتایج تکبر

در سیره تربیتی امام هادی علیه السلام برای زدودن صفات ناپسند از وجود آدمی، به ریشه ها و زمینه های خودپسندی و عواقب زیان بار آن اشاره شده است. امام دهم در روایتی در این مورد هشدار داده و فرموده است:«هر کس ازخودراضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد.» صفت خودبزرگ بینی نه تنها انسان را در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب الهی قرار می دهد. عذاب دوزخ و محرومیت از لطف الهی، از دیگر نتایج این صفت ناپسند است.

شهادت حضرت

امام هادی علیه السلام در سوم رجب سال 254 ه . ق به دستور معتز و با سمی که در آب انار ریخته شده بود، مسموم شد و به شهادت رسید. در آن روز بسیاری از بنی هاشم و دیگران در منزل امام جمع شده بودند و شیون می کردند و فریاد می زدند:«وای بر ما از بی کسی و بی یاری! وای بر مستمندان و یتیمان از تنهایی!» سپس امام حسن عسکری علیه السلام بر بدن پاک آن حضرت نماز خواند.
سیل عاشقان آن حضرت که خبر شهادت ایشان را شنیده بودند، با اندوهی از تأثیر و اندوه برای تشییع جنازه آن حضرت گرد آمدند، انبوهی مردم آن قدر زیاد بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری علیه السلام مشکل شده بود.

حرم سامرا

حرم سامرا، آرامگاه نورانی امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام است. زمین آن را امام هادی علیه السلام از فردی به نام دلیل بن یعقوب خریداری کرد. پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و دفن ایشان در آن جا، این خانه زیارت گاه عاشقان و دوستداران ائمه گردید. سپس اطراف خانه را دیوار کشیدند و بر روی هر دو قبر، گنبد قرار دادند. سپس در دوران آل بویه، صندوقی از چوب بر روی قبرها نهادند و خادمانی برای خدمت به حرم انتخاب کردند. سپس ساختمان باشکوهی روی قبرها بنا گردید و در زمان ناصرالدین شاه، ضریح قدیمی تعویض و به نقره تبدیل شد. طلاکاری گنبد و کاشی کاری قسمت بیرونی و سر درهای حرم نیز به دستور او صورت گرفته است. تا پیش از هتک حرمت حرمین عسکریین، گنبد این حرم، بزرگ ترین گنبد در میان گنبدهای عتبات عالیات شمرده می شد.

 نظر دهید »

میلاد نور!

31 فروردین 1394 توسط فروتن

از روشنی طلعت رخشنده باقر

شد نور علوم نبوی بر همه ظاهر

در اول ماه رجب از مشرق اعجاز

گردید عیان ماه تمام از رخ باقر

 نظر دهید »

چه زمانی نمازمان قضاست!

26 فروردین 1394 توسط فروتن

منتظران بدانید

اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم

نمازمان قضاست…

«اللهم عجل لولیک الفرج»

 نظر دهید »

دوای درد های ما!

26 فروردین 1394 توسط فروتن

آیة الله بهجت (ره) می فرمایند:

دعاى تعجيل فرج دواى دردهاى ما است .

 نظر دهید »

مولا!

19 اسفند 1393 توسط فروتن

مولا ما را دریاب!

 نظر دهید »

طلوع یازدهمین آفتاب امامت !

08 بهمن 1393 توسط فروتن

ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا

مجری امر تو و بنده رای تو بود

نه همین جای تو در سامرا تنها باشد

که به دلهای محبان تو جای تو بود

آمدی تا آفتاب رویت ، قبله آفتاب گردان ها شود.

 نظر دهید »

آغاز ولایت !

10 دی 1393 توسط فروتن

آغاز ولایت و امامت و زعامت آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها حضرت مهدی (عج ) برهمگان مبارک.

 1 نظر

چند سخن از کلام امام حسن عسگری (علیه السلام )

10 دی 1393 توسط فروتن

1- تواضع و فروتنی.

تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

2- اکرام بدون افراط.

هیچ کس را طوری اکرام مکن که بر او سخت گذرد.

3- نعمت بلا .

هیچ بلایی نیست مگر این که درآن از طرف خدا نعمتی است.

4- دوست نادان .

دوست نادان مایه رنج است .

5- نا آرامی کینه توز

کینه توز نا آرامترین مردمان است.

6- سختی تربیت نادان

پرورش دادن نادان و ترک دادن معنا از عادتش مانند معجزه است.

7- مدح نالایق .

هرکه نالایقی را ثنا گویدخود در موضوع اتهام قرار گیرد.

8- انس با خدا .

کسی که با خدا مأنوس باشد از مردم گریزان گردد.

 نظر دهید »

ترویج فرهنگ صرفه جویی در سیره امام حسن عسکری (علیه السلام )

08 دی 1393 توسط فروتن

برنامه ریزی صحیح در زندگی موجب رشد اقتصادی و از زیر ساخت های توسعه اجتماعی و بالندگی اقتصادی یک جامعه محسوب شوود ؛ در سیره امام حسن عسکری (علیه السلام ) در رابطه نکات قابل توجهی است که به نمونه ای اشاره می شود :

محمد بن حمززه سروری می گوید : توسط ابو هاشم جعفری که باهم دوست بودیم نامه ای به محضر امام حسن عسگری (علیه السلام ) نوشته و درخواست کردم آن حضرت دعا کند تا خداوند در زندگی من گشایشی ایجاد فرماید، وقتی که جواب را توسط ابوهاشمخ دریافت کردم آن حضرت نوشته بود ، پسر عمویت یحیی بن حمزه از دنیا رفت و مبلغ صدهزار درهم ارث باقی گذاشت و این درهم ها به تو ارثث خواهد رسید پس خدا راسپاسگزاری کن و بر تو باد به میانه روی و از اسراف بپرهیز که اسراف از روزنه های شیطانی است .

بعد از چند روزی پیکی از شهر حران آمدو اسنادی را مربوط به دارایی پسر عمویم به من تحویل داد، من با خواندن نامه که در بین آن اسنادی وجود داشت متوجه شدم پسر عمویم یحیی بن حمزه دقیقا همان روزی فوت کرده که امام آن خبر را به من داد، به این ترتیب طبق دستور امام زندگی خود را براساس میانه روی تنظیم نموده و از اسراف و ولخرجی پرهیز نمودم و به این ترتیب زندگی ام سامان یافت در حالی که در گذشته فردی مبذور و اسراف کار بودم.« کشف الغمه ج 2 ص424»

 1 نظر

تکلیف چیست؟

03 دی 1393 توسط فروتن

ما طلاب باید در این فکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضاء و تأییدی از مولایمان حضرت ولی عصر (عج) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم و چگونه رفتار کنیم که مولایمان ، ما را امضاء و تأیید کند؟!

هرکس باید به فکر خود باشد و راهی برای ارتباط با حضرت حجت ( عج) و فرج شخص خود پیدا کند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد یا نزدیک!  -نکته های ناب مهدوی از آیت الله بهجت (ره) -

دعا پشت دعا برای آمدنت

گناه پشت گناه برای نیامدنت

دل درگیر ، میان این دو انتخاب

کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت ؟؟؟

 نظر دهید »

در سوگ سلطان ایران !0

01 دی 1393 توسط فروتن

تو بر زخم دلم باریده ای ای باران رحمت

تو را من می شناسم منبع پاک کرامت را

از آن روزی که حلقه بر ضریحت بست دستانم

دلم شیداشد و دادم زکف دامان طاقت را.

 نظر دهید »

متن عهدنامه ولایتعهدی !

01 دی 1393 توسط فروتن

سپاس خدای را که آنچه بخواهد، انجام دهد و کسی را یارای چون و چرا در کار او نیست . نگاه خیانت را - هرچند گذرا و سریع باشد- می داندو بر اسرارنهفته سینه ها آگاه است .

درود بر پیامبر خدا - محمد صلی الله علیه و آله - خاتم انبیاء و بر خاندان پاکش باد. آنچه در ذیل می آید، دد- سخنان من -علی بن موسی - است.

فرمانروای مومنان - که خداوند به صداقت و پایداری بر حق یاریش دهدو برای حرکت در راه رشد و رستگاری موفقش بدارد- حق ما را که دیگران نشناختند، ب رسمیت شناخت ، رشته های خویشاوندی را - که میان علویان و عباسیان - گسسته شده بود، به هم پیوست و جانهای بیمانک ( از ستم خلفای پیشین ) را آسودگی بخشید ، بلکه بدانها حیات بخشید و نیازمندان را بی نیاز ساخت و در این کارها جوینده رضای پروردگار جهانیان بوده و جز از او پاداش نمی  خواست. بزودی خداوند جزای شاکران را خواهد داد و اجر نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.

فرمانروای مومنان - مامون- ولایتعهدی خویش و فرمان داده ، بگشاید و رشته ای را که خداوند استحکام آن را می پسندد، بگسلد، حریم الهی را حرمت ننهاده و حرام خدا را شمرده است ، اگر با این کار بخواهد بر امام عیب گیرد و حریم اسلام پاره کند.

پیشینیان نیز همین شیوه را پیشه ساخته ، بر لغزشها صبر کردندو برناگواریها خرده نگرفتند تا دین به پراکندگی نینجامد و رشته وحدت مسلمانان ، گسسته نشود، چه این که دوران جاهلیت نزدیک بود و فرصت طلبان ، در صدد یافتن فرصت ، برای آشوبگری بودند.

من ، خدا را بر خویش گواه گرفته ام که اگر زمامداری مسلمانان و خلافت را بر عهده من نهاد، با همه مردم به طور کلی و با بنی عباس به ویژه، بر اساس فرمان خدا و رسول رفتار کنم. خونی بی گناه نریزم، ناموس و مال کسی را مباح نشمارم، جزز به اجازت قانون الهی.

خدا را گواه گرفته ام که نهایت توانم را در انتخاب افراد لایق به کار گیرم.

این ، پیمانی است که با خدا بسته ام ، پیمانی موکد که مورد سوال الهی خواهد بود، چنان که خدا فرموده است« به عهد وفا کنید، زیرا عهد مورد سوال واقع می شود.»

اگر روش دیگری در پیش گیرم یا - برخلاف عهد خویش -تغییری پدید آورم ، سزاوار سرزنش و کیفرخواهم بود.

به خدا پناه می برم از خشم الهی ، و مشتاقانه به سوی او نظر دارم تا در مسیر اطاعت خود، یاریم دهد و راه معصیت بر من ببنددو عافیت را به من و همه مسلمانان ارزانی دارد.

اما « جامعه » و « جفر» بر خلاف این دلالت دارند و نمی دانم که سرانجام من و شما چیست؟

« حکم تنها از آن خداست، حق را داستان می کند و حق و باطل را به بهترین گونه متمایز می سازد» با این وصف- که می دانم فرصت زمامداری و خلافت نخواهم یافت- دستو فرمانروای مومنان - مامون - ا متثال کرده و خشنودی او را برگزیدم ، خداوند من و او را نگهدارد.خدای را بر این مطلب گواه می گیرم ، چه این که گواهی او کافی است.

 نظر دهید »

طرح ولایتعهدی ، زاییده کدام اندیشه؟

01 دی 1393 توسط فروتن

اولین کسی که در تاریخ اسلام ولایتعهدی را بدعت نهاد، معاویه بن ابی سفیان بود،از آن پس ، این موضوع میان امویان و عباسیان متداول گردید، به گونه ای که تعیین ولیعهد تنها به خواست خلیفه بستگی داشت. او بود که بر می گزید وکسی حق هیچ گونه اعتراضی نداشت و معمولاً این گزینش از میان خاندان و فرزندان شخص خلیفه صورت می گرفت. بنابراین ، باید گفت از زمان معاویه به بعد حکومت و خلافت شکلی موروثی به خود گرفت و خلافت به سلطنت تبدیل شد.بعد از جریان ولایتعهدی یزید که از سوی معاویه مطرح شد، سعید بن مسیب روزی گفت : « خداوند نیامرزد معاویه را به خاطر کاری که انجام داد. او نخستین کسی است که حکومت اسلامی را به حکومت سلاطین تبدیل کرد، چه این که او خود می گفت : بعد از پیدایش اسلام ، من اولین پادشاه و سلطان هستم .»

با این حال ، در طول جریان حکومتی خلفا ، این مأمون بود که ولایتعهدی را دستمایه کاری سیاسی قرار می داد.البته برخی اصل طرح این مساله را از سوی فضل بن سهل - وزیر و مشاور مامون - دانسته اند.

کسانی که طرح ولایتعهدی را پیشنهاد فضل بن سهل یا فرماندهان ارشد نظامی دانسته اند، بیشتر بر این باورند که آنان در باطن تمایلات شیعی داشته و خواستار پایان دادن به حکومت عباسیان بوده اند،و بهتر این دیدند تا چنین اقدامی را زمینه سازی کنند. ولی با نگرشی تحقیقی در اسناد تاریخی به دست می آید که آنان گرایش شیعی نداشته اند، بلکه اگر پیشنهاد از سوی آنان شده باشد با انگیزه هایی دیگر صورت پذیرفته است.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
آیه قرآن
">

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
نجوم | آپلود
کبوتران زمینی | گالری عکس
بازی آنلاین | قیمت طلا
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس